"ماتادورهای شهربازی" یا "در خدمت و خیانتِ چالشِ سطل آب یخ"...

.

"موضع گیری بر اساسِ اندیشیدن" از آن نیازهای روحیست که در دنیای امروز بی پاسخ مانده است. به لطف یکسان سازیها، دیگر در مواجهه با رخدادهای تازه نیازی به اندیشیدن نیست. سبدِ ذهنمان پر شده از بسته های مواضعِ آماده و از پیش تعیین شده. گاهی حتی قبل از اینکه خبری به ما برسد، نوع موضعی که باید در برابر آن بگیریم را به دستمان میرسانند. صدالبته ما هم استقبال میکنیم. چون راحتتر است. چون ما آدمهای تنهایی هستیم و مشترک بودن در موضع گیریهای جمعی، احساسِ "کمتر تنها بودن" به ما میدهد. فرقی نمیکند جمعِ دوستان باشد یا جامعه به مفهوم رایج آن، اساسا "هم موضع بودن با اکثریت" راحتتر است. ما به ترکیب تیم برنده دست نمیزنیم. اگر موضعِ اکثریت در قبال فلان رخداد مثبت است، ما هم همان را انتخاب میکنیم، چون بی دردسرتر است... 

ولی این "موضع گیری بر اساسِ موضعِ اکثریت" علی رغم تمام مواهبی که دارد، یک کارکرد منفی عمده هم دارد. و آن اینکه باعث میشود نیازمان برای "موضع گیری بر اساسِ اندیشیدن" بی پاسخ بماند. برای همین کمین میکنیم و منتظر میمانیم تا یک "بحثِ خنثی" مثل چالش سطل آب یخ پیش بیاید. آنوقت به جانش میفتیم و تا میتوانیم موضع میگیریم. مهم نیست در جبهه ی موافقان باشیم یا در اردوی مخالفان. مهم اینست که حالا ما میتوانیم بر اساس اندیشه ی خودمان موضع بگیریم، چون موضوع آنقدر مهم نیست که موضعمان برایمان دردسر درست کند... 

خلاصه که بهتر است این فرصت را مغتنم بدانیم و موضع بگیریم و نیازهای روحیمان را برآورده کنیم. البته همانطور که هیچکس با سوار شدنِ گاو خشمگینِ شهربازی ماتادور نمیشود، ما هم با اندیشیدن و موضع گیری در قبالِ چالش سطل آب یخ، صاحب استقلال اندیشه نخواهیم شد، ولی باز بهتر از اینست که هیچگاه طعمِ بی نظیرِ آن را تجربه نکنیم... 

.

نظرات 8 + ارسال نظر
مریم انصاری جمعه 7 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 04:55 http://ckelckeman.blogsky.com

واجب بود که بر سخنت آفرین کنند، آقای باقرلو؛

دکتر شریعتی میگه (نقل به مضمون): «تکامل از آن کسی هست که خودش راه تازه رو انتخاب می کنه و مثل توده ی عوام -که همیشه دنباله رو هست- بازی نمی کنه».

من تعبیرم از «هم موضع بودن با اکثریت»، «قبیله ای عمل کردن» هست.

گذشته از قبیله ای، گاهی هم، مبنای اینجور موضع گیری ها «رفاقت» هست فارغ از درست یا اشتباه بودن موضع. هم موضع شدن با رفیق هست که کفایت میکنه.

من از این زاویه به موضوعی که شما بهش پرداختید نگاه می کنم آقای باقرلو:

به نظر بنده، اگر پای حق و باطل در میون نباشه و چنین موضع گیری هایی، حقی رو (خواه مادی، خواه معنوی) از کسی پایمال نکنه، از اونجایی که زیانش طبق فرمایش شما «بی پاسخ موندن نیاز ِ موضع گیری بر اساس اندیشیدن» هست، بنابراین فقط دامن خود شخص رو میگیره، و منشأ اثر نیست چندان.

ولی زمانی که این موضع گیری ها، منشأ اثر باشه (به عنوان مثال، یک نفر قضاوت اشتباه راجع به دیگری رو به ناحق اشاعه بده و «هم موضع های با اکثریت» هم تحت تأثیر او قرار بگیرند و اون رو مبنای واکنش قرار بدن... بی تحقیق و بی اندیشه)، اونموقع کارکرد منفی اش فقط «بی پاسخ موندن نیاز ِ موضع گیری بر اساس اندیشیدن» نیست. این موضع گیری، آتشی میشه که یقیناً دامن ِ صاحب ِ موضع رو می گیره.

- البته در این غزل، اونجا که از آشفته حالی میگه بیشتر به قصه ی ما شبیهه ولی به هر حال ممنون از لطفتون :)
- بله. تعبیرِ "قبیله ای عمل کردن" از اینجهت که درش تاکیدی بر جاهلانه بودنِ فرایند مستتر هست، مناسبتره.
- دانشی در این زمینه ندارم ولی به نظر من موضع گیری های فردی غالبا انقدری قدرت ندارن که تبدیل به الگویی برای موضع گیری های جمعی بشن. منظورم اینه که موضع گیری یک نفر یا یک گروهِ کوچک نمیتونه منشأ اثرات بزرگی باشه، مگر اینکه اکثریت آماده ی پذیرش چیزی باشن ولی توان گفتنش رو نداشته باشن و منتظر باشن یکی بیاد و اون فکرشون رو تبدیل به کلمات کنه تا بعدش راحتتر بتونن به زبونش بیارن.

دل آرام جمعه 7 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 13:05 http://delaramam.blogsky.com

جا داره بگم که در این باره کاملا موافقم. هرچند که در بعضی جاها منم جزء همون گروهی هستم که اکثریت رو ترجیح میده، چون بی دردسرتره و این یکی از نقاط تیره زندگیمه.

به نظرم اگه متن با این جمله "البته که هیچکس با سوار شدنِ گاو خشمگینِ شهربازی ماتادور نمیشود" تموم میشد، ضربه محکم تری میزد. یعنی توضیحات بعدش رو میذاشتی توی ذهن خودمون بهش برسیم.

- همین دونستنِ اینکه کجاهای زندگیمون تیره بوده هم کم سعادتی نیست :)
- آره، میشد اون دو خط آخر رو حذف کرد، ولی شاید اونجوری این گمان بوجود میومد که ماتادور بودن به فقط یکی از دو طرفِ ماجرا نسبت داده شده...

محبوبه شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 18:54 http://sayeban.blogfa.com

این موضع گیری بر اساس موضع جبهه متبوع که اسمشو الان ازتو یاد گرفتم ولی وجودشو تو خودم خیلی وقته حس کردم، خیلی خیلی چیز مزخرفیه، هرچه قدر هم که این حوزه ی متبوع خوب و کامل باشه ، باز آدم دلش میخواد یه وقتایی خودش فکر کنه ، مثل بچگی ها که وقتی ازمون یه چیزی میپرسیدن دلمون می خواست خودمون بگیم و اگه یکی کمک مون میکرد عصبانی میشدیم. اما تا حالا متوجه نشده بودم ریشه این رفتارهای عجیب بعضی ها در برابر رخداد های معمولی اینجاست! واقعا ریزبینانه بود.

- من کجا عبارت "موضع گیری بر اساس موضع جبهه متبوع" رو بکار بردم که حالا مدعی شدی اسمشو از من یاد گرفتی!؟ جل الخالق! وقتی حالا که حی و حاضر هستم اینجوری حرفام رو تحریف میکنید ببین بمیرم چیکارا میکنید!
- ممنون. خوشحالم که مورد توجهت قرار گرفته.

mhb شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 20:06

سلام
یعنی این مورد ارزش اظهار نظر کردن رو نداره و خیلیا مثه ما با انتقاد از یه حرکت یا همراهی با یه حرکت نیاز خودشون رو برآورده میکنن؟
از چه جایی دیگه بحث ارضای نیاز مطرح نیست؟
همیشه تمام اظهار نظرها پاسخ به یه نیازه؟
نمیدونم چرا همچین احساسی کردم میدونم که شاید درست نباشه ولی احساس میکنم اون ته دلت با این حرکت موافقی
و شاید بگی که من هم ته دلم حال نکردم با این حرکت شاید.

به نظرم چیزی که همیشه اصل باید باشه دفاع کردن از چیز ای درسته چه همه قبییله با اون باشن چه مخالفش

- سلام. نه، منظورم این نبود که ارزش اظهارنظر کردن نداره. حرفم این بود که به نظر من دلیلِ اینکه درباره ی موضوعاتی مثلِ این بیشتر اظهارنظر میکنیم اینه که اظهارنظر کردن درباره ی این مسائل کم هزینه تر هست.
- از چه جایی دیگه بحث ارضای نیاز مطرح نیست؟ جواب من اینه، از جایی که با ابراز عقایدمون منافع یا موقعیتی رو از دست بدیم یا منافع یا موقعیتی رو در معرض خطر قرار بدیم.
- همیشه تمام اظهار نظرها پاسخ به یه نیازه؟ خب اساسا هر عملی که انجام میدیم پاسخ به یه نیازه دیگه.
- بله. من موافق این حرکت هستم. دلایلم رو هم در کامنتهای پستی که امروز محسن در نکوهشِ این حرکت نوشته شرح دادم:
http://ololon.blogsky.com/1393/06/08/post-949/

فاطمه شمیم یار یکشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:04

سلام حمید عزیز
نمیدونم این روزا چرا زیاد نمیام وبلاگستان...البته میدونم و نمیدونم درست تره..
القصه می خوام بگم بازم برام جالبه ..وقتی میام یه جورایی اینجا رو تصادفی و اغلب هم آگاهانه میخونم و حس خوبی بهم دست میده که منو پرت میکنه به روزای خوب بحث و گفتمان های چند وجهی زمان هایی کمی پیش...
که برام لذت بخش بود...
کلا یادته که پر حرف بودم
حالا یادم نره چی می خواستم بگم..می خواستم بگم منم دقیقا مضمون متنت نظر منه و امروز به صورت ساده تو پست جناب محسن باقرلو تو فیس نوشتمش...فقط تو قوی تر ،بهتر و ریزبینانه تر بیانش کردی مثل قبل..

- سلام. خیلی مخلصیم. اینروزا دیگه با فیسبوک کی میاد وبلاگ!؟ ما رو هم عشق این زمین و سر زدن به قبرستونِ بالای تپه اینجا نگهداشته دخترم! (آیکون "قسمتی از مصاحبه ی خانمی که جهت آشنایی با نحوه ی زندگی معدود پیرمرد پیرزنهای باقی مانده به روستایی دورافتاده سفر کرده است!")...
- پر حرفی چیه؟ استفاده میکردیم خانم.
- لطف داری. بیا باز :)

محبوبه سه‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 23:49 http://sayeban.blogfa.com

اینی که من بهش استناد کردم جزء خاطرات شفاهی بود که هر از گاهی یادم میاد متاسفانه سند مکتوب براش وجود نداره

از محضرِ دادگاه خواهش میکنم به عین جمله ی جمله ی متهمه توجه کنن: "این موضع گیری بر اساس موضع جبهه متبوع که اسمشو الان از تو یاد گرفتم". در جمله ی فوق صریحا به کلمه ی "الان" اشاره شده پس نمیتونه اشاره به یه خاطره ی دور و شفاهی داشته باشه! (آیکون "این دادستان سمجهای فیلمایی که یارو بیگناهه ولی دادستانه میخواد هرجوری شده اعدامش کنن!")...

سمیرا چهارشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:23

سلام حمید جان .
به نظر من و با احترام به نظر همه ، اینکه هر از چند گاهی یه موجی ایجاد میشه و یه گروهی سوار بر موج و گروهی نظاره گره آن ،طبیعیه . ولی هنرمند تر اونیه که اگر سوار موج شد بتونه موج را کنترل کنه و از موج سواری لذت ببره و با دیدنش دیگران هم لذت ببرن (که البته اگر هم نبردن برای او زیاد فرقی نمیکنه!)نه اینکه مغلوب موج بشه و غرق در آن و ...

سلام. خب در بعضی موارد بله، ولی به نظر من این "غالب و مغلوبی نگاه کردن" خیلی جاها نالازم و حتی بعضی جاها مضره و باعث میشه موجهای ساده و سالم و مفرح دچار پیچیدگیهای نالازم بشن و از سادگی و سلامت و مفرح بودنشون دور بشن.

سمیرا چهارشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:55

خودم کامنتم را خوندم ، دیدم توضیحات کامله لازم داره
منظورم از اینکه بتونه موج را کنترل کنه ، : بتونه تعادلش را روی موجی که سواره حفظ کنه و خیلی ماهرانه با موج بازی کنه .

متوجه شدم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد