درباره سlکlس...یا "مکتب سودانی مرد ایرانی"

قبل نوشت : به پیشنهاد یکی از بچه ها تصمیم گرفتم در بخش "دیالوگهای من و دوست الاغم" تغییراتی بدم و نوشتنش رو دوباره شروع کنم...تغییری که عرض کردم در "موضوع" این بخش خواهد بود...یعنی قراره از این به بعد در این بخش بجز دوست الاغ عاشقم (که قبلا باهاش آشنا شدید!) با بقیه انواع دوستهای الاغم هم آشنا بشید!...

-

***

-

میگم : نیروهای اطلاعاتی ناتو به اخباری دست پیدا کردن که نشون میده قذافی در بیمارستانی در طرابلس پنهان شده...مزدورهایی که از سودان و چاد اجیر شده بودن هم دارن به قذافی پشت میکنن...بعضیاشون که توسط انقلابیون اسیر شدن اعتراف کردن که مزدی نمیگرفتن و در مقابل اینهمه جنایتی که میکردن فقط غذا و سیگار میگرفتن! فکر کن! فقط غذا و سیگار!...درگیریها همچنان در نالوت و الزنتان ادامه داره ولی انقلابیون تونستن گردان‌های قذافی رو وادار به عقب نشینی از شهر مصراته کنن...

چشماشو ریز کرده و داره نگاهم میکنه. میدونم اینجور وقتا میخواد یه چیزی بگه!...میگم : بگو! چه مرگته باز!؟...

دستشو میذاره روی شونه ام و با دوستانه ترین لحنی که بلده میگه! : چند وقته خیلی ناخوشی...غمگینی...افسرده ای...میخوام کمکت کنم...یه سوالی بپرسم قول میدی راستشو بگی!؟

میگم : تا چی باشه! حالا تو بپرس!

صداشو میاره پایین و میگه : از آخرین سlکlسی که کردی چند وقت میگذره!؟

میگم : اونوقت این چه ربطی به چیزایی که من میگفتم داشت!؟

چند لحظه جدی نگاهم میکنه و بعد طوری که انگار جلوی یه نابینا وایساده دستاشو جلوی صورتم تکون میده و میگه : لیبی رو ولش کن! تا کی میخوای خودتو پشت این مدل اخبار سیاسی داخلی و خارجی پنهان کنی!؟...ببین...من تو رو مثل کف دستم میشناسم...میدونم چته! بذار کمکت کنم...جوابمو ندادی...

میگم : من خودمو پشت اخبار قایم نکردم...اینا واقعا برام مهمه...اون سوالی که پرسیدی رو هم جواب نمیدم چون به تو ربطی نداره!

دستشو میزنه رو صورتش و میگه : جان من! جان من زدم بگو! کار دارم!

میگم : ای بابا! عجب سیریشی هستیا! نمیخوام بگم! تو بهم بگو عقب مونده متحجر! به هر حال دوس ندارم درباره اینچیزا حرف بزنم چون به نظرم این بحثا یه چیز شخصیه...

میگه : حداقل حدودی بگو! کمتر از شش ماه بوده یا بیشتر!؟

دست بردار نیست...میدونم که اگه جواب ندم انقدر میپرسه تا روانیم کنه! یه نفس عمیق میکشم و چشمامو میبندم و میگم : بیشتر از شش ماه!...راضی شدی!؟ حالا میشه تمومش کنی؟

چشماشو گرد میکنه و میگه : وای! جدی میگی!؟...این فاجعه اس!...میدونستی نتایج تحقیقات نشون داده مردان بیست تا چهل ساله ای که در ماه کمتر از 3 نوبت سlکlس دارن احتمال مبتلا شدنشون به افسردگی 8 برابر بیشتر از اوناییه که در ماه سه مرتبه سlکlس دارن!؟

میگم : اونوقت کدوم خری اینو اعلام کرده!؟...واللا شوهرعمه خدابیامرز من 20 سال بعد از عمه ام زنده بود اهل هیچ برنامه ای هم نبود اما تا دم مرگش هم شاد و شنگول بود!...

با لحنی که سعی میکنه نشون بده دلخوره میگه: عجب آدمی هستیا! دارم باهات جدی حرف میزنم!...این نتیجه اییه که محققین علم روانشناسی در آمریکا بعد از سالها تحقیقات آماری روی بیماران مبتلا به افسردگی بهش رسیدن. نکته اش اینجاس که علی رغم تمام تفاوتهای فرهنگی این نسبت در اکثر ایالتها با اندکی تفاوت همین 8 برابری بوده که گفتم...اونوقت تو از شوهر عمه ات حرف میزنی!؟ خب نمکدون من که همون اول گفتم این تحقیق روی "مردان بیست تا چهل ساله" بوده نه پیرمردای شومبول پلاسیده ای مثل اون شوهر عمه خل وضع تو!...

میگم : الان حالشو ندارم برات توضیح بدم یه روز که حالم بهتر بود برات ثابت میکنم که این دست تحقیقات که در اروپا و آمریکا انجام میشه دخلی به ما نداره...هرچند اینجور تحقیقات بخاطر موضوعشون حتی اگه در ایران هم انجام بشن به نتیجه بدردبخوری نخواهند رسید چون...

میپره وسط حرفم و میگه : حالا نمیخواد بری بابای منبر! اصلا این هیچی!...هرم مازلو رو چی میگی!؟ هنوز که هنوزه بعد از 57 سال این نظریه بعنوان پایه ای ترین مباحث روانشناسی داره تدریس میشه...اصلا گور پدر آبراهام مازلو! یه حساب دو دو تا چهارتاس! تا نیازهای اولیه ات رو برطرف نکنی نمیتونی سراغ نیازهای سطح بالاترت بری...اینو که قبول داری!؟

(حوصله جواب دادن بهش رو ندارم وگرنه توضیح میدادم که نظریه مازلو هم کامل نیست و مثال نقض کننده زیاد داره...مثل کسی که اعتصاب غذا میکنه...یا کسی که با تصمیم خودش روی مین میره) میگم : حرفت حق! ساعت چنده!؟

با شک و تردید نگاهم میکنه و بعد از نیم نگاهی به ساعت مچیش میگه : سه و بیست دقیقه صبح!...حالا شد بیست و یک دقیقه!....چطور مگه!؟

میگم : خب الان که جlنlدlه ها خوابن! ولی مرد مردونه قول میدم آخر هفته یه روز مرخصی بگیرم برم "بکن درمانی"! به جان خودت حالا که از نتیجه تحقیقات باخبر شدم میخوام یجوری به ابزار آلاتم صفا بدم که تا هفت نسل افسردگی از پیشونی نوشت خودم و خودش حذف بشه!...

سر تکون میده و میگه : خاک بر سر جهان سومیت کنن که از "سlکlس" فقط "بکن و بنداز" رو میشناسی! سlکlس یه هنره! یه طیف از لذت بردن که لزوما "بکن و بنداز" نیست!...و مجددا خاک بر سر جهان سومیت که تا اسم "سlکlس" میاد سریع یاد "خانوم" میفتی!

میگم : و ایضا خاک بر سر جهان سومی تو که علی رغم تمام روشنفکربازیات و ادعای فمینیست بودنت هنوز به "جlنlدlه" میگی "خانوم"!...

کمی من و من میکنه و میگه : اصلا ولش کن! بیا درباره لیبی حرف بزنیم! کجا بودیم!؟

میگم : شکستن محاصره شهر مصراته!...قایم شدن قذافی در بیمارستان...مزدورای سودانی که برای "غذا و سیگار" آدم میکشن...

-

نظرات 106 + ارسال نظر
مهدی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:23

آخر؟!

یه همچین چیزی!...

مهدی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:27

اول؟! آیکون ِ بالا رفتن آستیگمات چشم + ضعیف بودن پایه ی ریاضی !!! حمید جان میخونم میام داداش.

بخون بیا من همینجا واستادم! (آیکون "همینجا واستادن!")..

مهدی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:39

خوندم و کمرم شکست...! شوخی میکنم حمید جان. یه جورایی با علوم سیاسی شروع کردی و با روان شناسی و جامعه شناسی ادامه دادی و با علوم سیاسی هم تموم کردی. دو مقوله ی خیلی مهم رو پیش کشیدی: س و افسردگی. هر دو مبحث (به قول یکی از دوستان) دائرمدار همه ی شئون زندگی فردی و جمعی ماهان... مورد اول که دیگه نیازی به یادآوری وضعیتش تو جامعه نیست. داریم نتیجه ی نهی و بازداری مطلق از این نیاز رو میبینیم، اون سر طیفم میشه آزادی مطلق که به نظرم اگه تو جامعه ی ما به کار بسته شه (چون هیچکدوم از پیش نیازهاش وجود نداره و درکی هم از این مسئله نیست و قضیه هم کار یه روز و دو روز و یه سال و دو سال نیست) به منفجر شدن جامعه و از دست رفتن همه چیز (اگه چیزی باشه اساسا) منجر میشه. راستش من نسخه ای (یا یه حد وسط) برای شرایط فعلیمون به ذهنم نمیرسه؛ به دلایل متعدد... هزارتا مشکل باید حل بشه که تو بگو یِدونش...
افسردگی هم که خود من به شدت دچارشم، لااقل در حال حاضر، دلایل دیگه ای داره مثلا اینکه زندگی و دنیای مدرن نتونسته به سوالاتی که در مورد معنا و هدف زندگی وجود داره جواب بده و ...
پی کامنت نوشت 1 : کامنتی که قبل از این نوشته بودم رو اگه میفرستادم این وبلاگ و وبلاگ کرگدن و کیامهر و همه ی بچه ها و کل بلاگ اسکای و گوگل و مایکروسافت و خود بیل گیتز هم فیلتر میشدن!!
نکته ی کنکوری: خدایی اسم شهرهای لیبی (نالوت و الزنتان!) رو چجوری و از کجا یاد گرفتی؟؟؟ میخوامت واسه همین پیگیریات جون داداش!
مؤخره: حمید خودمونیما اونجور که تو دیالوگو شروع کردی (تو مایه های اخبار ساعت ده و نیم کانال دو!) خب طرف گرخید و قاطی کرد و زد تو یه فاز دیگه عزیز...!!!
جگرت را برادر ارزشی ام!

- خوشم میاد توو بحث جدی هم نتونستی جلوی نفس اماره ات واستی و اولش ذات پلید شوخ طبعت رو آشکار کردی! (آیکون "تحلیل شخصیتی در سه سوت! بدون درد و خونریزی و برق و باطری!")...
- نمیخواستم در این پست درباره سlکlس نظر بدم...قصدم یه پست نیمه فان بود...ولی حالا که گفتی میگم...با این حرفت که "آزادی مطلق به از دست رفتن همه چیز منجر میشه" موافق نیستم...این ترسیه که برادر بزرگترها در دل ما کاشتن..."عقده" هست..."ترس" هست..."عدم شناخت" هست...قبول...ولی جامعه به اون حدی رسیده که با آزادی چیزی رو فرو نریزه...مضاف بر اینکه حتی اگه "ویرانی"ای هم در پیش باشه بهتره در بستر آزادی مطلق باشه تا بند مطلق!...
- و افسردگی...جای تو باشم پیدا نکردن "هدف زندگی" رو گردن "دنیای مدرن" نمیندازم...حقیقت اینه که قبل از دنیای مدرن هم جوابی برای این سوالای سخت وجود نداشته!...
- کاش خصوصی میرفستادی میومد! (آیکون "خارش تن!")...
- از کجا یاد گرفتم!؟ داداش ما خودمون بچه کف بازار طرابلسیم! نشون به اون نشون که عربیمونم فوله! بیا! : "هذا المهدی ایز مای حبیبی!"

رها بانو جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:52 http://rahabanoo.blogsky.com

سلاااااااااااام حمید جان
آقا اجازه ؟! از این دوست الاغتون بپرسید این افسردگی حاصل از عدم س...ک...س ! آیا فقط دامن گیره آقایان میشه یا خانوما رو هم درگیر میکنه ؟! (آیکن یک دوست الاغه دیگه !)

- سلام رهابانو جان...
- پرسیدم! میگه : "نتایج تحقیقات نشون داده خانوما هفت روز هفته 24 ساعته هم سlکlس کنن باز یه دلیلی برای افسردگی دارن!" (آیکون "به من چه!؟ نتایج تحقیقات گفته!")...

رها بانو جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:59 http://rahabanoo.blogsky.com

ولی خدایی من از دست اینجور دوستای الاغم دچار افسردگی شدم ! تا دو کلوم میخوام باهاشون حرف سیاسی و حسابی و اجتماعی بزنم میزنن به خاکی ! یکی از شب عروسیش و ترسش حرف میزنه ! یکی از آخرین خواستگارش تعریف میکنه ! یکی از Nمین دوست پسرش که چه جوری داره تلکه اش میکنه !
می بینی ؟!
این دوستان الاغمون همه جا هستن ...

تقصیر دوستای ما نیست...تقصیر هواییه که داریم توش نفس میکشیم...فقط کافیه کمی استعدادشو داشته باشیم...

تیراژه جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:24

های وای من!!!حرفای +18......ولی واقعا بی تاثیر نیستا!!

معلومه که بی تاثیر نیست...تحقیقاته ها مثلا!...

پرند جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:39 http://ghalamesabz1.blogsky.com

جسارت نباشه٬ مسئله‌ای که این‌جا وجود داره اینه که از کجا معلوم که "اون دوستت" الاغ باشه؟!!

به هر حال فرض رو بر این می‌گیریم که اون الاغه!
منم از این الاغ‌ها اطرافم به وفور یافت می‌شه! تا جایی که تحملشون سخته برام! اگرچه که این کم تحملی افتخار نداره!
ولی هست دیگه...
ترجیح می‌دم تا جایی که می‌تونم باهاشون کم در ارتباط باشم چون هیچ حرف مفید و قابل تأملی ندارم که در ارتباط با دغدغه‌هاشون بزنم و فقط کلافه میشم و مجبورم بیشتر شنونده باشم!
بد اوضاعیه!

- حرف حق رو میخرم...راس میگی...عنوان بخش رو موقتا از "دیالوگهای من و دوست الاغم" به "دیالوگهای الاغی من و دوستم" تغییر دادم تا بعدا یه اسم مناسب پیدا کنم...
- "فرار کردن" راه نیست...فرار کردن به تاخیر انداختنه...

پرند جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:40 http://ghalamesabz1.blogsky.com

در مورد تئوری مازلو هم تحقیقاتی که بعداً انجام شد ثابت کرد که سلسله مراتب نیازها الزاماً در همه‌ی کشورها یکسان نیست...
در واقع محیط تأثیر بسزایی در اولویت نیازها داره...
لابد کشور ما هم یکی از همون استثناهایی بوده که توانایی مقابله با این تئوری رو داشته!!

اصولا کشور ما یه تنه میتونه همه قوانین طبیعی رو نقض کنه!...
خداییش کجای دنیا میشه صدها هزار آدم پیدا کرد که حاضر باشن واسه دو سه هفته سlکlس آزاد چند هزار کیلومتر سفر کنن و چند هزار دلار خرج کنن و در زندگی روزمره شون هم آدمای عادی ای بنظر برسن!؟...

سیمین جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:09

یعنی بعبارتی داشتی یس تو گوش خر میخوندی دیگه...

شایدم اون داشته اینکارو میکرده!...

محبوبه جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:20 http://sayeban.blogfa.com

یکی از سخت ترین کارا واسه من اینه که بفهمم تو این دیالوگ ها ، "تو" کدوم یکی هستی؟ اونی که بهش میگی من یا اون یکی... شایدم هر 2تاش... البته قبول دارم به من ربطی نداره ولی تقصیر این ذهن جهان سومیه فضوله دیگه...
*****
استاااد! میشه برای خط 4 تا 8 از آخر ، جزوه ی کمک آموزشی جهت مراجعین کم سواد معرفی کنی یید؟

- چه فرقی میکنه!؟...شما حرف مطلبو بگیر!...
- خیلی دوس دارم کمک کنم ولی این قسمتش در تخصص دوست الاغمه! میترسم نسخه اشتباهی بدم بیمار تلف بشه!...

مهتاب جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:21

مزدورای سودانی برای " غذا و سیگار " آدم می کشن ...

باز ایولله به انسانیت اونا!...من یه جایی رو میشناسم که مزدوراش برای ارضای توهمشون آدم میکشن...

محبوبه جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:41 http://sayeban.blogfa.com

جو فیس بوک گرفتم میخواستم نظر مهتاب رو لایک بزنم(آیکون چی باید بذارم الان؟)

اینجا از این سوسول بازیا نداره! جای لایک صلوات بفرست! (آیکون "محمدیاش!")...

آوا شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:18

متاسفانه ویا خوشبختانه افسردگی تنها چیزیست
که شده اپیدمی وروز بروز هم به شماره
کنتور مبتلایان به آن اضافه میشود
اما یارانه ای بدان تعلق
نمیگیردوعدالت محور
بین همهگان تقسیم
میشود.نکات
قابل تاملی
روفرمودین
یاحق...

- اپیدمی رو هم رد کرده...دیگه دیدن "آدم زنده" تبدیل به یه تجربه استثنائی شده!...
- کاش یه وبلاگ داشتید...خیلی دوس دارم نوشته هاتونو بخونم

دومان شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:28

عنوان پست قبلیت با اینکه تلخ بود خیلی خوب بود اما جسارتا عنوان این پستت نبوغی توش نبود.

تغییرات در این بخش هم خیلی خوبه چون حیف بود دیالوگهای به این قشنگی فقط پیرامون یه موضوع باشه.

"بکن درمانی" بنظرم این روش قبلا تو یه جایی تست شده و گویا موثر هم بوده و تونسته دیدگاه چندین ساله برخی ها رو ظرف چند روز عوض کنه البته الان "جن درمانی" هم تو برخی مجامع عملی شده و تاثیرات مثبتی هم داشته و جالبتر اینکه نابغه هایی هم هستن که این دو روش رو با هم ادغام کردن و روش جدیدی رو به نام "یار دوازدهم" از خودشون در کردن و حالا منتظر شروع مسابقه فینال هستن تا تستش کنن.

- آره قبول دارم...عنوان رو عوض کردم...این چطوره؟...
- میدونی یه روانشناس باید چند سال وقت بذاره تا بتونه یه پیش فرض ذهنی غلط رو از روان بیمار پاک کنه! بده به کارا سرعت دادن!؟ بده گرفتن وقت قبلی و رفت و آمد به مطب در این ترافیک و نخسه نوشتن و اینجور کاغذبازیارو حذف کردن!؟...

الهه شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:42 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام....
اعصاب نداریا حمید جان!چیزی به پایین آوردن فک دوستت نمونده بوده ها!خدا رحم کرده یهو مسیر بحث رو عوض کرده دوباره و برگشته تو جاده ی اصلی صحبت تو، یا جاده خاکی صحبت خودش!
بهونه واسه افسردگی زیاده...با بکن درمانی و اینجور کارا هم حل نمیشه...مگه غیر از اینه که خودمون و دیگران و روزگار هر روز و هر ساعت خودمون رو مورد عنایت قرار میدیم و میدن و میده؟!!پس با مورد عنایت قرار دادن یکی دیگه عمرا به آرامش کامل نمیرسه کسی!

- سلام الهه جان...
- نه خواهر من! ارزش کار روزگار رو نیار پایین!...اگه تا حالا با این عنایات از افسردگی درنیومدیم تقصیر خودمون بوده! اگه کمی ریلکس بودیم الان دستمون جز به بشکن نمیرفت!...

وانیا شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:49

عجب دوستایی داری حمید جان من الاغه باهوش رو دوستدارم یه جوزایی خیلی حالیشه

به نظر من که "مساله اینست! الاغ بودن یا نبودن!"...اینکه پشت چه ماسکیه خیلی اهمیتی نداره...

مهدی شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:43

حمید جان:
۱- پاسخگوییتو بخورم بلاگر مردمیِ جگرطلا! نظراتت برام محترمه.
۲- من خودم طرفدار آزادی در همه ی زمینه هام بدون قید و شرط و تبصره و خط کش و چارچوب بندی ولی اینکه آزادی مطلق (تو این یه زمینه ی خاص) تو جامعه ای با مختصات جامعه ی ما کار رو به کجا میکشونه کاملا سر حرفم هستم (با احترام کامل به نظری که دادی حمید) و این حرفمم نه بخاطر تاثیر بزرگترا که به خاطر واقعیت های جامعه ایه که داریم توش زندگی میکنیم . من بیشتر از یک دهه اس که رشته ام جامعه شناسیه (و البته الان توسعه میخونم و اصلا توسعه یعنی آزادی). جامعه ای که من مطالعش میکنم ظرفیت آزادی س رو نداره. این حرفم به معنای این نیست که آزادی نباشه... و البته که جز با عملی شدن این ایده نمیشه در مورد هزینه هاش نظر قطعی داد... در مورد اینکه آزادی مطلق به نفی خود آزادی و بازگشت (به نوعی) به وضعیتِ پیش از آزادی منجر میشه یا نه میشه بحث کرد... و قطعا منم آزادی مطلقو به ناآزادی مطلق ترجیح میدم.
۲- در اینکه افسردگی به شکی که امروز میشناسیم ویژگی و ره آورد دنیای مدرنه که بحثی نیست حرف منم هیچ سوگیری ای به سمت دنیای سنتی نداره و تاییدش نمیکنه (هرچند ویژگی های مثبتی هم داشته). من نوستالژی دنیای سنتی رو ندارم... تاثیر کلیت و مولفه های زندگی امروزی بر تشدید افسردگیم حرف من نیست یه دیدگاه کاملا جهانشموله...
۳- حمید جان یه پیشنهاد. بازی وبلاگی رو افتتاح کن (ترجیحا طنز) ماهام میایم هرکدوم یه گوشه ی کار رو میگیریم دستمون! (آیکونِ گرفتنِ یه گوشه ی کار در دست و ول نکردنش تا پای جان!!)
۴- من که میدونم الان داری تو گوگل چیکار میکنی! چون دیگه هیچ کلمه و عبارتی واسه سرچ کردن نمونده داری سرچای قبلیو یه مرور میکنی!!

جان!؟ چرا این شماره بندیت دو تا 2 داره!؟
1- متقابلا بنده هم جیگرتو گاز گاز!...
2- خوب به هر حال نظرت بعنوان کسی که در این زمینه مطالعه کرده از نظر یکی مثل من معتبرتره...و البته همونطور که خودت گفتی "جز با عملی شدن این ایده نمیشه در مورد هزینه هاش نظر قطعی داد"...ولی کماکان (بر اساس تجربه هام) گمان میکنم اگه اراده ای برای اعطای آزادیهای جنسی در ایران وجود داشته باشه با یه برنامه ریزی صحیح چند مرحله ای میشه با هزینه ای معقول دوره گذار رو طی کرد...
مجددا 2 ! : آخه برادر من کجای زندگی ما امروزی شده که گیر دادی افسردگیمون واسه امروزی شدنمونه!؟ حقیقت اینه که حتی در قسمت بزرگی از همین تهران هم شکل زندگی تفاوت زیادی با زندگی در یه روستای بزرگ نداره! (حالا نیای جامعه شناسی روستایی رو کنی! خودم میدونم روستا و شهر با هم فرق دارن!)...
3- اوووووم...روش فکر میکنم (آیکون "روش فکر کردن!")...
4- نه! دارم کلمات و عبارت تازه سختی که از کامنتت یاد گرفتم رو سرچ میکنم! ره آورد! سوگیری! جهانشمول! و غیره!...

عاطی شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:52 http://parvaze67.blogfa.com

سلام حمیدخان . خوبی برادر ؟
یه سوال : این آقامهدی همون آقا مهدی ایه که قبلا تو یکی از پستات نوشته اشو راجع به خودت گذاشته بودی و قرار بود راضیش کنی که یه وبلاگ بزنه ؟؟؟
- یعنی این تنوع دوستای الاغت منو کشته . [آیکون "انواع دوستان الاغ در طرحها و رنگهای مختلف موجود میباشد"+آیکون "تنوع از ما انتخاب از شما"]
- این روانشناسام که خوب چیزی یاد مردم دادن ، تا یکم میزون نیستیم یا زندگیمون اونجور که میخوایم نیست یا درباره یه چیزایی حرف میزنیم که معمول نیست یه برچسب افسرده موجود است میچسبونن رومون البته گاهی خودمونم بدمون نمیاد برای توجیه خودمونم که شده تریپ افسردگی برداریم .
- البته منکر این نیستم که گاهی واقعا رومون این واژه صدق میکنه ولی فکر نکنم جز خودمون تقصیر کس یا چیز دیگه ای باشه . شایدم حرفم شعار باشه ، نمیدونم .

- سلام عاطی عزیز...شکر...بهترم
- آره همونه! هنوز راضی نشده!...
- اینم خودش بحثیه...آره...قبول دارم که تعداد قابل توجهی از اینایی که افسرده بنظر میرسن افسرده نیستن و فقط دارن "افسرده نمایی" میکنن!...انگار قراره به افسرده ها جایزه بدن!...
- در این مورد آخر "اصلا" باهات موافق نیستم...

آلن شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:33

میگم چرا یه چند وقتیه احساس افسردگی می کنم

جان!؟ دیگه قرار نشد از نتیجه تحقیقات سواستفاده کنیا!...

آلن شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:34

نگو بخاطر حوادث لیبی و این حرفاس.

آها! پس منظورت لیبی بود! (آیکون "قضاوت عجولانه!" + "سادگی در حد قسمتهای اول پینوکیو!")...

آلن شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:39

دفعه اول که تیتر رو خوندم ؛ با خودم گفتم ساکاس دیگه چیه ؟
بعد گفتم احتمالن اسم یه جور مکتب سودانی مرد ایرانیه.

متن رو که خوندم دوزاریم افتاد.

بابا بچه مثبت! بابا فکر خوب کن!...کلاس چندمی عمو!؟...

گل گیسو شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:33 http://gol-gisoo.blogsky.com/

سلام
زیبا بود
رگه های ظریفی از طنز،سیاست و تحقیقات روانشناسی!!! هنرمندانه با هم ترکیب شده بودن
ممنون

- سلام گل گیسو
- همه اینایی که گفتی تو همین پست بود!؟...ایول خودمان! عجب پست رگ به رگی نوشته ایم یهویی!...

عاطی شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:32 http://parvaze67.blogfa.com

اون آخریه که گفتم به مزاق (درسته؟) خودمم خوش نیومد . گفتم که نمیدونم بیشتر شعاره یا واقعیت ؟
ولی اگه ایجادش دست خودمون نیست ، کنترلش که دیگه دست خودمونه ؟!؟! که نذاریم زندگیمونو تحت تاثیر قرار بده و فلج کنه و بگیره تو مشتش . (آیکون "تحت تاثیره؟" باصدای باباپنجعلی)

- مذاق درسته
- آره...با اینیکی موافقم...
- تحت تاثیرو خوب اومدی!

مینا شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:14 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

خاک بر سر جهان سومیم کنن که تا این مباحث شیرینو میشنوم گل از گلم میشکفه! و فقط همین تیکه ی شومبول م بکن درمانی و این چیزاشو میفهمم!
شوخی میکنم! جدی نگیریا. ذهنم الان کاملا درگیر مردم بیچاره ی لیبیه که بخاطر غذا و سیگار این کارا رو میکردن. آخه چرا باید اینجوری باشه؟ هان؟ (شما در مقابل دوربین مخفی قرار داشتید! فققققققققط همون بکن بکنشو فهمیدم!)
ولی حمید بعضی وقتا با خودم فکر میکنم‌ (الان توو دلت گفتی تو مگه فکر هم میکنی؟! ) و به همین نتایج دوست الاغت میرسم. راس میگه بابا. این روح لامصب بیشتر از جسم به ساکاس!!! به قول شما نیاز داره! هی میخوام پرده ی حیا و عفتو بدرم! ولی بازم خاک بر سر جهان سومیم کنن که نمیتونم!

- با اون دوربین مخفیت ترکیدم!...
- آفرین...دقیقا همینه...روح بیشتر از جسم به سlکlس نیاز داره...به قول یه دوستی که خیلی قبولش دارم ولع جوانان ایرانی به سlکlس یه ولع کاذبه...برای همینه که وقتی موقعیتی براشون پیش میاد که برای مدت محدود یا نامحدودی آزادانه سlکlس داشته باشن خیلی زود دلزده و سرخورده میشن...
- بگو...راحت باش...اینجا امن و امانه (آیکون "تشویق جوانان معصوم ایران اسلامی به پرده دری و اینجور چیزا پشت نقاب لبخند یا به قول آقا دست چدنی پشت دستکش مخملین!" )...

مینا شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:38 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

ولع کاذبو خیییییییییلی قبول دارم! همین یه دقیقه پیش یکی از دوستام یه اس ام اس زد بهم که کلی ذهنمو مشغول کرد!!! تازه عقد کرده. شوهرش یک ندید بدیدیه که نگو. دوستم خیلی پاستوریزه اس. این چیزا رو نمیفهمه. من میدونم این مردک از اون بکن در رواس! یا لاقل بوده! واقعا ولع کاذب کاملا در موردش صدق میکنه! خاک بر سر عقده ای!

- وقتی عقدش کردی دیگه "دررو"یی در کار نیست!...طفلک هنوز بدنش داغه حالیش نیست!...
- "عقده ای" کسیه که بخاطر کمبودهایی که در زندگیش داشته دچار
مشکلات روانی شده...ترجیح میدم "عقده ای" رو بعنوان فحش بکار نبرم...بی انصافیه...

دلارام شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:07

سلام

پاراگراف اول رو که خوندم ، گفتم لیبی ؟؟؟اینجا هم لیبی ؟؟؟
ولی تا آخرش که خوندم دیدم نه !! قضیه روانشناسی - جامعه شناسیه !

- سلام دلارام...
- نه اتفاقا!...اصل قضیه همون لیبی بود...

بهار(سلام تنهایی) شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:51

واااااااااااای زیاده الان خوابم میام و خیلی خسته م میرم بخوابم فردا میام سر فرصت می خونم کامنت هم مینگارم ..فعلا ...

شب بخیر

فلوت زن یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:20 http://flutezan.blogsky.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بر حمید ِ بزرگ ِ بلاگستان !!!

پس بگو چرا الان انقدر افسرده داریم ، اونم از نوع ِ مذکرش !!! ( البته مونثشم فراوونه ها ولی چون بحث سر ِ اجناس ِ مذکر بود دیگه سراغ ِ مونثاش نمی رم ! )
توو دنیای واقعی ، توو دنیای مجازی !!!

عجب تحقیقاتی ؟!! عجب نتایجی ؟!!
من که بعید می دونم حتی با س ا ک ا س کردن افسردگی از بین بره انقدر که بهانه های مختلف و فراوون برا افسردگی موجوده !

خدا آخر و عاقبت هممونو به خیر کنه !

- سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بر فلوت زن بانوی جان!...
- بدبختی دیگه افسرده هم نمیشه شد! تا یه کم دپ میزنی سریع همه یاد آستین بالا زدن میفتن!...
- الهی آمین!...

Laahig یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:32 http://laahig.blogfa.com

همهٔ گفتنی ها رو شما و دوستان گفتین. من فقط می‌تونم بگم مرسی چون بسی‌ لذت بردیم‌

آوا یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:15

سلام.خ.ص.و.ص.ی
یاحق...

- سلام آوا...
- خوندم...ممنون...جوابشو به آدرس ایمیلتون فرستادم...

مینا یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:58 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

اولا قبل از عقد این کارو کرده! نه اون کارو ها! کاری که کرده رو میگم. ( در حد لایت!) من به محرم نامحرم و این اراجیف اعتقادی ندارم و نمیگم چون عقد نبودن نباید به زنش دس میزد! فقط از این حرص میخورم که الاغ انقد ولع داشته شعورش نرسیده این دختر بیچاره اولین بارشه باید یخورده شرایطی که محیا میکنه واسش با سlکlس پارتنرای قبلیش فرق داشته باشه! اینجوری میشه که دخترا و زنای ایرانی حتی بعد از اینکه سlکlس هم میکنن اکثرا دپرس میشن!‌چون طرفشون درکشو نمیکنه. فقط برای رفع نیاز مرد سlکlس انجام میشه!

- اولا که ببخشید اون کلمه رو تغییر دادم...حال و حوصله ی اسباب کشی به علت فیلتر شدن ندارم! (آیکون "ترسوی بزدل!")...
- آها...پس بحثت سر نحوه انجام کاره نه خودش!...آره...موافقم...اصلا تو بگو زنش...همسرش...بازم حق نداره کاری کنه که بهش استرس وارد بشه...ارجاع میدم به حرف رفیق الاغم..."سlکlس یه هنره! یه طیف از لذت بردن که لزوما "بکن و بنداز" نیست"...اینجور کارا هم دور از انصافه هم باعث میشه سرعت دلزده شدنشون بیشتر بشه (حالا این بماند که این نوع سlکlس که اینروزا در جامعه ما باب شده بیشتر یجور عقده گشاییه تا سlکlس که باید لذتبخش و آرامشبخش باشه)...
بحث خیلی طولانیه...اگه بخوایم درباره اش حرف بزنیم خودش چندتا پست میشه...

مینا یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:59 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

راستی حمید من عقده ای رو به عنوان فحش بکار نبردم. منظورم این بود که طرف عقده ی جنسی داره!
فکرشو بکن دوستم تا میاد حرفشو بزنه با یه حالتی میگه : خفتم کرد!!!!
اگه حس خوبی به سlکlس به این آقا داشت این حرفو نمیزد!

یعنی "خاک بر سر عقده ای" فحش نیست!؟ جل الخالق!

مینا یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:19 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

منوووووچ من کجاااااااااااااست؟؟؟ چرا نیستش؟

ببخشید تقصیر دستکاریای من بود! (آیکون "شرمندگی شدید!")...

رها بانو به مینا یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:35 http://rahabanoo.blogsky.com/

مینا جونم یعنی من حال می کنم با این کامنتهایی که واسه حمید میذاریا !
حرفهایی رو که تو دلمه و من نمیدونم چرا نمیتونم بگم ! تو راحت به زبون میاری (یعنی می نویسی !) و میگیشون !
فداااااااااااات بشم من ...
قربون منوچتم برم !

سیمین یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:56

میسد کال!
۲ تا!

ببخشید سایلنت بود نفهمیدم! (آیکون "توهم!")...

مومو یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:23 http://mo-mo.blogsky.com

عرض شود که ...
هر دو پای مکالمه داشتن حرف درستی می زدن! فقط در زمان نا مناسب فرد نامناسبی رو برای اختلاط و تبادل آرا و اطلاعات انتخاب کرده بودن!

ایول!...به این میگن یه کامنت مناسب برای توجیه یک پست نامناسب! (آیکون "مناسبت!")...

مینا به رها بانو دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:03 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

قربونت برم رها جان. لطف داری عزیزم.
خدا نکنه. منوچو قربونی میکنم واست.
(آلان حمید حسودی میکنه!)
ــــــــــــــ ساعت کامنتو حال کن. واسه نماز شب بیدار شدما !!!!!!!!

خوب دل و قلوه میدید و میگیریدا!...این وسطا دو تا خوئک و خوش گوشتم واسه ما بزن خب!...

رها بانو به مینا دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 http://rahabanoo.blogsky.com/

وااااااااااای نه !
این منوچ عشقه منه ! دوستش دارم ! اگه قربونیش کنی من دپ میشم !(اینم یکی دیگه از دلایل افسردگی !!!)
اوووووووووووووووه ! باریکلا ! واسه منم دعا کن توی نماز و راز و نیازات !!!

بیا! سlکlس کم بود منوچم اضافه شد! حالا سlکlسو شاید بشه یه کاری کرد قربونی شدن ناگزیر منوچو چه کنیم!؟

سحر دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 http://dayzad.blogsky.com/

این الان یعنی چی!؟...

بهار(سلام تنهایی) دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:52

یه کلام به دوستت میگفتی ما باید تقوای الهی پیشه کنیم اون آمریکایی ها واسه ی خودشون می گن ما همون تقوی الهی رو باید پیشه کنیم ..لال می شد ..
یه چشم غره هم برم تا اینجا اومدم یه کم حساب ببری ..چون شک دارم که این باشه اینم می ذارم آخرشم یاد نگرفتم حس آیکونای بلاگ اسکای رو ..

آخ آخ! همین ( ) بود!...تازه داشت کم کم فراموشم میشدا! باز کابوس و شب اقراریم شروع شد!

مینا به رها دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:01 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

محتاجیم به دعا خواهرم. ما که بنده ی رو سیاهیم!‌ (دیدی طرف خودشو پاااااااااااره میکنه بسکه عبادت میکنه!‌ بعد خودشونو لوس میکنن میگن ما سگ درگاه الهی هم نمیشیم! آی بدم میااااد از ریا!)

باریکلا! به قول یه آقایی "جان ناقابلی دارم جسم ناقصی مخ تعطیلی اندک آبرویی و سر سوزن ذوقی! قایقی باید ساخت!" (آیکون "جفت زدن آقا و سهراب سپهری!")...

آرش پیرزاده دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:30 http://arashpirzadeh.persianblog.ir

سلام می تونه اینطور باشه ولی این دلیل نمیشه کسی که نیازهای اولیه شو نتونه پاسخ بده راجع به نیازهای بالاتر نتونه حرف بزنه من بلد نیستم قرمه سبزی درست کنم ولی فرق قرمه سبزی خوب وبد می فهمم خیلی دوست دارم راجع به این موصع بنویسم ولی نمیدونم می تونم تو وبلاگ دخترم بنویسم یانه

- سلام آرش جان...
- مثالی که زدی مثال خوبی نبود ولی با حرفت موافقم...در خود پست هم گفتم که "هرم مازلو" گیر منطقی زیاد داره...به یه نمونه قابل بررسی هم اشاره کردم..."کسی که اعتصاب غذا میکنه"...اگه از دید این نظریه بهش نگاه کنیم این آدم نمیتونه اینکارو انجام بده چون "نیاز به خوراک" جزو نیازهایی هست که در پایه هرم قرار دارن و تا اینارو رفع نکنی نمیتونی به پله بالاتر بری...ولی همچین آدمی هرم نیازهارو بهم میریزه و از این نیاز اولیه میگذره تا به نیازهای اصلیتری که در راس هرم قرار دارن دست پیدا کنه...نیازهای متعالی تری مثل آزادی طلبی...
- وبلاگت رو مثل خیلی وبلاگهای دیگه مرتب دنبال میکنم ولی متاسفانه کمتر فرصت میکنم که کامنت بذارم...دلم میخواد یه حرفی رو که خیلی وقته میخوام بهت بگم اینجا مطرح کنم...ببین آرش عزیز...اینکاری که داری میکنی ظلم به خودت و اندیشه هاته...اینکه یه جایی داری که میتونی توش حرف بزنی ولی بخاطر قید و بندهایی که خودت برای خودت گذاشتی نمیتونی اینکارو انجام بدی...وبلاگ برای کسیه که توش مینویسه...این وبلاگ برای آرش پیرزاده اس نه هانا...اگه جای تو بودم انقدر خودم رو محدود نمیکردم...یا حداقل یه وبلاگ دیگه برای هانا میساختم و اینجارو برای خودم نگه میداشتم...باز هرجور خودت صلاح میدونی...

آرش پیرزاده دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:32 http://arashpirzadeh.persianblog.ir

چرا که می نویسم

منتظریم

من و من دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:31

آقا چرا بی اجازه اسم ما رو بردی تو نوشته ت ها؟
خط سوم از پایین بعد از " کمی" !
دوستت الاغ نبود این دفه که! منطقیه حرفش

- میتونیم میکنیم! ناراحتی برو محکمه! (آیکون "دکتر رامین!")...
- جواب در کامنت پایین!...

من و من دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:32

هااااا دوستت الاغ نبود که! دور از جونتون البت به تیتر دقت لازم را "مبذول" نفرمودیم!

- 19 تمام -
بیشتر مبذول کن گلم! (آیکون "معلم مهربونای دبستان!")...

ج.سالک سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 http://www.salekj.persianblog.ir

سلام حمید خان عزیز
از حضورتون و اظهار لطفتون ممنونم
اما راجع به پست اخیرتون:
امروز هست و همیشه مهم بوده مسئله سlکlس از زوایای مختلف و در ابعادی گوناگون
مثلا در همین حوالی برهه تاریخی که زندگی می کنیم
بودند رهبران ایدئولوگی که بقول خودشون «ملت» خودشون رو تشویق و تهییج کردن تا با سlکlس شرعی و مقدس برای بچه ساختن (محترمانه ترین اصطلاحی که به نظرم رسید) برای راهبرد کارخانه جنگی شون اقدام کنن و روی تیراژ (ارتش) نوزده یا بیست ویک میلیونی مثلا نظر داشتن.
بنابرین سیاست و سlکlسی که در پست شما در هم ممزوج شدن خیلی هم بی ارتباط نیستند.

- سلام داداش گل گیسو...
- خب راستش قصد اینجوری ربط دادن این دو تارو نداشتم...ولی اینی که گفتی هم جالب بود...

ارش پیرزاده سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

مرسی از راهنمایت منم به همین نتیجه رسیدم من باید بی قید و شرط هرچی دلم میخواد بنویسم نگران قضاوت هانا هم نباشم اگه من دایه دوستی با هانا رو دارم باید مثل یه دوست باشم نه پدر مرسی
فکر نمی کردم وبلاگ منو بخونی همچین توقعی هم ازت ندارم به هر صورت مرسی که می خونی

خوشحالم که اینو میگی...موفق باشی آرش جان...

قذافی! سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:23

سلام برادر!
من مخاطب خاموش وبلاگت بودم!!
ممنونم ازت که هر چند وقت یه بار یه اسمی از من توی پست ها یا کامنت ها میاری معلومه که خیلی منو دوست داری منم دوسِت دارم عزیزم! (آیکونِ قذافی به مثابه قزوینی!!).
آقا ردیف کن ببینیمت! (آیکونِ دون پاشیدن!!).
فی امان الله ...

- مهدی تونی!؟...دمت گرم! آیکونت منو کشته!...
- به قذافی! : باشه عسلم! قرارمون بنغازی کافی شاپ بیداری اسلامی! تک بیا گلم! بوس بوس!

رها بانو سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:46 http://rahabanoo.blogsky.com

مینا ببین حمید چی میگه : "قربانی شدن ناگزیر منوچ ..."
فک کردی ما میذاریم ؟!
میخوای منوچ رو قربانی کنی بفرستی واسه کودکان در محاصرهء غزه ؟!
یا میخوای حسابی پروارش کنی تا عید قربون ؟!
ما کمپین دفاع از منوچ تشکیل خواهیم داد و تمام سازمانهای دفاع از حقوق حیوانات رو بر علیه ات بسیج خواهیم نمود !

روح منی منوچی !
بت شکنی منوچی !

وای اگر منوچی حکم جهادم دهد
ارتش حمید نتواند که جوابم دهد !

اینها تفرقه افکنیهای دشمنان لجوج عنود معاند معارض است! ملت بیدار است! همه میدانند که نظرات من به آقای منوچ نزدیکتر است! (آیکون "نماز جمعه!")...

زهره سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:13

سلام.ایول این دوستان الاغ چه تفاهمیم داشتن تو دوست شدنشون .درمورد روحی بودن یا نبودن مسیله برای ایرانیا هم فکر میکنم این خود خانمو اقا هستن که اگه بخوان میتونن روحیش کنن .
البته بیخیال چون بنده نه روانشناسم ونه ...
خدمت مینا خانمو اقا منوچو اقا مهدیم سلام دارم واز حضورشون خوشحالم .
موفق وپیروز باشی

- سلام زهره...
- "روحی بودن یا نبودن مساله"!؟...متوجه ارتباطش با این پست نشدم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد