ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
.
- توو آهنگای اینروزا که دقیق بشی به یه مساله ی خیلی جالبی برمیخوری!
- چه مساله ای!؟
- اینکه یکی در میون اسمشون حلالم کن و حلالت کردم و حلالت نمیکنم و اینجور چیزاس!
- خب این کجاش خیلی جالبه!؟
- اینجاش که اگه توو باقی مسائل هم انقدر دغدغه ی حلالیت داشتیم الان اوضاعمون خیلی بهتر از این بود!
.
به قول بعضی دوستان آیا این پست از حلقوم حمید بود آیا؟
خدا میداند شاید یکی حمید رو در یه حرکت خرکی در استخر اون هم در قسمت عمیقش خف کرده باشه نیدونم
خف در استخر!؟
با این اوصاف کاش یه (آیکون "دیپلمات ایران در برزیل!") هم تهش میذاشتی!
با این همه به قول شما دغدغه ی حلال و حروم داشتن تو رابطه های دلی و احساسی وضعییت روابطمون اینه وای به حال باقی مسایل...
بهله دقیقا!!!
ضمنا مقام سوم و برنز!!!
واقعا راست میگی به خدا...
حمید خان کلا شما بعد از غبیت صغراتون زدید تو کار خداشناسی و ....
البته خودمونیم اینیکی خیلی هم به خدا ربطی نداشتا!
برادر من چی شد زدی تو خط خداشناسی و مردم شناسی فلسفی؟؟؟؟؟؟؟؟
جوسازی نکن خواهر من! بنده از همون اول توو این خطا بودم! (لابد آیکون "فراموش کردن گذشته ی ننگین!!!")...
من که فک می کنم تنها چیزی که در حال حاضر تو هیچ موردی مهم نیست همین جریان حلال و حرومه. تنها مورد مهم این روزها خودمون و منافع مون هست
آره. به نظر منم این قضیه ی حلالیت گرفتن عشقولانه بیشتر یه تب ترانه اییه تا یه طرز فکر!
شبیه اولین پستهای این ویلاگت شدی
بعد از اینکه از پرشین اومده بودی
شبیه..خیلی شبیه...
حس میکنم با حمید تازه ای روبرو شدم
خوب و بدش رو نمیدونم اما به فال نیک میگیرم..فقط امیدوارم که شبیه همون کف روی ماالشعیر که تو جوابت به جزیره گفتی نباشه! یعنی تب تند نباشه..! یعنی سرد نشی.. بمونی....میگیری چی میگم دیگه؟
و اینکه..آره..اگه تو باقی مسائل هم اندازه ی نون خشک توی سطل آشپزخونه مون دغدغه ی بی حرمت نشدن داشتیم اوضاع خیلی هامون بهتر بود.. شاید بی ربط به نظر برسه کامنتم..اما بزار به حساب حس و حال شخصی ام در حین همذات پنداری ام با پستت..
- منظورم از "کف روی ماالشعیر(!)" تب تند نبود. بیشتر یجور غیرشفاف بودن و مه گرفتگی بود...
- کجاش بی ربط بود؟! چرا به خودت اتهام میزنی باجی!؟
و اینکه..به قول همون جزیره ی فوق الذکر! نکنه تو این چند وقته دروس طلبگی و فقه و اینا میخوندی؟!
این جزیره عجب بشریه..نخونده حدس زد که توو این مدت کجاها سیر میکردی! که از پست هات اینطور برمیاد که بیراه نگفته انگار!
فعلا فرصت ندارم بعدا جوابتو میدم! (آیکون "حمید در حال خواندن کلام، رجال و حدیث برای پاس کردن ترم پاییزه برای ارتقا رتبه از حجت الاسلام به حجت الاسلام و المسلمین!")...
من الان هیچ نظری ندارم ... (آیکون یه هوا به حمید شک کردن) صبر می کنم ببینم پست بعدی دیالوگ های الاغی چیه !!!
میخواستی بگی (آیکون یه هوا به عقل حمید شک کردن!) روت نشده درسته!؟
بی هیچ تعارفی خوشحالم که نوشتی بعد از مدتها
بله هنوز ب اهاتون یه کار خیلی کوچولویی دارم
خب چرا جون به لبم میکنی!؟ بگو خلاصم کن!
توو منوی سمت راستِ صفحه چهارمین گزینه "ارسال کامنت خصوصی" هست. در خدمتم
نمیدانم چرا دوستان تعجب کرده اند. بنظر من این رعایت حلال و حرام هیچ ربطی به مذهبی بودن یا نبودن ندارد. همان حرمت نگه داشتنی است که تیراژه گفت و میتوان آن را از هر انسان باشرفی با هر کیشی انتظار داشت. پس اصلا و ابدا غریب نیست که دغدغهء حمید ما باشد.
دقیقا...به نظر بنده هم زنده موندن اخلاقیات بیشتر از اینکه مدیون دین باشه مدیون انسانیته...نشون به اون نشون که دروغ گفتن قبل از اونکه به مقام گناه کبیره ارتقا پیدا کنه هم چیز بدی بوده!
آره....شاید یکی از دغدغه های این چندسال اخیر
علی الخصوص ،این بوده باشه...شایدم به خاطر
رفتنهای پی در پی و بی هوای کم سن وسال ترهاست...منظورم مرگ های ناگهانیه....که
خب بالطبع میشه یکی از دغدغه هایی که
روی کوله بارمون میاد واسه سفر از این
دنیا وسنگینی ای میشه واسه خودش
واسه اون دنیامون....و شایدم آدم یه
جورایی میخواد مشغلهءبدش واسه
روابطش با دیگرون کمتربشه و اون
شکل خوبه رو بگیره تا یک کم
بیــــــــــشتر به خودش برسه..
خُــــــلاصش این که یه جورایی
صیقلی میکنه دل روبگمونم..
که وقتی خیالت ازباقی راحت
بشه اونوقت خودت میمونی
و وجدانت....اونوقته که باید
دید خودتم میتونی خودتو
حلال کنی؟خودتم میتونی
جلوی خـــــودت سرت رو
بلند کنی؟....این حرفام
ربطی بقضایای مذهبی
نداره هامنظورم اینه که
وقتی دلت از خــودت
صاف باشه و قــــــلبا
راضی باشی یعنی
توی باقی ِ مسائلم
اکی هستی.... و
اوضاع میشه آروم
...میشه یه دریای
آروم با موج های
بلند و مفیدناک..
یاحق...
منظورِ دیالوگ اون دسته حلالیت طلبی هایی بود که روی روابط عاشقانه (؟) گیرن نه اونایی که واسه مرگ نوشته شدن...ولی به هر حال حرفات مثل همیشه خوب بود..."وقتی دلت از خــودت صاف باشه و قــــــلبا راضی باشی یعنی توی باقی ِ مسائلم اکی هستی"...مرسی...
گل گفتی!!!
میدونی تو روابط عشق و عاشقی یه باوری وجود داره که اگه دل کسی رو بشکونی یا بهش خیانت کنی یا شبیه اینها و طرف ازت ناراضی باشه همون بلا بعدن سر خودت میاد اینکه تو این مسائل آدما جدی تر دنبال گرفتن حلالیت هستن شاید برای اینه که روابط احساسیه ادما تو زندگی از همه چی براشون مهمتره
خب راستش اینشکلی بهش نگاه نکرده بودم...
آره...اگه کمی خوشبینانه نگاه کنیم میتونه اینجوری هم باشه...
کار کوچولوم با شما دقیقا همون پیشنهادی بود که دادین. قرار دادن لینک مسابقه در وبلاگت. این حرکت خیلی حرکت بی نظیریه حیفه عقیم بمونه یا با شکست مواجه بشه
به روی چشم...
با کمال افتخار توو پست بعدی لینک میکنم...
ایول حمید.چی گفتیا،اوف اوف.
اصن جمله اخرش از اوناییه که باید نعره بکشیم و جامه بدریم و سر به بیابون بزاریم
البته از شوخی گذشته خیلی جمله خوبی بود، فقط نمیدونم چرا نمیتونم نیشمو ببندم
سعی کن عزیزم! تو میتونی!
دقیقا..
آره . انگار مجبورن با تریلی از رو طرف رد بشن بعد بیان بگن حلالم کن! تازه حلالم کن گفتنشون هم یه جور فحشه اگه دقت کنی!!!
آره دقیقا! خود من اگه یه روز بعد از یه رابطه ی اینمدلی طرف برگرده بهم اینشکلی بگه یه چیزی جوابشو میدم که الان حتی از گفتنش هم معذورم!
فقط بدردتسکین درد میخوره
تسکین؟ تسکین کی؟
آره دقیقا