خودآموز شناخت بلاگرهای موقتی!

 

توضیح بخش ثابت جدید نوشت : تعارف که نداریم! بلاگستان دیگر آن رونق سابق را ندارد. با ظهور شبکه های اجتماعی و جذابیتها و امکانات بی نظیری که به کاربرانشان ارائه کرده اند اگر کسی تازه تصمیم گرفته باشد در دنیای مجازی حضور جدی تری داشته باشد قطعا به سمت این دل انگیزها سر خواهد خورد! وبلاگ شده دهاتی که پیش بزک دوزک نیویورک حتی دیگر دل کبلایی عباس را هم نمیبرد!...شاهدش هم همین دوستانی که ماههاست در وبلاگ سابقا پررونقشان عنکبوتها بیخ دیواری بازی میکنند ولی چنان حضور فعالی در فیس بوک دارند که آدم کف میکند!... 

از بحث دور شدیم...حرفم اصلا فیس بوک نبود! حرفم همین بلاگستان خاک گرفته خودمان بود...حرفم "ما وبلاگیها" بود. مایی که هرکداممان به دلایلی هنوز بودن در این شهر نیمه متروکه را ترجیح میدهیم و روزانه چند ساعت از وقتمان را در کافه های خلوت آن میگذرانیم. ما سنگهای ته جوی که خوب یا بد مثل پیرمردهایی که از دهشان دل نمیکنند "اینجا بودن" تبدیل به قسمتی از سبک زندگیمان شده...بخش ثابت جدید را برای خودمان مینویسم...میخواهم در این بخش به آفاتی که اینروزها وبلاگ نویسی را تهدید میکنند اشاره کنم. آفاتی که میتوانند همین نفس بلاگستان نیمه جان را هم بگیرند و نیاز به شناخت و واکنش نشان دادن دارند. امیدوارم حداقل برای دوستانی که تازه این راه را شروع کرده اند مفید باشد...این شما و این قسمت اول "ما وبلاگیها!" :  

 

*** 

دیشب کامنتهای وبلاگم را مرور میکردم...از اولین روزی که از پرشین بلاگ به بلاگ اسکای آمده ام تا حالا...پر بود از اسمهایی که از دو سه هفته تا دو سه ماه در هر صفحه کامنتها یکی درمیان اسمشان بود! پر از "رفیق همیشه" و "داداش گلم" و "عزیز"هایی که به نافمان بسته بودند و تعریف و تمجیدهای مردافکن که از خدا پنهان نیست از شما هم نباشد خیلیهایش را باور کرده بودیم! خب تا اینجایش که مشکلی نیست! مشکل از اینجا شروع میشود که بعد از پایان دوره فوق الذکر چنان یهویی غیب شده بودند و رفته بودند که نادر رفت!... 

شوکه شده بودم. احساس فیل آهنی ای را داشتم که عده ای آمده اند در سوراخ پشتش پنج تومانی انداخته اند و بعد از کمی بازی و تفریح رفته اند پی کارشان...حس اینکه وسط یک تماس تلفنی آدم آنطرف خط بدون هیچ دلیلی یکدفعه تماس را قطع کند و گوشی اش را هم خاموش کند...باورم نمیشد انقدر زیاد باشند...آدمهایی که برایشان وقت گذاشته بودم...فکر و انرژی گذاشته بودم...دردودل کرده بودم و دردودلشان را شنیده بودم...حس خیلی بدی داشتم... 

دو ساعتی وقت گذاشتم و چند وبلاگ دیگر را هم بررسی کردم. این مساله در تعداد قابل توجهی از آنها هم وجود داشت...و اینجا بود که موفق یه کشف یکی از بزرگترین آفات بلاگستان شدم!...بله!..."بلاگرهای موقتی"!...آدمهایی که ساعتها از وقت هرکدام از ما را هدر داده اند و وقتش است که از محدوده "ما" دورشان کنیم...برگشتم و دوباره کامنتها و نوشته هایشان را مرور کردم تا بتوانم در پستی که امروز میخواهم بنویسم نشانه های شناسایی آنها را بنویسم تا بقیه دوستان وقتشان در معاشرت با آنها هدر نشود و از همان اول جلوی ضرر را بگیرند. نهایتا به این نشانه ها رسیدم: 

 

1- نشانه هایی که در پستهایشان هست:

آنها به یک موضوع گیر میدهند و شورتش را درمیاورند! : مثلا با زن یا شوهرشان مشکل دارند و مدام از آن مینویسند (این گروه با وزش اولین نسیم آشتی یا رسیدن بسته لارجر باکسی که همزمان با ساخت وبلاگ سفارش داده بودند به کانون گرم خانواده برمیگردند و نهایتا شش ماه یکبار به شما سر میزنند و برایتان لبخند میگذارند!)...یا بکوب از شکست عشقیشان عاشقانه های جگردرآر مینویسند (نهایتا تا یکی دو ماه و بعد با اولین کافیشاپ رفتن با نفر بعدی به کار خود پایان میدهند! وبلاگ هم که خب حذف میشود!)...یا پشت سر هم شبیه صادق هدایت مینویسند! (بعد از دو سه ماه خودشان هم حالشان از نوشته هایشان بد میشود و برای اینکه کم نیاورند یک پست یک خطی مینویسند و خداحافظ!)...یا آنهایی که در اعتراض یا حمایت از مساله خاصی وبلاگ راه میندازند! (مثال زیاد است ولی مهمترینشان اکثریت وبلاگهای سبزی هستند که سال 88 ساخته شدند ولی تا آخر تابستان هم دوام نیاوردند! البته این مثل قبلیها شامل همه آنها نمیشود)...و مواردی از این دست...کلا هر موضوعی که نتوانید حتی یک بلاگر را هم پیدا کنید که برای مدتی طولانی بصورت مداوم از آن نوشته باشد یک موضوع موقتیست و متعاقبا نویسنده آن هم یک بلاگر موقتیست!...

آنها زحمت نمیکشند جواب سوالی که درباره نوشته شان پرسیده اید را بدهند! : حتی اگر سوال خیلی مهمی از ایشان پرسیده باشید  جوابتان را نمیدهند!...چون از نظر خودشان هم چیز مهمی ننوشته اند که نیاز به این سوسول بازیها داشته باشد!...

آنها پست زیاد حذف میکنند! : پستهایی که حذفشان واقعا ضرورتی ندارد!...

آنها مدام خداحافظی میکنند و برمیگردند! : حالا یکبارش در موقعیت عصبانی شدن از همه مان برمیاید ولی وقتی کسی در سه ماه چهار بار خداحافظی میکند یعنی دارد داد میزند "آقا من یک موقتی هستم!"...  

 

2- نشانه هایی که در کامنتهایشان هست:

آنها کامنت بازهای غیرمحترمی هستند: آنها وبلاگ شما را نمیخوانند ولی کامنت میگذارند. ممکن است در طول یک ماه دهها کامنت برای شما بگذارند ولی اگر کمی دقت کنید میبینید نهایتا یکی دو خط از کل نوشته تان را خوانده اند!...در مقابل توقع زیادی هم از شما ندارند! فقط میخواهند مثل خودشان باشید! یعنی حتی اگر نوشته هایشان را نمیخوانید حتما برایشان کامنت تعریفی بگذارید! (این هم از آن عجایب روزگار است! انگار قرار است به هرکس کامنت بیشتری داشته باشد به تعداد موهای سرش اسکناس هزار ریالی بدهند!)...جهت تست میتوانید چند کامنت کاملا بی ربط و پرت بگذارید! میبینید که هیچکدام اعتراض نمیکنند!...

آنها بیش از اندازه ای که لازم است سریع صمیمی میشوند! : گاهی شک میکنید که نکند پسرخاله شماست که وبلاگ زده و خواسته شما را سورپرایز کند ولی بعدا میفهمید که خیر! او یک بلاگر موقتیست!...

آنها به هیچ چیز اعتراض ندارند! : فرقی نمیکند چه چیزی نوشته باشید! به خدا فحش داده باشید یا سرباز ولایت باشید آنها همیشه از شما تعریف میکنند! زندگی آنها به تعداد پستهایی که شما نوشته اید متحول شده! چون مدعی هستند که با خواندن هرکدام از نوشته های شما متحول شده اند!...

آنها مدام شما را به خواندن نوشته هایشان دعوت میکنند : نه که کار بدی باشد. خود من هم زمانی از کسانی که که نظرشان برایم خیلی مهم بود دعوت میکردم بعضی نوشته هایم را بخوانند. ولی اگر کسی مدام اینکار را تکرار میکند شک نکنید که یک بلاگر موقتیست! (شخصی نوشت: روال سر زدن بنده به وبلاگها اینجوریست که بعد از جواب دادن به کامنتها به همه کسانی که برای آن پست کامنت گذاشته اند سر میزنم. پس نیازی به اطلاع دادن نیست. ضمنا اگر کسی برای من کامنتی گذاشته ولی کامنتی برایش نگذاشته ام معنی اش اینست که یا از آن پست خوشم نیامده یا خوشم آمده ولی حرفی برای گفتن نداشته ام)...

آنها طاقت نقد شدن ندارند: کافیست بگویید بالای چشم این چیزی که نوشته اید یک چیزی شبیه ابرو هم مشاهده شده! همان آدمی که تا دیروز برایتان گل میگذاشت چنان خواهر و مادرتان را یکی میکند که کپ میکنید!... 

***

نشانه های دیگری هم هست ولی نمیخواهم پست از این طولانیتر شود...آها! داشت این آخری را که اهمیت بسزایی هم دارد یادم میرفت! یکی از مهمترین نشانه های آنها اینست که همیشه به طولانی بودن پستهایتان اعتراض میکنند! (آیکون "استفاده ابزاری از قضیه!")...

نظرات 137 + ارسال نظر
محسن باقرلو جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:42

مرسی که واسه اینجور بررسی ها وخت میذاری ...
حالا جددن می خوای آفت های دیگه رو هم بکاوی ؟!

آره!...چیه!؟ چرا رنگت پرید!؟ (آیکون "مک کارتی!")...

پرند جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:00 http://ghalamesabz1.blogsky.com

کفری شدیا!
این پست اصلاً شبیه نوشته‌های تو نیست! یعنی اگر این‌جا یه وبلاگ گروهی بود به ذهنم هم نمی‌رسید که اینو تو نوشتی!
شاید به این دلیل که معمولاً نوشته‌های اعتراضی نمی‌نویسی... در واقع عموماً لحنت اعتراضی نیست... حتی اگر مخالف هم باشی صدای تظاهرات سکوتت قابل شنیدنه ولی نوع بیانت اعتراضی نیست... برعکس من که همیشه به همه چی معترضم و کولی بازی درمیارم!!

نمی‌تونم خوب حس این پست رو درک کنم٬ هم چون هیچ‌وقت مثل تو درگیر فضای وبلاگ‌ها نبودم و متقابلاً خواننده‌ی آن‌چنانی هم نداشتم... و هم این‌که اصولاً برام اهمیت نداره... منم سال 88 و 89 خواننده‌هایی داشتم که الآن دیگه اصلاً نشانی ازشون توی وبلاگم نیست ولی برام اصلاً مهم نیست...
تو در درجه‌ی اول برای مخاطب می‌نویسی نه برای خودت... و در مقابل هم وقت و انرژی و احساس زیادی برای مخاطبت صرف می‌کنی... و خب طبیعیه که ناراحت بشی...
احترام به مخاطبی که در تو وجود داره به جرأت می‌گم که در هیچ کس در کل فضای مجازی وجود نداره...
ولی من فکر می‌کنم در دنیای حقیقی ممکنه به هزار و یک دلیل به خاطر خوشایند بقیه آدم کاری انجام بده یا نده ولی این‌جا فضای مجازیه... و ارجحیت با خود آدمه...

- آره! بعد از اینکه تموم شد خودمم تعجب کردم! (آیکون "پسر نوح با با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد! حمید دو روز با پرند گشت و کولی شد!" )...
- "تو در درجه‌ی اول برای مخاطب می‌نویسی نه برای خودت"...اعتراف میکنم که متاسفانه تا حالا همینطور بوده و حتی الان هم تا حدی همینطوره...ولی چند وقتیه دارم تلاش میکنم اگه کاری میکنم واسه دل خودم باشه...نمونه اش هم همین "پست بیتعارف" که از لحنش تعجب کردی...

آذرنوش جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:29 http://azar-noosh.blogfa.com

سلام.من تازه کارم و با وجود اینکه زیاد کامنت گذار ندارم ولی بازم مرسی از سفارشاتون.

- سلام آذرنوش...
- ممنون از توجهت

گل گیسو جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:40 http://gol-gisoo.blogsky.com/

سلام حمید عزیز
چه بررسی عمیقی انجام دادین
خیلی عالی بود
آیکون به خاطر سپردن نشانه ها برای استفاده در مواقع لزوم

- سلام گل گیسو جان...
- ایشالا که هیچوقت به کارت نیان!...

میکائیل جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:49 http://sizdahname.blogsky.com

سلام حمید
خب اول بگم با اون اخری که گفتی جور در نمیام چون به جون مادرم تا اخرش خوندم ... و همچین ز...ی نزدم ...
ولی درست میگی
با خوندن تک تک نکته های که گفتی اول به خودم نگاه کردم . که ببینم یعنی شامل حال من میشه . یعنی منم یه بلاگر موقتم یا نه ؟
که خیلی جاها حق با تو ، اگرچه من زیاد بلاگ باز نیستم و خیلی کم پیش میاد حوصله کنم برم و وبلاگ هایی که واسم کامنت میزارن بخونم . اما با یه نگاه سرسری هم میشه این نکته ها رو دید

خلاصه اینکه ما دچار توهم وبلاگ موقتیزیده شدیم
بریم به بررسی های اساسی و اجمالی در این باره برسیم

- سلام میکائیل...
- دور از جونتون قربان!...اگه نظر منو میخوای باید بگم به نظر من تو یک بلاگر موقتی نیستی (آیکون "پسر بودن بچه و شادمانی پشت اتاق زایمان!" )...

زهرا.ش جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:11 http://roosary-anary.persianblog.ir

سلام!خیلی روشن کننده بود! شاید اگر مخاطب اصلی نوشته هات خودت بودی کمتر از موقتی بودن بعضی ها ناراحت می شدی! فکر کنم همه طعم این موقتی ها رو چشیدن!یه یارویی بود به شدت عاشق و دلشکسته،براش یه نظر روانشناسی گذاشتم،اولین نظری که تو وبلاگم گذاشت گفته بود من رو با این اسم بلینک! توی اسباب کشی تو اونیکی وبلاگم جا موند! بعد از یک ماه که هیچ خبری ازش نبود اومد گفت: چرا تو این وبلاگ لینکم نکردی؟ انگار لینکستون من ارث پدرشه! حالا بگذریم از عزیزانی که تو اولین برخورد،جیگر بنده رو میل می کردن و نمی دونم از کجای وبلاگم تعریف می کردن!بعد هم می گفتن به من سر بزن! وقتی می رفتم پیششون می دیدم بالای 150 تا نظر دارن که همه شون می گفتن: مرسی که بهم سر زدی عشیشم!جیگلتو بخولم!وبلاگت خیلی خوجله!!
ولی در مورد بلاگستان خیلی دل پری داری! دغدغه هات یه جورایی با ارزشه! چون نگاهت و دیدگاهی که داری خیلی می ارزه!!

- سلام زهرا...
- "شاید اگر مخاطب اصلی نوشته هات خودت بودی کمتر از موقتی بودن بعضی ها ناراحت می شدی!"...این قسمتشو نفهمیدم (آیکون "نادان!")...
- مثالی که زدی خییییییلی باحال بود!...بترکستم!...

وانیا جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:21

آقا ما به افت بودنمون اعتراف میکنم
شما نکاو آبرومون میره قربان
آیکون کسی که الکی به خودش شک داره

تا درست و حسابی نکاوم ول کنتون نیستم! (آیکون "بازرس ژاور!")...

الهه جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:45 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام....
من خیلی وقت پیش این کارو کردم...منظورم بررسی کامنتامه....خیلیا تو وبلاگ قبلیم جا موندن حمید...خیلیا....دیگه اینورا پیداشون نشد....یه سریشون بلاگر بودن...اما یه سریشون بلاگر هم نبودن......
خلاصه که درسته چیزایی که نوشتی...میدونم وقتی از جون و دل مایه میزاری واسه آدمها و بعد خیلی راحت نادیده میگیرنت حس وحشتناکی بهت دست میده....یه زمانی اینجوری بودم...دیگه نیستم...دیگه مهم نیست کسی واسه م کامنت بذاره...دوسم داشته باشه یا نداشته باشه....به یادم باشه یا نباشه....با اینکه خودت میدونی چه عشقی نسبت به بلاگستان و اهالیش دارم....اما انتظار عشق دو طرفه ندارم....شاید چون عادت کردم به عشق یه طرفه......
خلاصه که کار خوبی کردی...ماها وقت زیادی صرف خیلیا کردیم که ارزشش رو نداشتن...خوبه که اونایی که میان اینا رو بدونن......
در مورد فیس بوک و باقی سوراخ سمبه های این مجازستان هم باید بگم که هیچ جا بلاگستان نمیشه....خیلیاشو تجربه کردم...اما دلم هیچ جا به جز اینجا آروم نمیگیره.....

- سلام الهه...
- ولی برای من هنوز مهمه...
- آره...خیلی وقت گذاشتیم...واقعا حیف...ولی بهتره بیخیال گذشته بشیم...از اینجا به بعد رو دریاب...

کیامهر جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:55

سلام حمید
اولا خسته نباشید میگم که انقدر وقت میگذاری برای بررسی یک موضوع
موضوعی که شاید خیلی هامون متوجه نباشیم
شاید هم متوجه باشیم و اینطوری بهش فکر نکردیم
موافقم که شبکه های اجتماعی باعث کم رونقی بازار وبلاگ نویسی شدن
و موافقم که خیلی از ادمها هم هستند که طبق تعریف تو وبلاگ نویس موقتی هستن
اما به نظرم جاذبه این دنیا انقدر زیاد هست برای اونایی که بهش عادت کردن و باهاش زندگی می کنن که این وبلاگ نویسهای موقتی خللی به جذابیت های اون دنیا وارد نکنه
ما ها هم بعد از یکی دوسال نوشتن
راحت میتونیم فرق این آدمها رو با خواننده های خوب و بامعرفت تشخیص بدیم
امیدوارم این پستهات ادامه پیدا کنه و بیشتر این موضوع رو تحلیل کنی
خسته نباشی

- سلام کیامهر...
- میدونی چندوقت بود اینجا کامنت نذاشته بودی؟...اگه اون "اول" که برای پست "محله کودکیهایم از چشم بادبادک" رو کامنت حساب نکنیم آخرین کامنتت مربوط میشه به 22 بهمن 89 (شش ماه و یک هفته پیش) که اون هم درباره پستی که نوشته بودم نبود و تشکری بود از مملی بابت نقاشی ای که برای بازی نقاشی ها فرستاده بود!...
- منم امیدوارم! فقط خدا کنه بعد از نوشتن این سلسله پستها علی نمونه و حوضش چون قصد دارم در گامهای بعدی به خودمون گیر بدم! (آیکون "هاراگیری مجازی!")...

حسین جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:15 http://sly.blogfa.com

خیلی از حرفهاتون درسته و من خودم با اینکه مدت کمیه دارم مینویسم چند موردش رو حس کردم و کلی زجر کشیدم و شاید هم بعضی از این رفتارها رو خودم هم داشتم و یحتمل بعضیها از رفتارهای من زجر کشیدن.
اما با تمام این اوصاف باید قبول کنیم همه حتی بصورت موقتی حق نوشتن دارن و ما هم نمیتونیم اینجور بلاگرها رو کلا بیخیال شیم . . .

- کم کجا بود!؟...معلومه خوش گذشته ها! یه ماه دیگه میری توو دو سال قربان!
- معلومه که حق دارن! بلاگستان که ارث بابای من نیست بگم کی حق داره کی نه! فقط گفتم من یکی از این به بعد وقتمو برای معاشرت با همچین آدمایی هدر نمیکنم...

حسین جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:24 http://sly.blogfa.com

این رو هم باید در نظر بگیریم که رفتارهای بلاگرهای قدیمی تاثیر زیادی تو ایجاد اینجور مشکلات دارن مثلا تو همین خوانندگان وبلاگ خودت بلاگرهای قدیمی و اسم و رسم داری هستن که اصلا هم موقتی نیستن و اگه چندماه براشون نظر بذاری اونقدر زحمت نمیدن جواب یکی از کامنتها رو بدن و فقط دوست دارن تعداد نظرات پستشون بالا بره و یا ازشون تعریف کنن و همین میشه دلیل خاموش بودن خوانندگان که ترجیح میدن فقط بخونن و نظر ندن.
کمتر وبلاگنویسی هست که مثل خودت جواب تک تک نظرات رو بده و براش مهم باشه که خواننده پستش حرفش چیه.

آره...کاملا حرفتو قبول دارم (آرش پیرزاده در اولین کامنتی که برای این پست گذاشته به همین موضوع پرداخته...توصیه میکنم از این زاویه هم بخونیش)...ولی به هر حال به وقتش در "ما وبلاگیها!" خدمت این دسته ای که گفتی هم میرسم!...

حسین جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:28 http://sly.blogfa.com

ممنون بابت نوشتن این پست و خداکنه از این جور پستها بازم بنویسی تا ما جوجه بلاگرها از تجربه شماها بیشتر استفاده کنیم

نفرمایید برادر! (آیکون "پیوستن به سفره های آب زیرزمینی به علت آب شدن رفتن تو زمین!")...

محسن باقرلو جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:38

پس منم جزو این سلسله آفاتم !
حالا منو کی تحلیل می کنی ؟!!!


ایشالا به زودی!...

محسن باقرلو جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:40

من جای تو بودم چن تا اسم هم میاووردم از موقتیهای حذف شده !
جددی میگما ... اینجوری بررسی م مستدل تر و مستند تر میشد !!

باید کامنت خصوصیارو ببینی!...
حالا از کسی اسم نبردیم اینه! ببین اسم میبردیم چی میشد!...

تیراژه جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:47 http://tirajehnote.blogfa.com

به
عجب پستی
عجب تحلیلی
عجب موشکافی ای
عجب افشاگری ای
عجب "پته رو آب ریزی" ای
عجب...
من زودتر برم تا کسی خانه خرابم نکرده!

دیگه راه برگشتی نیست! اینجا آخر خطه! (آیکون "بسته شدن دربها با زیر صدای خنده شیطانی صاحب وبلاگ!")...

آناهیتا جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:57 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام حمید
اولا خیلی ممنون برای تذکر این نکته ها.باعث شد در درجه ی اول یه نگاه اساسی به خودم و رفتار مجازیم بندازم.اما با بعضی هاش صد در صد موافق نیستم.مثلا خانمی که روز نوشت می نویسه و در یک زمان خاص درگیر مسائل شخصیشه چرا از درگیری هاش ننویسه؟ ( درضمن در شماره ۱ نشانه های پست " شورش " اشتباه تایپی داره! ) ( آیکون اثبات دقیق خواندن پست! )
من با خداحافظی موقتی کاملا موافقم.چون یه زمانی آدمی زاد اگه سکوت کنه هم به نفع خودشه هم مخاطب هاش.
واکنش های خیلی از ما به خاطر کم تجربه بودن و احساسی عمل کردنه.مثلا خود تو از اول همین رفتاری رو داشتی که الان داری؟ یادم میاد سر بیماری بچه خواهرم ( آبان پارسال ) چنان پست جگرخراشی نوشتم که همه ی شما نگران حال و روز من شدین! حالا همچین کاری رو تکرار نمی کنم...نه اینکه علی خوب شده باشه بلکه تجربه ی من زیاد شده.به نظر من باید به ادم ها فرصت داد.بعضی واکنش ها بخاطر نااگاهی هم هست.مثلا یه زمانی فکر می کردم حمید چند ضلعی آدم مغروری که اصلا به منیر نوشت های من توجه نمی کنه! خب حالا از حرف های خودت و نوع رفتارت متوجه شدم شیوه ی کارت چه جوریه...پس دیگه اصراری به خوندن ندارم.
خلاصه اینکه خیلی از این رفتارها در وجود من و خیلی های دیگه هست.باید اصلاح بشه.
به هر حال من یکی موقتی نیستم.چون برای نوشته ها، دیدگاهم و مخاطب هام با دل و جون وقت گذاشتم.

- سلام آناهیتا...
- منظورم این نبود...گیرم روی اونایی بود که اصلا فلسفه وجود وبلاگشون یه همچین مسائلیه...وگرنه یکی میتونه ماهها از یه موضوع ثابت بنویسه بدون اینکه وبلاگش موقتی باشه...
- اون "شور" رو عمدا "شورت" نوشتم! داستانش طولانیه...یه روز کامل مینویسم...
- خداحافظی موقت ایرادی نداره...منظورم به اونایی بود که دائم خداحافظی میکنن ولی موقت از آب درمیاد! (البته باز هم تاکید میکنم که یکبارش در موقعیتی که فشاری رومونه از همه مون برمیاد...منظورم به اونایی بود که مدام اینکارو تکرار میکنن)...
- خوشحالم که درباره خودت و وبلاگت اینطور فکر میکنی...

م . ح . م . د جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:57 http://baghema.blogsky.com/

حمید من یچی بگم ؟! خب من به پست های طولانی اعتراض میکنم ! الان جزو اون دسته ام ؟!

اما با این بند به شددت موافقم :

آنها به هیچ چیز اعتراض ندارند! : فرقی نمیکند چه چیزی نوشته باشید! به خدا فحش داده باشید یا سرباز ولایت باشید آنها همیشه از شما تعریف میکنند! زندگی آنها به تعداد پستهایی که شما نوشته اید متحول شده! چون مدعی هستند که با خواندن هرکدام از نوشته های شما متحول شده اند!...

- اون آخریه شوخی بود عزیز دلم! آیکون آخرشو ندیدی مگه!؟

علی لرستانی جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:59 http://alilorestani.persianblog.ir/

موافقم ....اینهایی که گفتید درسته نه اینکه نباشه ولی خب نمیشه هم با این موج برخورد کرد به قول خودت موقتی هستن میان و خیلی زود میرن پس زیاد انرژی روشون نزار..

"نمیشه با این موج برخورد کرد"؟...موافق نیستم...اگه بخوایم میشه...

پروین شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:25

خودم میدونم حمید جان,
من الآن باید از خجالت برم سرم و بذارم زمین و بمیرم.
ولی به قسم آیه! من همهء نوشته هات رو میخونم, ولی چون یه جورایی جمع خواننده هات بیشترشون دوستهای نزدیک دنیای واقعی ات هم هستند, کمی احساس غریبی می کنم و روم نمیشه هی کامنت بذارم. بخصوص که بعد از خوندن اغلب پست هات, معمولا احساسم مثل مامانی است که گل پسرش یه کاری کرده که به نظرش شاهکار دو عالمه و هی دارم قربون صدقهء خودت و نوشته هات میرم و خوب.... خوبیت هم نداره یه آدم غریبه انقدر هی بیاد و تو کامنتدونی آدم سبک بازی دربیاره. اینه که عین بی معرفت ها یواش میام و یواش میرم.
اما من رو از صفحهء دوستهات خط نزن لطفا (;;

- نفرمایید پروین خانم...شما نور چشم ما و این خونه ای...
- بیزحمت ایمیلتونو چک کنید

Laahig شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:46 http://laahig.blogfa.com

با اینکه با همچین پست آموزنده ای حال کردم و باز "عمو چند ضلعی", یکی دیگه از توانایی هاش رو , اینبار تو "تحقیق" رو کرده ولی به نظرم تجربه کردن و داشتن این "موقتیها" همیشه هم بد نیست.

یعنی اگه بخوایم نیمه ی پر لیوان رو ببینیم, نتیجه ش داشتن همه ی "اصلی" هایی هست که فقط کافیه یکیشون رو داشته باشی و اونوقته که انگاری به "دریا" وصل شدی.
مثل من, که یه "الهه" پیدا کردم و بعدشم همه ی شماها رو. اگه این وسط "موقتی" هم بوده, با رفتنش بیشتر قدر اصلیها رو میدونم.

"فقط کافیه یکیشون رو داشته باشی و اونوقته که انگاری به دریا وصل شدی"...
چقدر این کامنتت خوب بود...
آره...میشه اینجوری هم به قضیه نگاه کرد...

مامانگار شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:51

...سلام...
...اینکه عالم مجازی هم مثل خیلی چیزای دیگه..وقتی به شاخه ها و گرایشهای مختلف تقسیم بشه..باعث تخصصی تر شدن اونها میشه !..اتفاق بدی نیست...
...خیلی از افرادی که وبلاگ زدن و موقتی بودن..بعداز یه دوره کوتاه متوجه شدن که مال اینکار نیستن..و علایق و اهداف شون رو در بخش های دیگه پیدا کردن...این خوبه..و باعث میشه اینجا نه به یک شهر متروکه ..که تبدیل به شهرکی ظاهرا خلوت و کناره..اما تمیزتر و تخصصی تر و صمیمیتر بشه..
...راستی حمید ..یه سر به وبلاگ من بزن..پست خداحافظی نوشتم ..ضمنا درسته که خیلی طولانی نوشتی .اما من متحول شدم و ...

- سلام مامانگار...
- میشه برای این تخصصی تر شدنی که گفتید یه مثال بزنید!؟...
- عااااااااااالی بود!...

دلارام شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 http://delaramam.blogsky.com

ول از همه بگم که عنوان پستت ، مخصوصا کلمه "خودآموز" خیلی بامزه بود !
من در مقابل شما ، یک بلاگر تازه کارم .پس نمیتونم نظر درست و درمونی بدم .
اما یه چیزیو خوب میدونم و اون اینه که ، وقتی شروع به خوندن وبی میکنم ، تقریبا با همه پستهاش همراه میشم .مگر اینکه مطلبی که نوشته باشه در تضاد "کامل" با عقاید یا افکارم باشه.که دراین شرایط سکوت رو ترجیح میدم ولی باز با مطالب بعدیش همراه میشم .

آهان ! راستی از اونهایی هم که هی تکرار میکنن که "به وب منم سر بزنم" هیچ خوشم نمیاد و به قول شما موقتی هستند . خوب عزیز جان ، اومدی متن رو خوندی ، دستت هم درد نکنه ولی اینکه بیام یا نه رو بذار به عهده خودم . والا !

هرجور خودت صلاح میدونی...ولی من یکی که دوس دارم حتی اگه کسی با نوشته ام مخالفه مودبانه نظرشو بگه تا با صحبت کردن درباره اش برای من یا خودش آگاهی جدیدی بوجود بیاد...

آژو شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 http://www.honney68.blogfa.com

ضمن خسته نباشید که انقدر وقت میگذارید برای بررسی یک موضوع که وظیفه تونه همینی که هست!
همه ی مطالب پست که دوست داشتنی بود، یه طرف! اون خط اخر یه طرف دیگه!
یعنی اخرش بود.
:
جالب بود یه چیزی تو قسمت ۲ یادتون رفت.اونایی که هی تهدید میکنن سرنزنی لینک تو پاک میکنم

یا جده سادات!...یعنی واقعا همچین آدمای ابلهی هم وجود دارن!؟

اقدس خانوم شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:39 http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

بهم برخورد !!! (آیکون یه بلاگر موقتی)

جان!؟؟؟

م شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:41

دوستت دارم.چون هنوز هستی . جا نزدی.
دوستت دارم

ممنون از لطفتون...شما؟...

اقدس خانوم شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

جدا از شوخی !!! (مگه با هم شوخی هم داشتیم تا حالا ) امشب خسته تر و دیوونه تر از این حرفام که بخوام یه سری توضیحات در همین زمینه بدم (" آیکون راه یه بلاگر که بازه ، جادشم خیلی درازه ")
حالا اگه بعدن حالم خوش بود میام مینویسم برات

- بلا به دور...چرا حالت خوب نیست؟...
- نظرت برام مهمه...منتظرم
- ضمنا آیکونای این دو تا کامنت آخرت خیلی باحال بود!

آلن شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:13

من با کامنتایی که واسم میذاری عشق بازی میکنم حمید.

آلن شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:15

و اینکه مرسی بابت عرض تسلیتت.

تسلیت نوشت اول پست "محله کودکیهایم از چشم بادبادک" رو میگی؟...

آلن شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:16

این پستت هم خیلی جالب بود.
تحلیل کامل و مانع و جامعی بود.

کامل و مانع و جامع!؟...واقعا همه اینا بود!؟...باریکلا خودم!

مهدی پژوم شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:31 http://mahdipejom.blogsky.com

سلام حمید خوب خوب خوب...
راست این که گمان ام ان قدر دایره این نشانه ها را فراخ گرفته ای که قدیمی ترین وبلاگرها را هم در بر می کیرد. این نشانه ها کم و بیش هست در همه ما.
ما که می گوی ام خود را در دسته نویسندگان وبلاگ نمی شمارم. نوشتن من طوری دیگر است و شاید گذری.
اما مثل محمد حرف دل ام آن بود که درباره تعریف و تمجیدها نوشته بودی و دوست تر می دارم که به این مقوله روزی اگر سرت گرفت بپردازی که کار کار توست.
یادم است در وبلاگ یکی از دوستان مخاطبی بی نام و نشان اما دقیق و دانا پیدا شده بود که نقدهای اساسی داشت به نویسنده کم طاقت. علی الطبیعه نویسنده و مخاطبان مهربان تر از مادر به جان اش افتادند که تند رفته ای و توهین است و افترا . جواب اش را خوب پسندیدم که می گفت: شما مریدان و این نویسنده به تعریف و تمجیدهای تند و بی بته هم این همه حساس اید و موشکاف یا نه فقط انتقاد تند دل تان را می آزارد؟
حکایت همین است. هیچ بدمان نمی ای اد که مثلا شعرمان را در حد سعدی و شاملو بدان اند و نوشته هامان را الی ماشاالله بالا ببرند.
خدا نکن اد اما که کسی بگوی اد به متن ات ایرادی هست. همه براق می شویم که منصف باش... درست نقد کن... مودب باش...
کاش به تعریف ها و تمجید ها هم همین مقدار دقیق باش ایم و ...

- سلام مهدی جان
- دقیقا همینیه که گفتی...کمتر کسی به "تعریف بیش از حد" واکنش نشون میده...چرا راه دور بریم؟...اولیش خودم...جز در دو سه مورد که دیگه بیش از حد اغراق شده بود (و مجبور شدم خصوصی از صاحب کامنت خواهش کنم دیگه اینجوری ننویسه) هیچوقت واکنش نشون ندادم...ایشالا از این به بعد بیشتر روی رعایت این مساله دقت میکنم...
- "مریدان"...این هم یکی از اون آفاتیه که حتما در "ما وبلاگیها" ازش خواهم نوشت...

آناهیتا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

نقل قول میکنم از یک آقای روان شناس پس از مطالعه ی پست شما البته به پیشنهاد من ( پیشاپیش عذرخواهی می کنم چون ممکنه عین کلام ایشان ثبت نشه...به دلیل حافظه ی بند انگشتی!)
آقای دکتر فرمودند:مریض هایی داشتم که به هیچ عنوان قدرت بیان احساسات و دیدگاهشون رو نداشتن.در سال های گذشته از نامه نوشتن و بلافاصله پاره کردن استفاده میشد و حالا با پیشرفت تکنولوژی با تأسیس بلاگ و حذف آن! جدی گرفتن بلاگرهای این چنینی باعث کمک به آن هاست.
حالا نمی خوام خیلی روده درازی کنم اما نظر ایشون این بود که نگاهمون به این جریان باید تغیر کنه.نه اینکه همه ی حذف کننده ها بیمار باشند اما عده ای از این بود و نبودها علت داره و ما در هر زمان باید از بودن و حذف کردنشون استقبال کنیم.نمی دونم منظورشون و درست انتقال دادم یا نه؟ ولی به نظر من دیدگاهشون منطقی بود.چون دائمی شدن این عزیزان باعث آفته.یعنی باید یه مدت باشن و به رفتارهای اجتماعیشون کمک کنن و برن...
درضمن ایشون فرمودن اگه می خوام نقل قول کنم خصوصی بذارم اما من لازم دونستم با کمی سانسور عمومی بگم! حالا نمی دونم کار درستی هست یا نیست؟

- یکی از دلایلی که کامنتا برام مهمه همینه...چون باعث میشه با نظراتی روبرو بشم که حتی اعتقاداتی که درشون یقین دارم رو هم به هم بریزن...مثل همین کامنت تو درباره حذف پستها و وبلاگ نویسان موقتی...خیلی فکریم کرد...ممکنه تعداد کسانی که مشمول این دسته میشن کم باشن ولی به هرحال باید بدونیم که همچین آدمایی هم وجود دارن تا یکطرفه به قاضی نرفته باشیم...
- به نظر من که کار درستی بود...از شما و دوست روانشناستون ممنونم...

ارش پیرزاده شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:05

اره حمید... در بیشتر موارد درست میگی این یه افت برای ادمهایی امثال تو که به کامنت گذار اهمیت می دی و روی وبلاگ دیگران وقت می زاری و انرژی صرف می کنی و درستش هم باید همین باشه من مرتب پستهای محسن و جوگیریات می خونم ولی محسن به ندرت به من سر میزنه و کیا مهر هم همین طور ... همیشه برام سوال بود که چرا مگه چقدر وقتشونو می گیرم یه روز کیامهر یه پست راجع به تولد هانا نوشت و کلی ما رو شرمنده کرد اون روز تعداد بازدید از وبلاگ من مساوی بازدید های یک سال وبلاگم شد حدودا یک شبه ۴۰ نظر داشتم این برای من که دوهفته ایی ۱۱ نظر جمع می کنم حکم ذوق مرگی داشت ... بعد سعی کردم به همه اونا که بهم سر زدن سر بزنم و تشکر کنم منم عادت ندارم پستی را نخونم و فقط تشکر کنم برای همین تو وبلاگ هر کسی می رفتم پستشو می خوندم و چون سر در نمی اوردم بعضا به ارشیو هم مراجعه می کردم تا کامنتی که می زارم درست باشه .... تازه متوجه شدم که چقدر کار وقت گیریه .... بعد محسن و کیا رو درک کردم که با وجود ۲۰۰ نظر تو هر پست طبیعه که سهم وبلاگ ما هر ۲ ماه یکباره ...

خوشحالم که برات فرصتی پیش اومده که به دید تازه ای درباره موضوعی که گفتی برسی...واقعا همینطوره...حتی منی که یک دهم این دوستانی که نام بردی هم بازدیدکننده ندارم این مشکل رو دارم چه برسه به اونا...

ارش پیرزاده شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

یه چیز دیگه به نظر من هر کسی که وبلاگ دیگران سر میزنه باید کامنت بذاره حالا اگه حرفی هم برای گفتن نداره باید یه ایکوننی چیزی بذاره تا طرف وبلاگ نویس متوجه بشه که مطلبش خونده شده به نظر من ایکون لبخند برای پستهایی که خوشمون اومده ولی حرفی برای گفتن نداریم کاملا مناسبه ...
من با پست های طولنی مشکلی ندارم نمی دانم چرا این قضیه انقدر بد شمارده میشه ....

نمیدونم...هرکس فکر و روش خودشو داره...
من که ترجیح میدم اگه حرفی ندارم سکوت کنم...

ارش پیرزاده شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

البته وبلاگ مثل چهار دیواری کاملا اختیاریه و هر کسی هر کاری دلش می خواد میتونه بکنه .... ولی من شخصا از دست وبلاگهایی که مشخصات خودشونو نمی زارند حرص می خورم مثلا می ری یه مطلب می خونی میخوای نقد بزاری نمی دونی طرف دختر یا پسر زیر ۱۸ ساله یا بالای ۱۸ سال متاهله یا مجرد .... به نظر من چون اینجا فضا مجازی هر بلاگر موظفه مشخصات خودشو کامل بزاره حالا اگه دوست داشت یه عکس هم که بزاره چه بهتر .... اینجوری من احساس بهتر دارم و بهتر می تونم با بلاگر ارتباط برقرار کنم

بنده هم هیچوقت علت این مساله رو نفهمیدم! اینکه چرا اکثریت بچه ها علی رغم اینکه میگن اینجا راحتترن و مثل خونه شون میمونه و این حرفا همه چیشون توو فیس بوک هست ولی اینجا اسمشونم با هزارجور جیمزباندبازی رو میکنن!

بهار(سلام تنهایی) شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:16

این چه پست وحشتناکیه آدم هی به خودش شک میکنه .:دی
...کاملا باهات موافقم که بلاگستان دیگه اون جای سابق نیست ولی خوب من به پای مشکلات و درگیری ها هم می ذارم ..بعدش حال چند رنگ و رنگارنگ آدما ..منتظر باقیش هستم ..

"مشکلات و درگیری ها" و "حال چند رنگ و رنگارنگ آدما" چیزایی نیستن که یهویی توو این یک سال اخیر کشف شده باشن!...تحلیل مساله افول بلاگستان پیچیده تر از این حرفاس...

نیما شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:18

قربان ، من الان به عنوان یک بلاگر موقتی چی باید بگم ؟ البته یک سری از حرفایی که زدی در برخی از بلاگرهای دائمی(اگه لفظ درستی باشه) هم وجود داره. راستش حمید خان به نظر من یکی از مشکلاتی که این دهات ما داشته این بوده که هر مسافری رو با سرعت غیرقابل باوری وارد یک جمع کردیم و فرداش کارهایی انجام دادند که هیچ کدوممون انتظارش رو نداشتیم و مسلما این وسط کسی که خسران میبینه ما بودیم.

"اعتماد بیجا" و عواقبی که برامون داشته...آفرین...اینم یکی از دلایلشه...

بیوطن شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 http://bivataan.blogsky.com

حمید خان .....سلام .
زیاد موافق نیستم
بعضیا هستن وبلاگ میزنن و اونقدری با مخاطبای وبلاگشون صمیمی میشن که مجبور میشن حرفاشون رو کات خورده تو وبلاگ بزنن یا اصلن برن جای دیگه وبلاگ بزنن
اینا چیکار میتونن بکنن ...؟
خودم شاید برا خیلی وبلاگا یه مخاطب موقتی باشم
ولی این خاندان باقرلو ها رو از دس نمیدم چه بدم (نظر) و بدن (نظر) ...

گاتوگیجه گرفتم از کامنت خودم

- سلام بیوطن عزیز
- حرفتو فهمیدم...نه...منظورم این دسته از دوستان نبود...به نظر من بلاگر موقتی کسیه که حداقل چندتا از این نشونه هارو داشته باشه وگرنه یکی دو تاش رو که ممکنه خود منم داشته باشم!...
- گاتو دیگه چیه!؟ (آیکون "ندانستن عیب نیست! پرسیدن عیب است!" )...

کاپوچینو شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 http://capuccino.blogfa.com

یه همچی رفیق وبلاگی ای داشتم.چقد براش گریه میکردم.میگفت حرومزادس!
پدرش بهش تجاوز کرده و رحمش آسیب دیده و عمل کردن و رحمشو گرفتن و دیگه مادر نمیشه!
میگفت شوهرش با یکی دیگه رفته و اونو نمیخواد.تموم ذهنمو به خودش مشغول کرده بود.هر سری تو وبلاگش نظرات کامنت دونی رو باز میذاشت و با بچه ها مثلا چت میکرد.هر سری ۲۰۰،۳۰۰تا کامنت داشت.
آخرش هم حذفش کرد.چون همه فهمیدن دروغ میگه...
ازون به بعد به اکثر وبلاگا شک دارم.
هموناییی که از همین نشونه ها دارن...
چه بازی مسخره ای...

- چه نمونه جالبی!...البته اینی که گفتی در دسته دیگه ای از آفات طبقه بندی میشه که حتما یه روز در همین "ما وبلاگیها" از اونها خواهم نوشت...
- اینهمه دروغ بیشتر از اینکه مسخره باشه وحشتناکه...

فاطمه شمیم یار شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:17

سلامم حمید خان
تیتر رو باش..خود آموز...
با خیلی از حرفات موافقم..فقط شاید درصدی که حالا نمی دونم چند درصد باشه..از این موقتیا طور دیگه هستند
یعنی خوب می نویسند...هدف دارن ..و بعضی نشانه های خود آموز شما رو هم دارند..
من فکر می کنم کلا شخصیت بعضی ها یه جوری باشه که آروم و قرار نداشته باشن...برا همین اینجا هم زیاد تاب نمی آورند..نمی دونم البت این برداشت منه ها...
.
میگم خدا رو شکر ما لاقل نشانه ۱ رو نداریم ها
شلم شوربای واقعی هستیم ها

- سلام فاطمه بانو!...
- "شخصیت بعضی ها یه جوریه که آروم و قرار ندارن...برای همین اینجا هم زیاد تاب نمیارن"...
خیلی خوب بود...اینم یکی دیگه از اون نکاتی بود که موقع نوشتن این پست بهشون توجه نکرده بودم و دونستنشون رو مدیون نظرات بچه ها هستم...کلا از کامنتای این پست خیلی چیزا یاد گرفتم...ممنونم...

مونا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:56 http://tanhayiha.persianblog.ir

بله. اینجوریاس...

مومو شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:18 http://mo-mo.blogsky.com

هر کدوم رو که می خوندم... هی فکر می کردم یعنی من اینجوریم؟ .... به این نتیجه رسیدم که من یک کمی موقتی ام! (آیکون تلاش برای حفظ خونسردی)

فدای سرت!...یه کمی مهم نیست! یه کمی رو میشه درست کرد

فرشته شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:21 http://surusha.blogfa.com

اوووهوووم...موافقم..
با وجود شبکه های دیگه اینجا اما یه جذابیت های دیگه ای داره...
اون بلاگرهایی هم که میگی باید بی تفاوت بود نسبت بهشون..بعد از نزدیک دوسال نوشتن دیگه میتونی بشناسی آدمای دورو برتو...اولش آدم جو گیر میشه ..حواست میره پی تعداد کامنتا و تعریفا و خاله زنک بازیا..ولی یواش یواش یاد میگیری چطور باید بود و چطور باید دوست بود و استفاده کرد از این فضا..

ممنون استاد..

- اینارو نوشتم که کسی کارش به دوسال نکشه دیگه!...
- استاد!؟...نفرمایید! ما هنوز داریم در محضر بزرگان درس پس میدیم! (آیکون "محضر!")...

وروجک جیغ جیغو شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:53 http://jighestan.blogfa.com

حمیــــــــــــــــد؟
چرا انقدوقت می ذاری برا پستات؟
یعنی به نظرت انقدر ارزششو داره؟
خیلی خوبه ها ولی برای این مخاطبایی که خودت چندتاشو مثال زدی ارزش نداره
حالا من از کدوم دسته ام؟؟؟

- مگه بخاطر اونایی که مثال زدم مینویسم که بخاطر اونا بیخیال نوشتن بشم!؟...
- تو خودت تکی یه دسته جداگانه ای!

دندانپزشک فهیم شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:12 http://ddsfahim.blogsky.com/

من یه مدت رفتم فیس بوک و وبلاگم رو بیخیال شدم.اما باز برگشتم وبلاگستان.چون در فیس بوک آدم راحت نیست.آدم تظاهر می کند به آدم حسابی بودن.نمی تونه حرف دلش رو بزنه

یه اکانت نیمه تعطیل توو فیس بوک دارم که نهایتا ماهی یکی دوبار جهت یادآوری دهاتی بودنم بهش مراجعه میکنم!...لذا نمیتونم درباره اش نظر بدم...

کورش تمدن شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:47 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام حاجمشکبلایی حمید
این چه پستی بود بابا؟
اینا چیه مینویسی؟
یه مطلب درست و درمون بنویس
بسه یا بازم بد بگم؟
گفتم تعریف نکنم تا یه وقت مشمول اون گروهی که کلا و همیشه تمجید میکنن نشم والا مطلبت خیلی توپ بود و بسی لذت بردم.یه جورایی خواستم ریا نشه
منتظر شنیدن ادامه تحقیقاتتون هستیم
نکته آخرت هیلی باحال بود منم مشکل نوشتن پست طولانی رو دارم(آیکون ادمی که الکی خودش رو به یه وبلاگنویس مشهور میچسبونه.البته از نوع شرعی و مجازش)

- سلام مولتی زائر کورش! (دیدی چجوری الکی الکی این لقب روت موند! کار دنیارو میبینی!؟ - آیکون "آیتم گروه درمانی در برنامه قطار ابدی!")...
- آقا خودتو نچسبون به من! بنده زن و بچه دارم!...اصلا بنده حامله ام! اینکار شما اشکال شرعی داره! (آیکون "دروغ مصلحتی!")...

کورش تمدن شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:52 http://www.kelkele.blogsky.com

الان من دارم یه جوری میشم
آهان فهمیدم
دارم متحول میشم
ممنون از اینکه من رو متحول کردی

خواهش میکنم! قابلی نداشت! (آیکون "انجام وظیفه!")...

هیشـــکی! شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:57 http://www.hishkii.blogsky.com

سلام...دا..
خوبی؟ عزززز.........
میخواستم....بگم......خیلیییییی........

بابا چرا از این جور پستا میذاری...آدم انگار تو برزخه نمیدونه جز کدوم دسته محسوب میشه...
به هر حال...من کاری ندارم که رو تخته سیاه شوما من جز خوبهام یابدها یا عالیها...! فقط میدونم که این خونه رو خیلی دوس دارم و همیشه خوندن پستات برام جذاب بوده..حالا تو هر حس و حالی که بودی...

بارها شده که یه پست گذاشتی انقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که...خشکم زده و نمیدونستم چی باید بگم...

پری روز داشتم به کیامهر اینا می گفتم گاهی وختا حمید یه پست میذاره من اول صب که میام شرکت میخونمش...تااا موقعی که میخوام برم خونه فکر میکنم که چه کامنتی براش بذارم...از بس که حل میشم تو نوشته هات...
این یه مثال بود..برا این که بگم من شخصا شیفته ی قلم شمام...

امثال شما..داداشی محسن...کیامهرجان..مهربان..زری.. محسن محمدپور...ایرن...آقا طیب..آرش پیرزاده..فهیم (گفت وچای) وحید جان..آرش امین زاده...گارسیا... نعمتید برای بلاگستان به خدااا....

- سلام آباجی گلم! خوبی عزیز دل!؟ (آیکون "مرض داشتن!")...راحت باش هیشکی جان!...خودتم میدونی که منظورم شما نبودی
- دوس ندارم کامنت گذاشتن برای وبلاگم سخت بشه...از این لحظه "ازت خواهش میکنم" در لحظه هرچی به ذهنت اومد بگی...قبول؟...
- باز که زدی توو خط تعارف! آخه وحید یا ایرن که مدتهاست وبلاگشون تعطیله چجوری برای بلاگستان نعمتن!؟؟؟

علیرضا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:11 http://yek2se.blogsky.com/

چند ساعت قبل از بازی سفره های آسمانی یه پستی داشتم مینوشتم در مورد بلاگستان و رکودش ... با چند تا دلیل که یکی از مهترین هاشون همین شبکه های اجتماعی هستن ... ولی بعد از اون حس و حال عجیب بازی بیخیالش شدم و فکر کردم شاید دوباره اینجاها بشه مثل اولش ... مثل اون یه سالی که میومدم و میخوندم همه رو بدون کامنت ... اما چندان به نظرم فظا عوض نشد .. امیدوارم این پستای موشکافانه تون ادامه داشته باشه ... فکر کنم کمک کنه به بهتر شدن فضا !

کاش اون پستی که گفتی رو بذاری...
خیلی دوس دارم نظرتو درباره این موضوع بدونم...

mhb شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:48 http://www.mhb5266.blogfa.com/

سلام حمید
البته این خوداموز رو با کمی تغییر میشه وارد دنیای واقعی رفقا هم کرد
رفقایی که رفقای موقت ما هستن میان و میرن مثه....
با همین خود آموزها میشناسمشون و وقتی که میرن زیاد ناراحت نمیشم

- سلام محمد...
- خوشبختانه خیلی وقته دیگه این مشکل رو ندارم! چون سالهاست دیگه در دنیای واقعی با آدم تازه ای "رفیق" نشدم...

سیمین شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:59

حرف دارم...
برمیگردم

خیره ایشالا!...منتظرم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد