ترمینال غرب

-

به تخم چپم که سینه های دختر همسایه مان ریز است  

به تخم چپم که مردِ همسایه مان سرِ هفتاد سالگی هیز است  

که تمام گزینه های اوباما، شبیه همین قهوه ی قجری، نیم خورده رو میز است  

که حال اعتراض ندارم و گلِ برنامه های محبوبم، شو-خنده های حمید شبخیز است 

به تخم چپم که از تئاتر شهر گذشته ام و تئاتر زندگی ام همیشه گلریز است  

که زشتم و بینی ام شبیه کوفته های تبریز است 

به تخم چپم که هر که رسیده فاضلاب کشیده توی دلم، انگار نه انگار که این زلال، کاریز است 

که دستِ من همیشه دل و حکمِ بازی همیشه گشنیز است

به تخم چپم که کلکته ام زیر آب رفته و رویای من هنوز، قدم زدن با تو توی کوچه های ونیز است 

که بعدِ رفتنت مثل پیرمردها شده ام، که زمین زیر پای من همیشه یخزده، لیز است 

که بهار هرگز نمیرسد، که جفت هفتِ تاسِ تخته ی من مقصدش همیشه پاییز است  

--- 

به تخم چپم که جمعه شبها قرار شام با شوهر سابقتان، جردن توی رستورانِ شاندیز است

که تیغی که آنشب میان کوچه روی صورتت کشیده ام تیز است 

که جای بخیه روی صورتتان برای من عجب دل انگیز است  

--- 

روی ریل خوابیده ام و سوت قطار یکریز است 

یا نه...پای کوه ایستاده ام و آتشفشان به حال سرریز است 

نود هم به سر رسید، نود هزار سال دگر هم که بگذرد، فالِ اسفند ماهِ ما همان "چیز" است 

-

نظرات 95 + ارسال نظر
نیما پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:37

...

خیلی مخلصم رفیق کم پیدا!
ایشالا هرجا هستی خوب و خوش باشی
با عرض شرمندگی به دلایلی مجبور شدم کامنتتو حذف کنم
به هر حال این چیزی از ارادت ما به شما کم نمیکنه

کاتیا پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:55

تمام ِ این پست بوی غم و اندوه ِ پایان ِ سال میده...
من اشتیاقی برای تموم شدن ِ این سال ندارم .
ولی................
فقط پستت منو به این فکر انداخت که باید خوشحال باشم
دلیلش اینه که با تمام ِ این دغدغه ها و مشکلات ، برای من امسال یک قدم رو به جلو بود.
باید خوشحال باشم.
راستش تا همین الان به این فکر نکرده بودم.
یادم نبود که پارسال قبل از شروع ِ سال 90 با خودم نقشه کشیده بودم که همه چیز رو تموم کنم...و ته ِ دلم این اضطراب رو داشتم که:
شاید نتونم.
شاید از عهده ی انجامش برنیام.
شاید نتونم این تغییر رو ایجاد کنم.
شاید خم شم.
شاید هوز اونقدر قوی نشده باشم...
شاید...شاید...

الان پی بردم هنوز باورم نشده بود که همه چیز تموم شده و من بلاخره موفق شدم.
ولی خوب..
باید باور کنم.
باید باور کنم.
همه چیز تموم شده...
من به بزرگ ترین برنامه ی زندگی ِ این سال هام توی همین سال ،جامه ی عمل پوشوندم.
باید خوشحال باشم.
خوشحالم.

مرسی حمید جان که پستت منو ازینجا کند .
من فکر میکنم برای سال بعد اوضاعم بهتر از این هم خواهد شد.
من مطمئنم...

برات آرزوهای خوب دارم و خواهم داشت .
ممنونم دوست...

خیلی خوشحالم که بالاخره تونستی به یکی از مهمترین چیزایی که میخواستی برسی (یا درستتر اینکه بالاخره دوباره تونستی یکی از مهمترین چیزایی که از دست داده بودی رو پس بگیری) هرچند قطعا پروسه دردناک و لحظه های سختی رو گذروندی تا بهش برسی و طبیعیه که ممکنه ماهها طول بکشه تا به سبک زندگی جدیدت عادت کنی. که مشکلات تازه ات رو بشناسی و حالا که فراغت فکریت بیشتر شده برای آینده ات یه برنامه ریزی درست کنی. ولی مطمئنم این مشکلات هرچقدر هم که بزرگ باشن تو از پسشون برمیای. چون از پس اونیکه غول آخرشون بوده براومدی.

حسین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 http://sly.blogfa.com

اینطوری آدم یاد تخم مرغ رنگی عید می افته :) چهار تا کلمه اول جمله ها رو بهتر بود حذف میکردی و مثل حافظ تو جمله آخر یک بار ازش استفاده میکردی.

این جور پیرمردها رو میبینم دوست دارم حالشون رو بگیرم اما تا حالا راه مناسبی پیدا نکردم.

ممنون از پیشنهادت
آره فکر خوبیه
میشه خیلیاشو حذف کرد

آوا پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:14

من هم امیدوارم......به
نود و یک.....وبه سالی
دیگر...........فالها را
همیشه اسفند ماه
رقم نمیزند.گاهی
زمستان نیزباخود
ارمغان می آورد
حتی با همـان
سپیــــدی و
ســـــــردی
وسنگینی
بهمنش.
یاحق...

یا حق

بهاره پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 http://eternaldeath.blogfa.com

دارم فکر می کنم این ادبیات یک آدمیه که جوش اورده و حالا سرد شده و بعد هم یکی بی تفاوتی و در انتظار تموم شدن روزهای کش اومده! شاید همه ی ما این مدلی شدیک.

"آدمی که جوش اورده و حالا سرد شده"...
آفرین! آره دقیقا همینه!

بابک پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:24

داری در حق سمت راستی اجحاف می کنی

جزیره پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:33

حالم بد شد با خوندن این پست. البته لازم نکرده شما جواب بدی،با توجه به پستت میشه جواب کامنتم رو حدس زد حمید خان جان(به قول آوا)
فعلا نمیدونم چی بگمحالا بعدا میام یه چیزی میگم

حله! بعدا بیا یه چیزی بگو!

تیراژه پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 http://tirajehnote.blogfa.com

به جهنم که سر فصل تمام ابیات این پست "چیز" است...
دلمان خوش بود که حمید خان مان از ادب لبریز است
آخ..نه..بگو که این لیز خوردن روی پیاده روهای لیز است
به زمانی که شور غزل, تپشهای قلب باطری خورده ی بی دهلیز است
هر چه میخواد دل تنگت بگو...این شب ها برای تو انگار خوشی های دنیا چونان عشوه های شورانگیز (طباطبایی) است...
آری.. تا دنیا دنیاست گویی شب و خاطره و شعر برای تو خاکریز است..
پشت سنگر نامردی و نامردمی ها..این کهنه سرباز..به فکر آخرین نبرد با خونخوار ترین چنگیز خون ریز است..
و غورباقه ای روی مرداب..به خیال پری ای دریایی..مدام در حال جست است و خیز است...

- اتفاقا بنده همچنان از ادب لبریزم! تخم که بد نیست تیراژه جان! اتفاقا یکی از قسمتهای سرنوشت ساز بدنه!
ولی از شوخی گذشته حتما یه روز یه پست مفصل درباره کلاه تاریخی گشادی که سر معنی بعضی فحشها سرمون رفته مینویسم
- کامنتت خیلی خوب بود. انقدر که اگه کمی زودتر از انتشار این پست خونده بودمش حتما موقع نوشتن این پست از بعضی جاهاش استفاده میکردم! بازم ممنون که برای این دری وری هایی که مینویسم انقدر وقت و انرژی میذاری

آرشمیرزا پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:15

پستت اگرچه ظاهرن تخمی ؛ ولی خوب بود
.
البته به اطلاع خوانندگان محترم می رسانم که این پست چیزی از ارزشهای سمت راستی کم نمی کند .


.

حمید به خوانندگان محترم!:
بچه ها حرفای آرش رو گوش کنید! به هر حال ایشون عمری روی این جناحین تحقیق و بررسی کرد و پشت حرفاشون سالها تجربه و دود چراغ خوابیده!

هیوا پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 http://anaronar.persianblog.ir/

میگم عالی بود چون خوشم میاد وقتی کلمه نداره حالم
حال لعنتیمو یکی دیگه
بنویسه
اصلا میخوام بگم این پست عالی بود...
غمش به...

پس همدردیم!
چون منم از سر بی کلمه بودن به اینا پناه آوردم!

ارش پیرزاده پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:07

چیزه ... سال نو مبارک

آرشمیرزا پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:22

اینم عیدی ما برای شما :



سینه ی دختر همسایه ی ما ریز شده
مرد همسایه ی ما پیر ؛ ولی هیز شده
قهوه ی تلخ قجر ؛ کاخ سفید و اوباما
مثل شو - خنده ی آبگوشتی شب خیز شده

. *************

همه اینها یه وَر ِش ؛ به همون سمت چپش


. ****************

دماغ گنده ی من کوفته ی تبریز شده
پارک دانشجوی من؛ صحبت ِ گلریز شده
فاضلابی شده انباشته در مخزن دل
دل به دست آرَم و حاکم ؛ گل گشنیز شده

. ******************

همه اینها یه ورش ؛ به همون سمت ِچپش

. ****************

جمعه شب ها ؛ پاتوقت جردن و شاندیز شده
تاس ِ نرّادی ِ عشقم ؛ جفت ؛ پاییز شده
کلکته غرق ِ درآب و من و تو توی ونیز
سنگفرش دل من ؛ یخزده و لیز شده

. ********************

همه اینها یه ورش ؛ به همون سمت چپش

. ********************

تیغ ِ در مشت ؛ به عشق روی تو تیز شده
جای آن بخیه به چهره ت ؛ چه دل انگیز شده
پای کوه ِ حرف ِ ناگفته ی دل هستم و لیک
سوت ِ ممتدّ ِ قطار ِ مرگ ؛ یکریز شده

. ******************

همه اینه یه ورش ؛ به همون سمت چپش

. ******************

فال اسفند ِ نود هم ؛ خود ِ آن «چیز» شده
سال نو ( نیامده ) سخت غم انگیز شده
ا

. ********************

همه اینها یه ورش
با همه دور و برش
ویا حتی به سرش
بیا بردار ببرش

همه اینها به چپش
همه اینها به چپش

- عاااااااااااااااااااااااااااااالی بود پسر!
واللا از انصاف و عدالت به دوره که یکی مثل شما انقدر دقیق و بی نقص فی البداهه بنویسه و اونوقت یکی مثل بنده خودشو کلی به در و دیوار کلمه ها بزنه و باز تهش چهار خط کلکسیون سکته وزنی از آب دربیاره!...بالاغیرتا ساعتی چند حساب میکنی بیایم پیشت! (جهت شاگردی عرض کردما! سوتفاهم نشه!)...
- یکی از بهترین کامنتایی بود که در طول عمر بابرکت مجازیم دشت کرده بودم! دمت گرم و بابت عیدی بی نظیرت خدا تا ممنون...

ارش پیرزاده پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:51

ارش دمت گرم .... انصافا مثل هم ولایتیت عالی مینویسی ( ایرج میرزا)
خیلی خندیدم دمت گرم

برادر جان! شما احیانا بچگیات جغرافی رو با تکماده رد نکردی!؟
تا اونجا که بنده خبر دارم تبریز و مشهد اندازه چند تا نصف النهار با هم فاصله دارنا!

زهرا.ش پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 16:48 http://www.roosary-anary.persianblog.ir

می گم شما این راهی که داری می ری رو ادامه بده،بعد از تجربه ت واسمون بگو.شاید نگاه کرن به تمام دنیا از بالای انگشت وسط واقعا جواب می ده و من خبر ندارم!!

بیخود دلتو واسه استفاده از تجربیات من صابون نزن!
منم خیلی اهل عمل نیستم
فقط زرشو میزنم!

.... پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 16:53

به صورت ناشناس یه سوال خاک بر سری می پرسم!
چرا سمت چپی؟
(خدا نبخشدت اگرراجع به هویتم فکر کنی و حدس بزنی!)

عرض کردم که! بنده بیخبرم!
اینجور سوالای فوق تخصصی راست کار آرشمیرزاس!

عاطی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:22


نوشته ی قشنگی بوود!

(هنوو نمی دوونم!نوشته ای که از نظر بعضیا!مشکل اخلاقی داره رو باید بگم خووبه یا بده!):دی

اما زیبا بوود!

و آرش عزیز!کامنت بسیار زیبایی نوشتن!

سال نو مبارک پیشاپیش!

گل

- اگه هنوز نمیدونی پس معلومه هنوز خیلی کار داری!
- ما نیز گل!

زهرا.ش پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:31

یه روز یه پیرمرده پلاسیده زپرتی در حد جنتی،بهم گفت:جیگرتو بخورم! گفتم مگه دندون داری:)))

خیلی بد کاری کردی که دل پیرمردو شکستی!
نداره که نداره! شانسشو که میتونه امتحان کنه! (آیکون "انجمن حمایت از پیرمردان بی دندان تیکه بنداز!")...

آرشمیرزا پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:05

بدینوسیله اعلام میداریم آن کامنت معلوم الحال بی نامی که نام ما را بر ذهن دوستان متبادر کرده را تکذیب کرده و اعلام برائت می کنیم و کمافی السابق از مخالفان شدید الحن ِ کامنتهای بی نام هستیم.

تبادرم کجا بود!؟ چرا حرف توو دهنم میذاری!؟
از روی آی پیش فهمیدم کیه. منظورم از جوابی که بهش دادم این بود که چون جنابعالی در یکی از کامنتها از جناح راستیهای محافظه کار دفاع کرده بودی باید این سوالو از شما بپرسه! بده به حرمت پیشکسوت بودنت عرصه رو برای سیمرغ خالی کردم!؟ (آیکون "سیمرغ میرزا!")...

آرشمیرزا پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 20:08

البته من همیشه فعالیتهای سیکاسی رو محدود به جناح راست محافظه کار نکردم و ترجیح می دم چپ افراطی باشم چون یک تیر و دو نشانه ؛ وقتی افراطی باشی قبلش حتمن باید راست باشی! محافظ هم که از اهم واجباته !

خب البته بنده پیش شما virgin ی بیش نیستم و صرفا دارم درس پس میدم! ولی لازمه به این نکته هم توجه کنید که راست بودن یا نبودن بهانه اس و مهم توفیق خدمته! در تاریخ پرافتخار این مرز پرگوهر کم نبودن اسطوره هایی که دیگه از راست بودنشون گذشته بوده ولی تاثیرات شگرفی از خودشون بجا گذاشتن! (آیکون "سمینار راست بودن و ارتباط آن با هولوکاست و جهانی شدن!")...

فاطمه شمیم یار پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 20:10

سلاممم حمید جان
خوب فارغ از هرگونه نظر کارشناسانه و غیر کارشناسانه شما مختارین به هر چی حساب کنی ...
و لیکن جوهر اصلی پشت کلمات مانوس یا نامونس... همون دلی هست که اتفاقا همه ی اینها یه جورایی یا لااقل یه زمانایی براش مهم بوده و به احتمال قوی هست و هست و هست هر چند فال اسفند همون "چیز" باشه..
در ضمن جسارتا بی ربط به نظر...ولی من پاییز رو هم به اندازه بهار دوست دارم

- قطعا همینطوره. چطور ممکنه از چشمت بیفته وقتی هیچوقت به چشمت نیومده؟
سقوط وقتی معنی پیدا میکنه که قبلش صعودی بوده باشه
- درباره پاییز هم...جوابش همین بالایی!

فاطمه پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 21:29

دوباره سلام
برادر من چرا مبهم جواب میدی
در مورد پاییز نفهمیدم یعنی قطعا نظرم بی ربط بود(آیکون از اون گریه سوزناکا )

- علیکم السلام!
- منظورم این بود که با تعبیری که تو داشتی ( و منم قبولش کردم) خب لابد پاییز هم یکی از همونا بوده. اونا که یه زمانی مهم بودن.

فاطمه پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:11

آهان حالا افتاد ممنونم...یه سر سوزن کج بود دو زاری مون خوب..

در حد یه سر سوزن اشکالی نداره! (آیکون "زلال احکام!")..

فاطمه پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:51

ببین تقصیر من نیست داره اینجوری میشه دست خودم نیست اختلال در امر خطیر کامنت گذاری رو میگم(الان گذاری رو درست نوشتم آیا؟)
آخه اون آیکون زلال احکامتون به شدت غافلگیرانه بود(آیکون مستفیض شدیم حاج آقا)یک در دنیا صد در آخرت
...نه صبر کن ببینم صد در دنیا یک در آخرت نصیب و بهره ببرین الهی)(آیکون از این سعادتمندای بی برو برگرد پای م. ن. ب. ری

واللا منم خیلی مطمئن نیستم!
حالا عجالتا برای اینکه کارت راه بیفته به فتوای ما همینجوری بنویسش!

ارش پیرزاده جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:58

جهت تکمیل شدن اطلاعات تاریخیم عرض می کنم کدومشون تبریزیند ....

قطعا ایرج میرزا! :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7

ایستاده با مشت جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:41

سلام حمید چطورری؟
سوالم احمقانه بود بیخیال
اگه هیچکی حال تورو ندونه من یکی میدونم ولی...
دلم یه جای خلوت و بلند و یه شیشه مشروب و دیگر.....
حرف به حرفو نقطه به نقطه جمله هاتو میفهمم
بعضی وقتها میتونستیم بگیم چون می گذرد غمی نیست،ولی اینم دیگه جواب نمیده

- آره. دیگه جواب نمیده. کلا جنسا خراب شدن دیگه هیچی جواب نمیده!
- هیچکی ندونه شما حال منو خوب میدونی؟ با توجه به اینکه بعید میدونم خدا باشی اونوقت شما اسم نداری احیانا!؟

تخم راست جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:48

گاه دلتنگ می شوم ،دلتنگتر از همه ی دلتنگیها،
گوشه ای می نشینم و حسرتها را می شمارم
باختن ها را و صدای شکستن ها را ....
نمی دانم من کدام امید را ناامید کرده ام
کدام خواهش را نشنیده ام و به کدام دلتنگی خندیده ام
که اینچنین دلتنگم
(حمید هنوز یه چیزایی ....)

این بدترین کاریه که آدم میتونه واسه توجیه ناکامیهاش انجام بده
اینکه به خودش عذاب وجدان بده که لابد یه جایی یه کاری کرده که همچین شده!
من که نمیکنم شما هم نکن!

*** جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:05

قطار راهت را بگیر وبرو***
نه کوه توان ریزش دارد***
نه ریز علی پیراهن اضافه***
روزگار دیگریست.....

آها
فکر کنم شناختمت
خب حالا چرا اسمتو نمینویسی پسر جان!؟

محسن باقرلو جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:44

http://jcj.aminus3.com/portfolio
طرف دیوونهء رنگه ... عکساش محشره ...

فوق العاده اس. چندتاشو سیو کردم. شاید واسه بنر ازشون استفاده کنم
فقط یه سوال! اونوقت این کامنتت چه ربطی به این پست داشت!؟

لیلا جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 http://topoli-tanbali.blogfa.com

اقا ما دیوونه چندضلعیات و تعبیر خواب چند ضلعی هستیم . میشه برا عید یه برنامه اهنگ های درخواستی بزارید ما هی درخواست این دوتارو بکنیم شما هی از اینا بنویسید؟

اتفاقا توو فکرم بود دوباره دیالوگهای الاغی رو شروع کنم
احتمالا توو دانه های ریز حرف

محسن باقرلو جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:48

حاج آقا پس چی شد اون عکس بزرگ ابر ؟!

با توجه به وسواسی که توو اینچیزا دارم پروژه تغییر بنر به یه آمینوس گردی تمام روز در تعطیلات نوروز موکول شد!

[ بدون نام ] جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 15:26

خصوصی

ابر سفید جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 15:50

من حالم خوبه, ولی تو باور نکن
زندگی خواب پریشانیست و من با ساده لوحی انتظاری بی سبب زین خواب بی تعبیر دارم

ش ا ه ی ن جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 16:03




این چیزی که من میخوام بگم یه چیز دیگس

چیز داره توش ولی‌ قاطی با چیزای دیگس

فرق من و تو اینه،تو چیز نداری و من

اسم تو رو از لیست چیز دارا خط زدم

تو که مدرک دکتراتم چیزیه

اگه تو اینجور چیزی پس دیگه چیز چیه؟

گیرم بین ما حالا یکی‌ هم چیز خرده

چیز میماله و بیاد شایدم چیز بده

هر کی‌ واسه خودش چیز داره چیزه باد و خوب

بیخ ریش صاحابش باشه اگه چیزی بود

چیز نکن بزا منم پس چیزمو رو کنم

اگه تو یه چیزی میگی‌ پس منم چیز کنم

ببین تو یه جورایی ما رو چیز فرض کردی

یه چیزایی‌ بگم بهت واسه سرگرمی

عمو اگه چیز بد ،چیز ،چیز بد؟!

یه کم از اون چیز بد بده به ما یه ذره

تو از چیز خودتم, عمو وحشت داری

از چیزه مردم بالا میری و چیز میزنی

چه چیزی بین ما و تو یکی‌ شبیه همه

دنیا که ما رو به چیزه خودش نمیگیره کمه؟

تو که چیزی نمیدونی از چیزه اقتصاد

یه چیز مونده فقط ،میخواهی اونم بده بر بد

یه جور حرف میزانی‌ که فک کنم دکتری

آخه چیزو چه به این حرفا و چیزخوری

اگه چیزی اون بالاس ،تو بهش معتقدی-

چیزی اگه به این چیز‌شعرام گوش ندی

منو تو یه جور همکاریم ،از چه جهت؟

هر دو تامون چیزایی‌ میگیم که چیزا گوش کنن

فقط فرقش اینه که چیزایه من تیزن

گلاب به روت ،چیزای تو از چیز لبریزن

راستی‌ یه چیز دیگه بگم تا یادم نرفت

تو این سه سال سر سفره ما جا نفت ،چیز رفت!

چیزی نیس ،قاطی چیزه ما ناخالصی مد شده

اینجا میگن زنده ای، یه چیز واسه خنده!

پاکم ،خالص هر چی‌ باشه

فرقی‌ دیگه نمیکنه بزن خشکو تر بره

یه چیز بگم خواهر‌ای مجلس منو ببخشن

طوری بگم خفن بشیننو تو فکر برن

بگم خواهر شما چیزتون ارزش داره

چیز بمبه ،میترکه و ترکش داره

کی‌ به شما میگه چیزتو نگیری و نخوای

چیزم، اگه رو زمین بود چیز میخواست

ما‌ام پایتیم،چیزتو بچسب ول نکن

حق زنو دارم میگم پسر فکر بد نکن

این حق هر بنی بشره چیز بخواهد

یه جور چیز چیز میکنی‌ که چیزم میاد

چیه مگه چیز ترس داره،نکنه شما-

چیزتون توفیر داره با چیزه ما؟

چرا یکی‌ چوبه دو سر چیز بشه این وسط؟

چرا چون چیز نمیدم به چیزه بدم؟!

تو که چیزی واسه چیزه ما نذاشتی که عمو

برو ،برو همون چیزتو بکش چیز نگو

پروتاگونیست جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 16:45 http://www.ers.persianblog.ir

به تخم راستم که دماغ دختره نوک تیز است
که شهر شما همیشه تمیز است
که چاره کارهای دولتی همیشه زیر میز است
به تخم راستم که خواننده انقلابمان گلریز است
نام کروات در فرهنگ ما دراز آویز است
همیشه اسم آدم بده ی قصه ها کامبیز است

مرسی! جوابیه ای که بر این چندضلعی نوشته ی ناقابل نوشتید برای ما بسی عزیز است!

[ بدون نام ] جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:44

خصوصی ای دیگر

mhb جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 21:33 http://www.mhb5266.blogfa.com

۹۰ خوب بود

هیشکی! شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 http://www.hishkii.blogsky.com/

استاد مسئلتن ؟! ما که نه چپش را داریم نه راستش را به کجا حواله شان بدهیم؟

اینم حرفیه! عجالتا تا بنده به یه جمع بندی برسم شما با حواله به کلیه چپ کارتو راه بنداز! (آیکون "راه حل موقت!")...

تویت های ممنوعه شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 http://twitt.blogsky.com

به تخم چپم که حالم رقت انگیز است!

سلام حمید،
خوبی؟
آقا کامنتت همانی بود که باید می بود! دمت گرم. واقعیت میگم، اعتراف می کنم اینجور گیرسه پیچ دادنم به اینها ...
خلاصه قبول. تسلیم.
هرچند من آدم نمیشم!

خوشحالم که بالاخره لجوجِ عنودِ معارضِ معاندی مثل شما حرفمو پذیرفت! (آیکون "کشیده شدن آتش بیداری اسلامی به توییتهای ممنوعه!")...

دکولته بانو شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:10

اووووووووووم ... راستش تنها جائی که می مونم چی بگم اینجاست ... سخته برات نوشتن ... نه اینکه تو سختش کنی ... شاید من به خودم سخت می گیرم ...
نم یدونم غمگین شم ... یا لبخند بزنم ... بعضی جاهاش اینوریه ... بعضی جاهاش اونوری ...
جدیدا افتادی رو دور این مدل نوشتنا ... نوشتنت یه سیکل های جالبی داره ... سیکل های جالبی که چند بار تکرار می شه و یهو اصلا ازشون خبری نیست که نیست ...
با اینکه خیلی می بینمت ... ولی واقعا واقعا واقعا چقدر بعدها و نقطه های کشف نشده داری که فکر نکنم تا آخر عمرم هم کشفشون کنم ... چون تو خیلی خوبی ... خیلی خاصی ... خیلی متفاوتی ... خیلی عجیبی ... و ... و ... و ... خیلی عزیزی ... خیلی خیلی خیلی ...
امیدوارم سال جدید، سال متفاوتی برات باشه عزیزم ... یه متفاوتی که دل نشینت باشه ...

- راحت باش! (آیکون "منتظر بودم تو بگی!")...
- آره قبول دارم. ولی فکر کنم اینیکی رو ادامه بدم. چون خودم خیلی دوستش دارم.
- مرسی! شما بیشتر! به امید اینکه امسال برای همه مون سال بهتری باشه.

اشرف گیلانی شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 http://babanandad.blogfa.com



آقا ((چیز)) خوب اومدی!

کل زندگی مون واله چیزی شده

مرضیه شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 http://www.bglife.blogsky.com

این پست عااالی بود حمید. روی این زمین یخ زده و لیز جشن بهار گرفتن نداره اثیر وقتی دلمان اثیر پاییز های یک ریز است

میکائیل شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 http://sizdahname.blogsky.com

حق با تو حمید
حال همه فال های اسفند رقت انگیزه .....

یکتا شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:03

سلام حمید ... خوبی ... می آم این جا مرتب ... می خونم هم ... سکوتم فقط ... مرسی بابت تبریک و اون آرزوی بهترینت ... شاد باشی و آروم ...

باعث افتخارمه که هنوز اینجارو میخونی
امیدوارم نوبت لحظه های خوب زندگیت رسیده باشه
باز هم تبریک میگم و برات آرزوی خوشبختی میکنم

حسن آذری شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:25 http://sepidedamvalimoo.blogfa.com

سلام. من این سه کار اخیرت رو فقط می خونم. چیزی نمی نویسم راجع به کار جز اینکه قسمتهایی را می پسندم قسمتهایی را نه ولی کار نویی هست فکر کنم

قلمتو دوس دارم و نظرت برام مهمه
خوشحالتر میشدم اگه جای این مبهم حرف زدن رک و راحت نظرتو میگفتی

'گلنار شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:59 http://golnarism.blogfa.com

بووووم !
صدای ترکیدن ..چپت.

ساحره سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:37 http://alone-merrikhiy.blogfa.com


خیلی جالب بود این پست شما آقای چند ضلعی ... :)

سال نو تان هم بسیار بسیار مبارک

م.ه.د.ی سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:57 http://goftareazad2.blogfa.com/

چه تخم بازاری است اینجا.....
و چه جناح بندی دارد این چپ بودن....
از قدیم الایام هم جناح چپ همیشه در گیر بوده و جناح راست
عافیت طلب.....
کوفته تبریزی هم همیشه در حال وا رفتن و وا دادن....
یحتمل تخم راست باد کرده....
فشار بر روی چپ است....

همیشه هم اینجوری نبوده!
فعلا که همه چی داره به راست راستیا دایورت میشه!

بهاره سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:27

به چیزمان(حالا هرچی)؛هر سالمان با حسرت و ناامیدی میگذرد؛به چیزمان؛دیگر به سال جدید که هیج ،به خودمان هم امیدی نیست.به جمیع مان؛که هر سال،سر بسرپشت بپشت تن بتن جان بجان داغ بیعاری بر پیشانیمان .........

داغ بیعاری نیست
زخم بستر بیماریه

رویا.ت سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 http://royatadbir.blogfa.com/

سلام . سال نو مبارک.
خجسته باد مقدم بهار ، فرخنده ترین جشن روزگار.

__(¯`:´¯)
_____ (¯ `•✦.•´¯)
_____ (_.•´/|\`•._)
_______ (_.:._)__(¯`:´¯)
__(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.✦.•´¯)
(¯ `•✦.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._)
(_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶
__(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶
____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶
_____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶
______(¯ `.✦.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶
______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶
_______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•✦.•´¯)¶¶¶
¶¶¶(¯ `.✦.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶
¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ (_.:._)¶¶
¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶
__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶
______¶¶¶¶¶(¯ `•.✦.•´¯)¶¶ ¶¶¶
____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶
___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶
___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶
_¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶
-_____--------_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
-----_____---_¶¶¶¶¶¶¶¶¶
----____-----_¶¶¶¶¶¶¶¶¶

بهاره سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:52

یا مقلب قلب ما در دست توست ...
یا محول حال ما سرمست توست...
کن تو تدبیری که در لیل و نهار...
حال قلب ما شود همچون بهار...عیدتان مبارک...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد