اگر 2 + اعلام برنامه و تشکر و الهی شکر!

جمعه شب - بعد از دیدن فیلمی که در پایین معرفی کردم نوشت!

خیلی فیلم بدی بود...احسان جوانمرد نویسنده فیلمنامه "بچه های محله گلها" بعد از پخش این فیلم از تلویزیون آپدیت کرده و از تجاوزی که به فیلمنامه اش شده گفته و توضیحاتی داده که با خوندنش دلم برای مظلومیت هنرمندان وطنم سوخت...دردنامه ای که خودش با عنوان "غلط کردم نامه" نوشته...در قسمتیش میگه "میخواستم یک کار متفاوت بکنم و از تریبون صدا و سیما حرف هایی را بزنم که تا حالا گفته نشده، اما امروز مطمئن شدم که غیر ممکن است و هیچ چاقویی دسته خودش را نمی برد"...و در جای دیگه میگه : "من  چند فیلمنامه متعلق به زمان شاه نوشتم تا دیکتاتوری را نقد کرده باشم و درد مردم را منعکس کرده باشم. دردهایی که امروز هم به قوت خودشان باقی هستند. من از محمدرضا شاه پهلوی به هزاران دلیل متنفرم اما اصلا قصدم از نوشتن این فیلمنامه ها اضافه کردن قصه ای شعاری به خیل قصه های آبدوغ خیاری صدا و سیما نبود. اما حالا این اتفاق به بدترین شکلی افتاده و کاری از من ساخته نیست"...و با این جمله تلخ تموم میشه که : "اگر تصور من از فیلمنامه ام همینی بود که امروز دیدم و دیدید، مطمئن باشید به گور همه اجدادم می خندیدم، خبرتان کنم برای دیدنش"... 

-

خواهش میکنم اگه فیلمو دیدید این پست رو بخونید (لینک)

-

*** 

 

اعلام برنامه نوشت!  

به نقل از این پست احسان جوانمرد "فیلم 'بچه های محله گلها' روز جمعه ۲۲ بهمن ۸۹ ساعت ۱۸:۳۰ از شبکه دو پخش می شه. فیلمنامه شو من نوشتم اما به علت پاره ای ملاحظات پایان این داستان همونی نشد که ما می خواستیم بشه. فیلمو ببینین بعدن درباره چند و چون قصه ش حرف می زنیم"...(از اینجا به بعدش به نقل از خودمه!) خب دوستان! حالا شما دو تا راه بیشتر ندارید! (آیکون "حبس شدن نفسها در سینه!" + آیکون "خب حالا چی هست!؟") یک - فیلمو نبینید! (واللا دیگه! کی حالشو داره تازه خسته کوفته از مسیرهای ده گانه راهپیمایی برگشته و به نصف بیشتر دنیا "مرگ بر" گفته بشینه فیلم ببینه!) دو - فیلمو ببینید! که اینم خودش دو حالت داره! اگه خوشتون اومد که فبها! ولی اگه خوشتون نیومد یا ملاحظاتش زیاد بود(!) برام خصوصی بذارید تا آدرس خونه احسانو براتون ایمیل کنم تا برید یه گفتگوی دوستانه ای با خودش داشته باشید! (آیکون "در حد مرگ به علت برخورد جسم سخت و نوک تیز با مثلا سر!") ... 

 

***

  

تشکر نوشت!  

تشکر میکنم از کیامهر که با بازی وبلاگی "زنگ نقاشی" لحظه های خوبی رو برای همه مون درست کرد...و تشکر میکنم از بچه هایی که با استقبال بینظیرشون رکورد بازیهای وبلاگی در این سبک رو شکستن...نود و نه نقاشی کودکانه برای این بازی فرستاده شد...این یعنی دل همه مون برای نقاشی کشیدن تنگ شده بود...و از مسعود چنگیزی (مدیر بلاگ اسکای) که با حضور دقیقه نودی خودش در این بازی همه شرکت کننده ها رو شوکه کرد و نشون داد بیخود نیست که اینهمه آدم دوسش دارن...و از کوروش تمدن که در این پست و این پست یه تحلیل طنز برای نقاشیهای این بازی نوشته که محشره و تضمین میکنم که اخموترین آدم دنیا هم که باشید با خوندن بعضیاش قهقهه بزنید!...و در آخر تشکر میکنم از استاد مملی الملک(!) که با نقاشی شماره  43 در این بازی شرکت کرد و نوید روزهای بهتری رو برای هنر این مرز و بوم...(چه فعلی الان باید بگم!؟)...داد!؟ سبب شد!؟ میباشد!؟...حالا هرچی!... 

 

*** 

 

الهی شکر نوشت! 

همونطور که احتمالا تا الان خبردار شدید سرویس دهنده های وبلاگ ووردپرس و بلاگ اسپات (که دیگه هر بچه ای هم میدونه که وابسته به اجنبین و چمدون چمدون پول از آمریکا و اسرائیل و مبارک گرفته بودن که آرمانهای انقلابو چیز کنن و حتی چندنفر ایشون رو در اغتشاشات پارسال در حال گفتن کلمه قبیحه "جمهوری ایرانی" دیده بودن!) کلا از بیخ فیلتر شدن و متعاقبا پاهای این اختاپوسهای فتنه هم مسدود شد! (نویسنده در لفافه به وبلاگهای مهتاب و پرند و میکائیل و مسی ته تغاری و آینا و سایر ووردپرسیها و بلاگ اسپاتیهایی که میشناسید اشاره دارد که به حمدلله همه شون فیلتر شدن! - مترجم!)...ضمن تشکر از این اقدام اصولی نهاد محترم وازکتومی در دنیای مجازی (نهاد نظارت و مسدود سازی لوله ها و شریانات اصلی بلاگستان! - باز هم مترجم!) عاجزانه درخواست دارد "بابا یهو بیایید کلا ببندید خیال همه مون راحت بشه بریم سراغ زندگیمون دیگه!"... 

 

*** 

 

اگر 2 

اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم بیشتر لبخند خواهم زد... 

 

(یاد یکی از پستهای وبلاگ قبلی شیرزاد طلعتی افتادم که نوشته بود "تو مترو توی قطار وایساده بودم با یه خانومی تو قطار بغلی که مسیرش خلاف جهت بود چشم تو چشم شدم بهش لبخند زدم ، لبخند زد"..بقیه اش رو هم میتونید همونجا بخونید)... 

-

نظرات 77 + ارسال نظر
الهه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:53 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام

سلام

الهه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:55 http://khooneyedel.blogsky.com/

دلم تنگ شده بود...اومدم یه سری بزنم و یه سلامی بکنم و برم که دیدم به به آپ کردی و من الان بسی خوشحالم

ممنونم...ما باس خوشحال باشیم که دست تقدیر باعث شده کامنت اول این پست به نام الهه بانو مزین بشه! (آیکون "ریسه و فانوس کاغذی و سایر تزیینات!")...

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:56

تو فک کنم از احسان پورسانتی چیزی می گیریا !

فعلا از "پورسانت" گرفتن شروع کردیم! ایشالا به زودی به "لب" هم میرسیم!

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:56

همون فعل ( داد ) بهتره !!

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:57

آخیییییش دلم خنک شد !
چقد متنفر بودم از این ووردپرس فلان فلان شده !!

انقدرا هم بد نبودا!...گمونم تو با بلاگ اسپات اشتباه گرفتیش!...

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:58

اگرت هم خوب بود ...
تیریپ نصیحت و چیز شعر بخوام وردارم میتونم بگم :
خب از همین فردا شروو کن فرزندم ! لبخند بزن و اینا !
ولی خب خمیر مایه یا علمی ترشو بخوایم بگیم ژن و کروموزوم و دی ان ای و اینا بد کوفتیه لامصصب !

- ارجاعتان میدهیم به توضیحات مقدمه اولین "اگر نوشت"...
- قبول دارم...یکی تو خونشه یکی نیست...ولی یه نموره رو همه مون میتونیم...

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:59

حمید دیدی چه اتفاق و تصادف جالبی شد قضیه شیرزاد ؟!

اووووم! خیلی جالب بود!

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:00

کللن مرسی که حرفمونو نخوابوندی زمین و آپ کردی !
( نخوابوندی زمین ، بی ادبانهء زمین ننداختیه !! )

اگه میبینی نخوابوندم زمین لابد یه حکمتی داشته وگرنه بنده از هرگونه خوابوندن زمین بشدت استقبال میکنم!

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:01

البته خیلی ام توفیر نداره ها !
یعنی اگه از یه زوایهء دیگه نگا کنی
زمین انداختن یجورایی از خوابوندن هم بی ادبانه تره !
چون نتیجه ش که یکیه فقط این یکی خشونت هم داره توش !!!

لطفا با کلمات بازی نکن! به هر حال اینجا همه چیز دوستانه و کاملا شل و ول انجام میشه!...اون آمریکاس که به علت کمبود عواطف انسانی همه خشنشو بیشتر دوس دارن!

الهه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:07 http://khooneyedel.blogsky.com/

-اگر بتونم حتما بچه های محله گلها رو میبینم...
-بازی کیامهر معرکه بود...اینقدر به خودم خندیدم اون روز وقتی داشتم نقاشی میکشیدم و دستامو رنگی میکردم...
-مرررسی از کامنتت تو وبلاگ کیامهر...خانوم فرفری مثلثی...خیلی خوب بود...خیییلی...
-پس مشکل از نت من نبوده!نمیتونستم اصلا وبلاگ پرند و مهتاب رو باز کنم...عجب...این عموی فیل هیکل چرا دست از سر این مجازستان برنمیداره؟!سوال بیخودی بود چون دلیلش معلومه!
-اگر۲ رو خیلی دوست داشتم حمید...اما لازم نیست صبر کنی تا یه بار دیگه به دنیا بیای...لبخندهای نزده ی این سالها رو همین الان هم میشه جبران کرد...
-اون پست شیرزاد طلعتی رو هم خوندم قبلا...به همین سادگی لبخند شکل میگیره روی صورت....حیف که از هم دریغش میکنیم...

- قابلی نداشت...نقاشیتو خیلی دوس دارم
- درباره اینکه "لبخندهای نزده این سالهارو همین الان هم میشه جبران کرد" ارجاعتان میدهیم به توضیحات مقدمه اولین "اگر نوشت"...
- آره...به همین سادگی...این پست شیرزاد معرکه اس...

الهه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:13 http://khooneyedel.blogsky.com/

کرگدن بزرگ:"تیریپ نصیحت و چیز شعر بخوام وردارم میتونم بگم :
خب از همین فردا شروو کن فرزندم ! لبخند بزن و اینا !"
من:"لازم نیست صبر کنی تا یه بار دیگه به دنیا بیای...لبخندهای نزده ی این سالها رو همین الان هم میشه جبران کرد..."
از این دو تا نتیجه میشود که:
من چیزشعر گفتم
یاد استدلالهای جبر و احتمال بخیر
میدونم که کامنت اقا محسن قبل از کامنت من گذاشته شده و هیچ ربطی هم به هم ندارن ها...ولی خندم گرفت از نتیجه ی این استدلال...گفتم شریکت کنم تو این خنده...حالا شریک شدی یا منو ضایع کردی؟

- ببخشید این کرگدن ما کمی بی تربیته! دست خودش نیست! چندتا طبیبم نشون دادیم ولی افاقه نکرده!...
- آره! بنده هرگونه شراکتی که سرمایه نخواد رو پایه ام!

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:16

نفرمائید الهه بانوی گرام !
ما جسارت نمی کنیم به ساحت قدسی سرکار عالی !

(آیکون "بخش زندگی شیرین میشود سریال آینه" + آیکون "شما یادتون نمیاد!")...

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:17

حمید این جمله برنارد شاو رو هم همینجوری بیربط میذارم برات شاید خوشت اومد شایدم فحش دادی بهش و بهم و بهشون و بهمون و اینا ! :

عشق
خطای آشکار فرد
در تمایز یک آدم عادی
از دیگر آدمهای عادی است .

- حالا یه تصادف کردیم چرا انقد ح... شدی!؟...
- این جمله اش حقیقته ولی خوشم نمیاد...من این جمله هاشو دوس دارم :
"از نصیحت کردن مداوم دیگران دست خواهید کشید اگر بدانید که آن‏ها به نصایح شما گوش نخواهند کرد مگر این که وکیل مدافع یا دکتر باشید و آن‏ها برای شنیدن حرف‏های شما پول خرج کرده باشند!"...
"عده کمی از مردم بیش از یک یا دو بار در سال فکر میکنند. من با یکی دو بار فکر کردن در هفته برای خودم شهرتی دست و پا کردم"...
"اگر وقت کافی باشد هر چیزی برای هر کسی دیر یا زود اتفاق میافتد"...
"اگر در موزه ملی آتش سوزی شود، کدام نقاشی را نجات خواهم داد؟ البته آن را که به در خروجی نزدیکتر است!"...
"تنها کسی که با من درست رفتار میکند خیاطم است که هر بار که مرا میبیند، اندازههای جدیدم را میگیرد؛ بقیه به همان اندازه قبلی چسبیده اند و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم"...
"وقتی چیزی خنده دار است با دقت در آن حقیقتی پنهان را جست و جو کنید"...

و اما بامزه ترین و دردناکترینشون :

"در زندگی دو تراژدی وجود دارد: اینکه به آنچه قلبت میخواهد نرسی و اینکه برسی!"...

الهه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:20 http://khooneyedel.blogsky.com/

لطف شما همیشه شامل حال ما بوده کرگدن عزیز
(آیکون"حمید برو کنار دارم به خان داداشت عرض اردت میکنم")

بیزحمت اگه نوشابه اضافه اومده یه نارنجیشو هم برای ما باز کنید!

الهه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:22 http://khooneyedel.blogsky.com/

"عشق
خطای آشکار فرد
در تمایز یک آدم عادی
از دیگر آدمهای عادی است . "
خوراک فکری من جور شد!

به کرگدن! : خیر که نیست از دستت برنیاد!...

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:22

راستی حمید فهمیدی مسی ته تغاری ام فیلتر شد ؟!
انقد با زبون خوش نیومد بلاگ اسکای که آخرش با اردنگی انداختنش بیرون بچچه رو !
اینم آدرس جدیدشه :

http://masitahtaghari.blogsky.com

خداییش من که خیلی خوشحالم
چون بلاخره می تونیم عین بچچه آدم واسش کامنت بذاریم !

اگه بگم خیلی خوشحالم دروغ نگفتم!...اون بلاگ اسپات چی بود آخه!؟...آدم رسما دهنش آزرده میشد تا یه کامنت بذاره!...

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:23

قابل شما رو نداشت الله بانو !
میشه ۵۰۰۰ تومن !!

حالا دیگه کفرم که میگی!؟...ای کافر! ای مشرک! ای خدانشناس! ای اکبر گنجی!

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:24

خاک عالم به سرم !
الله بانو دیگه چیه ؟!
منظورم الهه بانو بود به جان خودم !
حمید الان سوسک و سنگ نشم ؟!

"سنگ" که مشکلی نداره! به قول یه بابایی میذاریم رو اوپن!...آدم "چوب" نشه که اونو دیگه هیچ کاریش نمیشه کرد!...

الهه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:26 http://khooneyedel.blogsky.com/

داشت یادم میرفتا!نقاشی مملی رو خیییییییلی دوست داشتم...توضیحات نقاشیش محشر بودن...کاش یه مملی داشتیم تو خونمون...آخ که چه عشقی میکردم با کاراش...حرفاش...نقاشیاش.....البته اون مملی بزرگ میشد و دیگه مملی نبود...مملی ساخته ی ذهن خودت رو عشقه که نه بزرگ میشه نه آلوده ی دنیای آدم بزرگا میشه....

- مرسی
- آره خیالیش بهتره!...اصولا هرچیزی خیالیش بهتر از واقعیشه!...

الهه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:28 http://khooneyedel.blogsky.com/

به قول خودتون هرررررررررررررررر
الله بانو هم خوبه ها...چه احساس ابهتی بهم دست دادالبته حس دو جنسی بودن هم پیدا کردم یه مقدار!از نظر قواعد عربی عرض میکنم!
اومدین حرف پول بزنین و به مسائل مادی فکر کنین اینجوری شد...تا سوسک و سنگ نشدین 5000تومن من رو پس بدین

بیا!...چند نفر دیگه هم بهت بگن باورت میشه دیگه!...جنبه داشته باش خواهر من! اینا امتحان الهیه!

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:30

عمرن پس بدم !
یه سوسک با ۵۰۰۰ تومن در جیب
بهتر از یه کرگدن با جیب خالیه !!!

عااااااااالی بود!...

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:31

حمید الان شمردم
دیدم تا حالا ۲۰ نفر از بچچه ها اومدن بلاگ اسکای
روند خوبیه ها ! ایشالا بتونیم بقیه رم از راه به در کنیم !

سست عنصرا که حلن و خودشون با پای خودشون میان! ما باید انرژیمونو روی سمجا و بچه پرروهایی مثل مهتاب و پرند بذاریم! (آیکون "شیطان رجیم!")...

سیمین پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:32

میبینم که اصطلاحات پزشکی هم بکار میبریاین یعنی همه ی وبلاگها مذکرن؟ خییییییلی باحال بوووووووووووووود
لبخند رو هم سعی میکنم ولی قول نمیدم...
لبخند زدن راحته ولی جنسش مهمه...
امیدوارم جنس لبخندهات همیشه ی همیشه از اون خوباش باشه...از اونایی که از ته دله...

- خب یه طرف قضیه تعطیل بشه کافیه دیگه! (آیکون "یک دست صدا نداره!" )...
- همون کار راحت رو هم خیلیامون انجام نمیدیم...ضمنا لبخند از ته دل هم نباشه باز خوبه...معمولا اون تاثیری که باید بذاره رو میذاره...حتی اگه ظاهری باشه...
- مرسی

پرند پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:32 http://ghalamesabz2.wordpress.com

مرسی لفافه!!
من نمی‌دونم این ووردپرس مفلوک چه هیزم تری فروخته به شما انقدر باهاش دشمنی دارید آخه؟
از این سرویس‌دهنده‌های مزدور ولایی که تو صفحه‌ی فیلترینگ مثل آینه‌ی دق جا خوش کردن جلوی چشمت و یهو وبلاگتو از هستی ساقط می‌کنند که بهتره!
ما جامونو دوست داریم، از جامون هم تکون نمی‌خوریم! (آیکون ارتفاع پست!)
من به تو قول می‌دم بعد از بیست و پنجم باز می‌شه!
حالا ببین!
بار اولش که نیست!
کلاً هر وقت هول برشون می‌داره یهو نیزه فرو می‌کنن تو شکم ووردپرس!

- درباره اون معرفی شدن در صفحه فیلترینگ یه بار آدرس دادم که بری بخونی ولی تو ابوجهل قبول نمیکنی دیگه! این عین جمله بند پنجم از نامه ایه که مسعود چنگیزی (مدیر بلاگ اسکای) هم امضاش کرده! : "همچنین امضاء کنندگان نامه فوق برای ممانعت از تضییع احتمالی حقوق دیگران ، خواستارحذف لینک و نام سایت خود از صفحه فیلترینگ هستند"...منبعش هم ایناهاش! :

http://news.blogsky.com/1389/09/13/post-95/

- خب یه چیزیتون هست دیگه! چرا به ما نیزه فرو نمیکنن!؟...اصلا منو باش که دارم با شما قیلترشده های بی تربیت یکی به دو میکنم!

الهه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:34 http://khooneyedel.blogsky.com/

مجددا هرررررر...آقا اینقدر منو نخندونین در این شب عزیز!
جدا شدن 20 نفر؟!!
منکه از بلاگ اسکای خیلی راضی هستم...خدا خیرتون بده که هجرت کردین و ما هم که به عنوان مریداتون موظف بودیم به هجرت دیگه...شد توفیق اجباری

بیست تا که تعجب نداره!...تازه این اولشه! ما هنوز راهکارهای اصلیمونو رو نکردیم! توجهتونو به این کامنت کرگدن که کاملا واقعیه و در اولین پست من در این وبلاگ گذاشته شده جلب میکنم! :

کرگدن
شنبه 13 شهریور ماه سال 1389 ساعت 16:33
حمید بیا فقط اونایی رو لینک کنیم که با ما خوارج دست بیعت میدن و هجرت میکنن به بلاگ اسکای !
خوب فکری کردم نه ؟!!
( آیکون یه آدم فوق العاده بی جمبه ! )
پاسخ:
عالیه! من که گفتم میتونیم برای اونایی که نمیان فحش هم بذاریم!

پرند پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:43 http://ghalamesabz2.wordpress.com

- من فکر می‌کنم تو به جای وبلاگ باید یه وبسایت خبرگزاری بزنی!
به سیستم نوشتنت بیشتر میاد!

- ان‌شاءالله که بتوانیم چشم در چشم وقیح و دریده‌ی تلویزیون بدوزیم و فیلم احسان جوانمرد عزیز رو ببینیم فردا!

- نقاشی شماره‌ی 43 هم که اصلاً آس نقاشی‌ها بود!
مملی به جای کارخونه‌ی نوشابه‌ نارنجی بهتره یه آکادمی نقاشی بزنه!
من خودم اولین نفرم که میام ثبت نام می‌کنم!
فقط ارزون حساب کنید! ما نه استعداد داریم نه بودجه نه امکانات!

- در مورد الهی‌شکر نوشتت هم که عرض کردیم بالا!
ان‌شاءالله به حق اسلام و مسلمین و مؤمنین قسمت شما بشه!!

- و اما "اگر"
این اگرها یک کم نقص فنی داره!
حتماً باید دوباره به دنیا بیای تا این کارا رو بکنی؟
خب نمی‌خوای لبخند بزنی چرا اگر مگر درمیاری؟!

لبخند بزن بسیجی!!

- نه استعداد دارید نه بودجه نه امکانات!؟...یهو بگید استاد "مملی الملک" یه چیزی هم باید دستی به شما بدن دیگه! هنرآموز انقد پررو نوبره واللا!
- راستش خودمم با این اگرها حال نمیکنم...یا روندشو عوض میکنم یا کلا حذفش میکنم...
- این جمله آخرت خدااااااا بود!...

الهه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:51 http://khooneyedel.blogsky.com/

پست میذاری درمیری؟!
در این ساعات مبارکه ی اولیه باید اینجا بست بشینی چشم بدوزی به در این کامنتدونی ببینی مهمونات کی از راه میرسن...پس شربت و شیرینیت کو؟چایی هم که ندادی بهمون!همین کارا رو میکنی که ملت عقده ای میشن به هوای ساندیس و کیک فردا میریزن تو خیابون!

شربت و شیرینی و چایی و!؟...دیگه چی!؟...اگه میدونستم یه آپدیت انقدر خرج داره عمرا چیزی مینوشتم! (آیکون "آمدن مهمان بعد از تمام شدن 40 هزار تومان یارانه نقدی!")...

مینا پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:08 http://www.harfebihesaab,blogfa.com

به خدا سوگند اگر فریبرز هم فیلم بسازد هرگز رسانه ی میلی را تماشا نخواهم کرد! (ترجمه از رساله ی مینا جلد سوم-باب عمو ضرغامی!)
--------------------------
واسه اون فعل هم خودت که ماشالا استادی. میتونی بگی:
نوید روزهای بهتری رو برای هنر این مرز و بوم... صلوات!‌ الکی نیس میگن صلوات مشکل گشاستا !!!‌(البته اینو الان خودم گفتم. من که قبلا نشنیده بودم!‌تو شنیده بودی؟ )
جیگر مملی رو برم با اون نقاشیش. فقط من یخورده نگران آدمای توو نقاشیش بودم!!! آخه همشون توو هوا بودن. مخصوصا اون که رو اسب بود خیلی نگرانم کرد. همش میترسیدم در لحظه ی فرود کله ی اسبه بره یه جاییش!‌

(آیکون "تکبیر!")...
--------------------------
- بنده ی خدا خیلی عقبی! کتابشم نوشتن! :
http://paktam.com/Uploads/hamed/15%20409.jpg
- آره! بقول کوروش خان تمدن "آدمهای شما هم که فضایی اند،نیروی جاذبه روی هیچ کدوم تاثیری نداره!"...
- درباره کله اسب هم هیچی نمیگم و به خدا واگذارت میکنم! یه بار دیگه عکسو نگاه کن! خداییش هرجوری حساب کنی خطر اینچیزی که تو گفتی وجود نداره!...

مینا پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:12

راستی ببخشید حمید جان. یه سوال از مملی داشتم. درختی که کشیدن درخت پشکله؟

پرسیدم میگه بگو "آره! میخوری!؟"...نمیدونم چرا جدیدا انقد بی تربیت شده! شما ببخشید!

گل گیسو پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:19 http://gol-gisoo.blogsky.com

سلــام
سعی میکنم فردا فیلم رو حتما ببینم
زنگ نقاشی واقعا محشر بود
من که در حین تدریس نقاشی رو کشیــدم
انقدر رفته بودم تو حس و حال کودکی که درس دادن یادم رفته بود
آخـــی نقاشی مملی یه طرف! خط زیباش هم یه طرف!
خیــلی بامزه و هنری بود
واقعا این حس رو القا میکرد که یه بچه کشیدتش
هی داد فیلتر شدن؟
خیلــی بد شد
از همین حالـــا هم میتونید به اندازه ی تمام روزهای گذشته ی زندگــی تون و شاید حتــی بیشتر لبخند بزنید

- سلام گل گیسو بانو!
- در حین تدریس!؟...کم کاری در سال کار مضاعف!...وای بر شما! (آیکون "وای!")...
- ممنونم...من برای شما لبخند آرزو میکنم...

نیمه جدی پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:21 http://nimejedi.blogsky.com

برای احسان جوانمرد عمیقا خوشحالم
بازی زنگ نقاشی کیامهر بی نظیر بود و نقاشی مملی هم گوگولی بود! خداییش با تحلیلای کوروش خان بلند بلند می خندیدم!
برای این وازکتومی ها ی مجازی هم حرفی ندارم جز اعلام انزجار!

- پست تحلیلی کوروش معرکه اس! هر کی نخونه چند تا خنده تپل از دستش رفته!...
- راستی تو رو خدا این خطت رو هم یه ارتقای کمی و کیفی بده! چشممون درومد تا بفهمیم زیر عکسا چی نوشته بودی! (آیکون "تبلیغ کلاس خوشنویسی مملی و شرکا!")...

مسی ته تغاری پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:42 http://masitahtaghari.blogspot.com/

ما رم فیلی کردن رفت برادر کجای کاری
من رفتم به این آدرس
http://masitahtaghari.blogsky.com/

- تسلیت و تبریک توامان!...راستش عمیقا خوشنودم که بالاخره یه چیزی باعث شد تو دست از اون "بلاگ اسپات مخاطب دق بده" برداری!...آدم به خاک فنا میرفت تا یه دونه کامنت برات بذاره!
- اسم شما را هم جهت اطلاع و عبرت دیگران به لیست سیاه قسمت "الهی شکر نوشت!" این پست اضافه کردیم!

پرچونه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:07 http://porchouneh.blogfa.com

پ کو پستت با دوست الاغت !!!
ای بابا به عشخ این پستت کوبیدم اومدم اینجا
بنویس به شرط چاقــو
از اون چاقوهای معروفتون.

الان که بیشتر دقت می کنم می بینم عجب ترجمه ای کردی شومااا
چقدر کدی ترجمه کردم من

- شرمنده بخدا! یهویی برنامه تغییر کرد! (آیکون "الگوگیری از طرحهای ملی و کارشناسی شده دولت مهرورز!")...
- ببخشید اگه لحنم مناسب نبود ولی حقیقتا وقتی گفتی اون شعر فولکولور ترکی که در شبیه عاشقانه پست قبل گذاشتم مزخرفه شاکی شدم...یه ملتی صدها ساله که با این ترانه های محلی زندگی کردن و ازش خاطره دارن پس بهتره به سنتها و علاقه مندیها و دلخوشیهاشون احترام بذاریم...به هر حال ممنونم از اینکه وقت میذاری و خوشحالم از اینکه با دوست نازنینی چون شما آشنا شدم

محبوبه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:57 http://sayeban.blogfa.com

فک کنم تا حالا دستور بنویس دیگه ی کسی رو اینقدر زود اجابت نکردی بودی(آیکونه ما بی جنبه ایم و همه چیز را به خودمان میگیریم)

چیکار کنیم دیگه! ازتون حساب میبریم! دست خودمون که نیست! (آیکون "کی به خودش بگیره از شما بهتر!؟")...

محبوبه جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:08 http://sayeban.blogfa.com

یه بار از پیش مشاور می اومدم جوگیر بودم به یه پسره لبخند زدم،یه چیزی گفت کلا بی خیال این خوشحال بازی ها شدم

- خواهر من میخوای مخ بزنی چرا میندازی گردن مشاور!؟...خب اگه ریگی به کفشت نبوده چرا به پیرمردا لبخند نمیزدی!؟...
- ولی از شوخی گذشته با خوندن کامنتت خیلی حالم گرفته شد...لعنت به این شهر عفونت گرفته و شهوت زده که حتی پیوند دیرپای لبخند با لبخند رو هم پس میزنه...

مهدی جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:29

اوووووووووووووووووول!!! (آیکونِ پزشکی که داره نتیجۀ آزمایشو نگاه میکنه و به خانوادۀ بیمار میگه: این چند روزُ بذارین هرچی میخواد بخوره.. هرجا میخواد بره.. هرکیو میخواد ببینه.. کلاً راحتش بذارین...!!!).
1- حمید جان، حالا که از همه تشکر کردی جا داره منم از تمام کسانی که تا حالا برام زحمت کشیدن تشکر کنم! از خودتم تشکر میکنم که این فرصتو در اختیار من قرار دادی تا بتونم چند کلمه با مردم عزیز کشورم صحبت کنم!!
2- اونجا که گفتی "پاهای اختاپوس فتنه مسدود شد" حقیقتاً حجت رو بر ما تمام کردی و اذعان میکنم که اختاپوس فتنه از وقتی این جمله رو خونده چه بسا کف و خون قاطی کرده و اگه پا بده حتی انگشت حیرت هم به دهان گزیده و چون بید بر ایمانِ خویش لرزیده و لاجَرَم به گوشه ای خزیده!!!
3- "اگرِ 2" دلنشین بود...
4- راستی اگه توی دیالوگای الاغی، جای دختر و پسر رو عوض کنی بهتره ها!!!! (آیکونِ سیریش در حدِ زالو !!!!!)

- خوب شد ادامه ندادی وگرنه مجوز "هرکیو میخواد ***!" رو هم از دکتر میگرفتی!...
- (آیکون "بیرون بودن فیش میکروفون از دستگاه!" یا واضحتر بگم آیکون "شما راحت باش!")...
- این "چون بید بر ایمان خویش لرزیده" رو خوب اومدی! (آیکون "دستا همه بالا! بلرزون سینه رو یالا!"یا آیکون "آماده اید واسه دستای بندری!؟")...
-
- برات یه پیشنهاد دارم اکازیون!...بیا یه پست با همین قلم خوشگل و طنازت بنویس من با اسم خودت و رعایت کپی رایت آپدیتش کنم!...بخدا جدی میگم...لطفا بهش فکر کن...

من و من جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:32

یعنی اگه ۲ بیشتر از این لبخند بزنم رسمن دهنم جر می خوره!

منم نگفتم "اگر یک بار دیگر *من و من* به دنیا بیاید!"...شما عجالتا از لبخند خود بکاه و بر خشونت و صلابت خویش بیفزای! (آیکون "دشمنت جر بخوره خواهر!")...

مهتاب جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 http://tabemaah.wordpress.com

ای صدا و سیما ی فخر ِ ما ! ای اعلام برنامه ! ای تبلیغات در راه خدا ! ای هر شهروند یک رسانه ! ... باشد که مشت محکمی باشی بر چشم و چار و فک - مکّ ِ این مرتیکه ضرغام !

یعنی چجوری قراره رو نرومون باشه ؟
ما دیگه نروی برامون باقی نمونده احسان جان !
شفاف سازی کن لطفا !
( از اینجا به بعدش دوباره با تو ام حمید ! ) به نصف ِ بیشتر دنیا مرگ بر گفته ... من منتظر یه مملی ِ انفجار نوری می بودم !

نقاشی مملی الملک عشق بود ... هلاک اون بچه ی متوسط اش ام ... اون اسب ... اون امضاش که آدم مثل نیش نیش ِ پرنس جان به قیچ قیچ می افته !

الهی شکر نوشت و کوفت !
تا خون در رگ ماست , ورد پرس وبلاگ ماست !

و اگر ...
با تشکر از ایشون >> , که به طور خستگی ناپذیری تا منتهاالیه ممکن نیشش رو باز می کنه تا ما بتونیم با قیافه های در هم و آویزون پشتش قایم بشیم !

- متاسفانه روی نرو بود...بدجوری هم روی نرو بود...پست احسان رو خوندی؟...
- مملی دیگه حرفای گنده گنده نمیزنه...تموم شد...مملی از این به بعد فقط یه بچه هفت ساله اس و حرفای بچه های هفت ساله رو میزنه
- تا خون در رگ ماست وورد پرس دشمن ماست! مرگ بر آمریکا! مرگ بر وورد پرس! مرگ بر مبارک! مرگ بر دیکتاتور! ( اِ ببخشید انگار آخرش خط رو خط شد! )...
- این دو خط آخر کامنتت رو باید طلا گرفت...دمت گرم...گل گفتی...

مهتاب جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 http://tabemaah.wordpress.com

ولی جدی حمید ...
می دونی همین خود تو چقدر این اگر ِ 2 رو بدون تولد دوباره معجزه وار محقق کردی ؟
هرچند لحظه ای و موقت , هرچند گاهی تلخ ...

اگر یک بار دیگه به دنیا بیام امیدوارم تو هم به دنیا اومده باشی چند ماه زودتر و هم دوره باشیم !

ماییم که باید دعا کنیم اگه دوباره گذرمون اینورا افتاد قسمتون عطر گل مهتاب باشه

عاطی جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 http://parvaze67.blogfa.com

سلام . ما حتما فیلم رو میبینیم .
بازی نقاشی کیامهر عالی بود هرچند نشد که توش شرکت کنم و خیلی ازش لذت بردم .
درباره اگرت :
آره واقعا ، هرچه قدر بخندیم بازم کمه . خنده و لبخند چیزیه که خرجی نداره ولی بینهایت انرژی همراه خودش داره چه معجزه ها که ازش بر نمیاد . بیخود نیست از قدیم میگفتن : خنده بر هر درد بی درمان دواست یا بخند تا دنیا بهت بخنده .

ولی بقول شهریار از این به بعد بیشتر بخند و بقول خودم لبخندو هروقت رو لب بنشونی معجزه خودشو میکنه .

- سلام عاطی خانوم عزیز!
- "و بقول خودم لبخندو هروقت رو لب بنشونی معجزه خودشو میکنه"...ما مخلص قول شما هم هستیم! (آیکون "قال عاطی!" )...مرسی از حرفای پر از انرژیت...

میکائیل جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 http://sizdahname.wordpress.com

سلام ؟؟؟
ها چیه ؟؟ چی میخوای ... حرفی داری ... حال میکنم همینجوری سلام بدم .... اشکال داره .....

فقط اومدم بگم که نگی منحوس شدم .. رفتم قاطی اجنبی ها .. بعد پاشی بری پشت سرم حرف بزنی .....

فقط اومدم بگم .....
چاکریم

- سلام حاج آقا میکائیلوویچ!
- ما که چیزی نگفتیم! اصلا هر وقت دوست داشتی چاق سلامتی کن! واللا!...
- من پشت سر تو حرف بزنم!؟ دیگه چی!؟ منو اینجوری شناختی!؟ (آیکون "دم خروس!")...
- ما بیشتر جیگر!

کرگدن جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:05

مهتاب جان اصلن می خوای دوقلو دنیا بیاید ؟!

(آیکون "دو پادشاه در یک ملک نگنجند!" + )...

مهتاب جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:29 http://tabemaah.wordpress.com

هومممم ؟؟
به شرطی که اسباب بازی هاشو به منم بده و موهامو نکشه !

منم به شرطی که اسباب بازیهامو بهش ندم و موهاشو بکشم! (آیکون "مذاکرات صلح خاورمیانه!")...

سوسک سیاه! جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:33 http://sooksesia.persianblog.ir/

شما داداشا کامنت دونیتون حکم چت روم داره یه وقت دیدین اون اقای عصبانی اومد مثه ما پرشین بلاگیای بیچاره کامنتدونی شماهارو هم تخته کردا!!!!
راستی به کرگدن سلام برسونین دلمون براشون تنگ شده.

- کدوم آقای عصبانی!؟ من در جریانش نیستم!...من فقط یه "آقا" میشناسم که اونم یه پارچه بصیرت و فرزانگیه و اصلا هم عصبانی نیست!...
- خانومیتونو میرسونم!

مهدی جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:05

کی خسته اااااااااااااس؟؟! ... دشمن!!! (آیکونِ اشتباه گرفتن کامنتدونی با میدون آزادی!!)

اینجوری که تو الف هاتو با ناااااااااااااااز کشیدی "آیکون اشتباه گرفتن با اندرونی حرمسرای مثلا ناصرالدین شاه!" بیشتر صدق میکنه!

مونا جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:02 http://tanhayiha.persianblog.ir

فیلم احسان جوانمرد رو دیدم. معمولی بود. ولی یه تیکه های خوبی داشت. این جمله اش رو دوست داشتم: کتک زدن درد داره ولی ترس نداره... این ما نیستیم که از آدم بد قصه می ترسیم. آدم بد قصه است که از ما یه الف بچه ها می ترسه...

معمولی نبود...افتضاح بود...
پست احسان بعد از نمایش فیلم از تلویزیون رو خوندی؟...طفلک داشت سکته میکرد از عصبانیت...کلا فیلمنامه رو عوض کرده بودن...اون صدای بچه روی تصویر هم برای فیلمنامه احسان نبود...
خلاصه که من جای صدا و سیما عذرخواهی میکنم که دیدن فیلم تکه تکه شده "بچه های محله گلها" رو توصیه کردم!...

پرند جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:23 http://ghalamesabz2.wordpress.com

ابوجهل؟!
منم همون موقع که ارجاع دادی به این لینک کلی سخن‌وری کردم برات و استدلال ارائه دادم ولی تو نمی‌خوای قبول کنی دیگه اباسرتق!
ضمن این‌که مگه به نامه نگاریه؟
مهم اینه که لینکش هنوز تو لیست سایت پیوندها هست!
زیادی هم صداشون دربیاد و اعتراض کنند با رأفت اسلامی باهاشون برخورد می‌شه!!

- قبول!...تو توضیح دادی ولی من که قانع نشدم!
- خب مسعود چنگیزی بدبخت دیگه چیکار کنه!؟ علنا داره میگه نمیخوام اسم بلاگ اسکای در لیست سایتهای مفید(!) در صفحه فیلترینگ باشه! اینا باید خجالت بکشن که دارن برای مشروعیت بخشی به کاراشون از اسم امثال چنگیزی سواستفاده میکنن که الحمدلله اینا هم اصلا خجالت تو مرامشون نیست!...

کیامهر جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:04 http://javgiriat.blogsky.com/

آقا ما اومدیم اینجا تا حضوری از مملی تشکر کنیم بابت نقاشی قشنگش
از قول ما یک ماچ آبدار بفرمایید از ایشون

ممنونم کیامهر جان...ماییم که باید از تو تشکر کنیم

مینا جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:33

همونطور که قبلا گفته بودم... این فیلم رو ندیدم. چون مطمئن بودم فیلمی که اینا پخش کنن ارزش نداره وقتتو حرومش کنی. (البته با عرض احترام به جناب فیلم نامه نویس که الان هم پشیمون هستن!)
توو این خراب شده باید مث گوسفند سرتو بندازی پایین و هرچی میگن بگی چشم. بگن چی بساز. چی بگو. کجا برو... هرچقد گوسفند بهتری باشی بیشتر بهت بها میدن. اگه خلاف اینا رو انجام بدی یه جور میارن توو خط خودشون که خودتم نفهمی.
این بی پدرا ارزش ندارن.
فیلم نامه نویس هم اگه میخواد مطرح شه و صداش به گوش (( مردم )) برسه نباید توو این وضعیت صدا و سیما رو انتخاب کنه!

- اینجوریا هم نیست...مثلا همین فیلم "نفر هفتم" که دو هفته پیش از تلویزیون پخش شد و فیلمنامه اش رو احسان نوشته بود خوب بود...این هم که اینجوری شد بخاطر حساسیت موضوعش بود که نمیخواستن حرفی از تلاشها و مبارزات چپی ها برای پیروزی انقلاب 57 به میون بیاد...
- "هرچقد گوسفند بهتری باشی بیشتر بهت بها میدن"...دقیقا...نمونه اش هم همین عزل و نصب های پی در پی (حتی در سطح وزیر و رئیس سازمانهای بزرگ) که ترجمه راحتش اینه! : "اونقدری که ما میخواستیم گوسفند نبود یکی دیگه آوردیم!"...
- کجارو انتخاب کنه!؟...صدا و سیما که اینه...سینما هم که از هزار فیلتر میگذره...چیکار کنه تا صداش به گوش (( مردم )) برسه!؟...بیاد تو خیابون برای ملت فیلمنامه ای که نوشته رو اجرا کنه!؟...درستتره که بگیم "بهتره بیخیال بشه!"...

سیمین جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:47 http://rosoobha.blogsky.com

منم ندیدمش.بجورایی میدونستم تو همچین روزی قراره چی به خوردمون بدن...

آره...خوش بینی حماقت باری بود که فکر میکردیم تلویزیون زیر بار فیلمنامه متفاوت احسان جوانمرد میره و برای اولین بار شاهد فیلم متفاوتی درباره انقلاب خواهیم بود...اونم "تو همچین روزی"...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد