قرآن نورست...حقیقتا نورست

"اینجا چراغی روشنه"... 

الان که دارم اینارو مینویسم خونه ام و با یه سردرد ملایم(!) در خدمتتون هستم!...امروز علی رغم کارهای زیادی که در شرکت داشتیم بخاطر کمبود خواب شدید و مقادیری هم سردرد نتونستم برم شرکت...ظهر بیدار شدم و از اون موقع تا حالا هم هرچه کردم دیدم نای بلند شدن از جام رو ندارم ولی الان که کمی بهترم بالاخره عزمم رو جزم کردم تا بیشتر از این شرمنده دوستانی که لطف میکنن و قدم رو چشم اینجا میذارن نشم...کاش میتونستم بگم که چقدر دوستتون دارم...که چقدر اینروزا همه زندگیم شدید...دیروز که این آهنگ رو (که شعرش برای روزبه بمانیه) گوش میکردم ناخوداگاه یاد بغضهای بی دلیل اینروزام و ترس تنهاییم و "اینجا" افتادم... 

"من ماه میبینم هنوز این کور سوی روشنو/اینقدر سو سو می زنم شاید یه شب دیدی منو 

هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه/ای ترس تنهایی من...اینجا چراغی روشنه"

دم همه فانوسای دریایی گرم...کشتی که نشدیم همین که صبح به صبح بادبان کوچک قایق آرزوهای نرسیده ام رو به امید اینجا بالا میکشم قد یه دنیا ممنونتونم...براتون تموم خوبیای دنیارو آرزو میکنم...

 

***

توضیح درباره عنوان پست...

از وقتی وبلاگ رو شروع کردم دلم میخواسته یه پست درباره فارابی و آدماش بنویسم ولی انقدر از اون فضا و خاطرات تلخی که در اونجا دارم متنفرم که حتی نمیخوام یادش بیفتم...روزای سختی که هنوز که هنوزه هفته ای نیست که حداقل یک بار کابوس اینکه برگشتم اونجارو نبینم...اگه بخوام درباره فارابی و خاطراتم از اونجا حرف بزنم خودش یه پست طولانی میشه ولی نمیخوام درباره اش حرف بزنم و این یکی رو هم چون لازم شده میگم...یکی از خاطرات ماههای اولیه که اونجا رفته بودم...چند ماه پیاپی برای یه مراسم سه چهار ساعته تمرین میکردیم...یه قسمتش اینجوری بود که صدای خامنه ای با حالت اکویی و معنوی(!) پخش میشد که میگفت "قرآن نورست"...بعد چند ثانیه ای سکوت محض کل اون محیط نظامی که چندهزار نفر توش وایساده بودن رو فرا میگرفت...طوریکه صدای نفس کشیدن هم نمیومد...و بعد صدای خامنه ای اینجور ادامه میداد "حقیقتا نورست" و بعد آهنگ محمد رسول الله پخش میشد و چند نفر با یه رژه خاص قرآن رو با تشریفات میاوردن سمت جایگاه قاری قرآن و اون شروع میکرد به تلاوت قرآن و بعد هم ادامه مراسم...  

 

***

 

توضیح درباره خود پست!...

اینهایی که در ادامه میاد قسمتهایی از قرآنه...به صورت کاملا تصادفی فقط و فقط چهار تا سوره رو انتخاب کردم (طه/انبیا/حج/مومنون) و چندتا از آیه هاشون رو اینجا آوردم...عین متن و بدون هیچ تغییری...از روی ترجمه فولادوند ("سایت پارس قرآن")...از همون اوایل جوانی بارها و بارها قرآن رو دوره کردم...چه دوره ای که اعتقاد داشتم و با تمام قلبم قرآن میخوندم...چه دوره ای که شک کردم... هدفم از نوشتن اینها تخریب اعتقادی نیست... فقط میخوام در کنار هم اندازه چند قدم کوتاه به کتابی که از کودکی کنارمون بوده و خیلیهامون نخونده بهش قسم خوردیم نزدیک بشیم... و بهش فکر کنیم... همین... ازتون خواهش میکنم توهین نکنید...نه به قرآن...نه به اسلام...نه به من و نه بقیه دوستانی که نظرشون رو میگن...و البته این دلیل نمیشه که انتقاد نکنیم و درباره اش حرف نزنیم...پس ازتون خواهش میکنم اگه حرفی هم دارید همراه با ادب و احترام بیانش کنید...ممنونم... 

  

*** 

 

"قرآن نورست...حقیقتا نورست" - سوره های طه/انبیا/حج/مومنون 

1- قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتى (سوره طه - آیه 2) 

2- گفت پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که درخور اوست داده سپس آن را هدایت فرموده است (سوره طه - آیه 50) *موسی به فرعون* 

3- گفتند اى واى بر ما که ما واقعا ستمگر بودیم. سخنشان پیوسته همین بود تا آنان را دروشده بى‏جان گردانیدیم (سوره انبیا - آیات 15 و 16) *توصیف حال یکی از اقوامی که عذاب الهی بر ایشان نازل شده" 

4-  آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم. اگر مى‏خواستیم بازیچه‏اى بگیریم قطعا آن را از پیش خود اختیار مى‏کردیم (سوره انبیا - آیات 16 و 17) 

5- در آنچه [خدا] انجام مى‏دهد چون و چرا راه ندارد و[لى] آنان [=انسانها] سؤال خواهند شد (سوره انبیا - آیه 23) 

6- و در زمین کوههایى استوار نهادیم تا مبادا [زمین] آنان [=مردم] را بجنباند (سوره انبیا - آیه 31) 

7- آنان مردم بدى بودند پس همه ایشان را غرق کردیم (سوره انبیا - آیه 77) *درباره قوم حضرت نوح* 

8- و برخى از شیاطین بودند که براى او غواصى و کارهایى غیر از آن مى‏کردند و ما مراقب [حال] آنها بودیم (سوره انبیا - آیه 82) *در وصف خدمتگزاران سلیمان* 

9- در حقیقت ‏شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید هیزم دوزخید (سوره انبیا - آیه 98)

10- کسانى که ایمان آوردند و کسانى که یهودى شدند و صابئى‏ها و مسیحیان و زرتشتیان و کسانى که شرک ورزیدند البته خدا روز قیامت میانشان داورى خواهد کرد زیرا خدا بر هر چیزى گواه است (سوره حج - آیه 17) 

11- و کسانى که کفر ورزیدند جامه‏هایى از آتش برایشان بریده شده است [و] از بالاى سرشان آب جوشان ریخته مى‏شود. آنچه در شکم آنهاست با پوست [بدن]شان بدان گداخته مى‏گردد. و براى [وارد کردن ضربت بر سر] آنان گرزهایى آهنین است (سوره حج - آیات 19 تا 21)

12- و آسمان را نگاه مى‏دارد تا [مبادا] بر زمین فرو افتد مگر به اذن خودش [باشد] در حقیقت‏خداوند نسبت به مردم سخت رئوف و مهربان است (سوره حج - آیه 65) 

13- و کسانى که پاکدامنند. مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آورده‏اند که در این صورت بر آنان نکوهشى نیست (سوره مومنون - آیات 5 و 6) 

14- پس فریاد [مرگبار] آنان را به حق فرو گرفت و آنها را [چون] خاشاکى که بر آب افتد گردانیدیم دور باد [از رحمت‏خدا] گروه ستمکاران (سوره مومنون) *توصیف حال یکی از اقوامی که عذاب الهی بر ایشان نازل شده" 

15- خدا فرزندى اختیار نکرده و با او معبودى [دیگر] نیست و اگر جز این بودقطعا هر خدایى آنچه را آفریده [بود] باخود مى‏برد (سوره مومنون - آیه 91) 

نظرات 126 + ارسال نظر
شیدا یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:20 http://sheydaesfandiyari.persianblog.ir

من موندم که تو چرا رفتی بین پیغمبرها جرجیس رو انتخاب کردی از تو بعیده حمید من نمیگم برو تفسیر علامه طباطبایی رو بخون ولی تو میدونی همین جناب فولادوند چقدر سواد در زمینه معارف داره؟؟؟؟؟ پس اگه میخوای با این آدمها تحقیقت رو ادامه بدهی بهت پیشنهاد میکنم که به رضا فاضلی هم مراجعه کنی و ضمناً‌ اگر یک روز بهروز وثوقی و یا جمیله عزیز هم به عنوان نخستین بانوی مفسر قرآن هم خواست تفسیر کند حتماً‌ یک نسخه اش رو خریداری کن!!!! حالا اینها که شوخی بود‌ و این رو به جد بهت میگم حمید عزیز به هر چیزی که اعتقاد داری ایمان داشته باش!!!!و الا سرخورده میشی پسر خوب، دوستم

- من هم میگم از تو بعیده که مثل این روحانیون فریبکار که هروقت درباره قرآن حرف میزنی "تقسیر" رو میزنن تو سر آدم به این توجیه نخ نما شده متوسل بشی!...خودمونو که نمیخوایم گول بزنیم بعضی چیزا دیگه انقدر آشکاره که با اندکی عقل میشه بی ربط بودنش رو فهمید!...تفسیر توجیه عقلای قومه که برای نگه داشتن این آخرین دستاویزشون هزار جور توجیه میارن که بگن "بابا به این بی ربطی هم که بنظر میاد نیست!"...
- شیدای عزیز...متاسفانه باید بگم بنظر میرسه انقدر موقع نوشتن این کامنت عصبانی بودی که یه اشتباه خیلی بزرگ مرتکب شدی...من هیچ تفسیری از فولادوند نیاوردم که تو فولادوند رو با علامه طباطبایی مقایسه کردی! این فقط ترجمه ای از فولادونده!...ترجمه هم نمیتونه انقدر معنی رو عوض کنه...مثلا این سه ترجمه رو از یک آیه مشترک (آیات 19 تا 21 سوره حج) آوردم ببین :

***
فولادوند : کسانى که کفر ورزیدند جامه‏هایى از آتش برایشان بریده شده است [و] از بالاى سرشان آب جوشان ریخته مى‏شود. آنچه در شکم آنهاست با پوست [بدن]شان بدان گداخته مى‏گردد. و براى [وارد کردن ضربت بر سر] آنان گرزهایى آهنین است.
مکارم : کسانی که کافر شدند لباسهائی از آتش برای آنها بریده می‏شود، و مایع سوزان و جوشان بر سر آنها فرو می‏ریزند. آنچنان که هم درونشان با آن آب می شود، و هم پوستهایشان. و برای آنها گرزهائی از آهن است.
خرمشاهی : بر بالاى آنان جامه‏هایى از آتش بریده‏اند [و] از بالاى سرهایشان آب جوش ریخته شود. که آنچه در درونشان هست و پوستهایشان به آن گداخته مى‏شود. و گرزهاى آهنینى براى آنان [مهیا] هست‏.
***
- همونطور که میبینی فرق چندانی با هم ندارن...مگه اینکه بازم بخوای بجای بحث کردن منطقی ایندفعه مکارم و خرمشاهی رو با جمیله مقایسه کنی!
- باشه دختر خوب! باشه دوستم!

ایران دخت یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:16 http://iran2kht.persianblog.ir

منم این دوره اعتقاد - شک - بی اعتقادی و بی تفاوتی رو گذروندم.. برام جالبه که بین نسل ما داره اپیدمی می شه.. در هر صورت خیلی خوشحال شدم اومدم دیدم نوشتی..

چه خوب مراحلشو گفتی.."اعتقاد - شک - بی اعتقادی و بی تفاوتی"...و چقدر هوشمندانه به این اپیدمی شدنش اشاره کردی...دارم اینی که گفتی رو به وضوح در همنسلانی که دور و برم هستن میبینم...

پرند یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:22 http://ghalamesabz1.wordpress.com/

من مثلاً می‌خواستم هیچی نگم ولی نمی‌ذاری تو که!
هی یه چیزی می‌گی آدم دلش می‌خواد حرف بزنه اونم من که سکوت از هر شکنجه‌ای برام سخت‌تره!
اون اشاره‌ای که به آیه‌های سوره‌ی نور کردی... اتفاقاً دیشب می‌خواستم دقیقاً همون قسمت یعنی آیات ۶ تا ۹ رو کپی کنم و یه چیزایی بگم ولی پشیمون شدم و بی‌خیال...
این تنها جای قرآن نیست که چنین سبک آیاتی که بیشتر خنده‌داره تا تفکر برانگیز توش می‌شه پیدا کرد!
یه کاغذ داشتم که توش آدرس آیه‌هایی که برام جالب بود رو نوشته بودم ولی نمی‌دونم چه کارش کردم!
ضمن این‌که وقتی یه آیه برام عجیب باشه سعی می‌کنم چند تا ترجمه‌ی مختلفش رو بررسی ‌کنم حتی با خود جمله‌ی عربیش کلنجار می‌رم و سعی می‌کنم اون عربی ناقصم رو با کلمه‌هایی که تو ترجمه‌ها نوشته تطبیق بدم و جالب این‌جاست که ترجمه‌ها اکثراً سعی کردن تا حدی تعدیل کنند مفهوم آیه رو!!
چند وقت پیش یه قسمتی از قرآن رو دیدم که حیف که یادم نیست کجاش بود، یه چیزی تو همین مایه‌های این آیات سوره‌ی نور بود!
یعنی چند ثانیه از حیرت زل زده بودم به اون آیه و فکر می‌کردم چطور ممکنه چنین جمله‌ها و چنین منطقی کلام و منطق خدا باشه!
بارالها خیلی ببخشیدا! آخه قربانت شوم اینا بیشتر به ادبیات و استدلالات احمدی‌نژاد می‌خوره نه تو با اون جلال و جبروت!

- حالا که سکوت از هر شکنجه ای بربات سختتره ایندفعه که دیدمت دهنتو میگیرم و هی حرف میزنم و هی تو نمیتونی هیچی بگی و هی شکنجه میشی! (آیکون "شکنجه ظالمانه بدون ذکر دلیل!")...
- نمیدونم جوابی که به کامنت دو تا بالاتر از این دادم رو دیدی یا نه...دقیقا همینو گفتم...برای نمونه سه ترجمه مختلف از سه آیه رو با هم مقایسه کردم و همونطور که میتونی ببینی حقیقتا تفاوت بزرگی نداشتن...
- این قسمت احمدی نژاد رو خوب اومدی! خب کسی که واسه امام زمان بشقاب و صندلی خالی میذاره بایدم منطقش قرآنی(!)باشه دیگه!

پرند یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:31 http://ghalamesabz1.wordpress.com/

به نظر من بزرگ‌ترین نقص قرآن اینه که با آیات ضد و نقیض راه سوء استفاده رو برای بنده‌ها باز گذاشته!
حالا چه فرقی می‌کنه که اون کسی که سوء استفاده می‌کنه بعدها به سزای اعمالش برسه! مهم اینه که این بین یک عده بی‌گناه ضربه می‌خورند و زندگیشون تباه می‌شه اونم بواسطه‌ی دین و کتابی که از جانب آفریدگارشون برای آسایش زندگی دنیوی و اخروی فرستاده شده!
و این توجیه که این آیات تفسیر داره و در موقعیت‌های زمانی مختلف نازل شده عذر بدتر از گناهه و من فقط یک اسم روش می‌ذارم که ترجیح میدم نگم این‌جا!!

و اما در مورد اون آیه‌ی شماره‌ی ۱۱ که نوشتی...
یکی از ایراداتی که من همیشه به قرآن گرفتم این بوده که به جای این‌که با کلامی نرم سعی کنه دل بنده‌ها رو بدست بیاره و به قول خودش به راه راست هدایت کنه سعی کرده بیشتر از تشر و تهدید و ترس و ارعاب استفاده کنه!
و هر جا که از الطاف و مهربونی‌ها و بخشندگی و بزرگی خدا گفته بلافاصله دقیقاً بلافاصله بعدش از خشم و غضب و عذاب الهی اسم آورده!
حالا این وسط دو تا نظریه می‌شه مطرح کرد
یکی این‌که این آیه‌ها خطاب به عرب ۱۴۰۰ سال پیش بوده که وحشیگری‌هاشون بر کسی پوشیده نیست و شاید به زبونی غیر از این نمی‌شد قانعشون کرد!!
ولی از طرفی هم می‌گن قرآن کتابی برای همه‌ی زمان‌ها و مکان‌هاست که خب... چی بگم دیگه!؟
مثلاً این لحن ادبیات مناسب ایرانی متمدن اون زمانه که خودش سال‌ها یکتاپرست بوده؟
من خودم اگر بخوام به میل و اراده‌ی خودم از کسی تأثیر بگیرم قطعاً هرگز از کسی که با توپ و تشر و تهدید جلو میاد نخواهد بود!

- خب این قابیلت بالا برای تفسیرهای مختلف (و گاها متضاد) از کجا میاد؟...جز اینه که از به هم ریختگی این کتاب...جز اینه که از منطق ضعیف این کتاب که نیاز به توجیه کننده داره!؟...
- اون اسمی که میشه روش گذاشت ولی نمیشه گفت رو خصوصی بفرمایید ببینیم واقعا انقدر بد بوده که نمیشده گفت یا شما محافظه کاری به خرج دادی!؟
- اگه قبول کنن برای اونزمون بوده که خوبه! (هرچند همچین چیزی برای انسانهای اولیه هم نازل میشد اونایی که سر سوزنی فکر داشتن بهشون برمیخورد!)...مشکل اینه که میگن "الان" این کتاب نور است و روشنگر راه زندگانیست!...
- خب این دیگه از لجبازیته!...وقتی اون دنیا مامورین عذاب با گرزهایی آهنین اومدن سراغت میفهمی که بهتر بوده با زبون خوش از توپ و تشر تاثیر میگرفتی!

مینا یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:57 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

سلام حمید جون. شما هر جوری بنویسید ما دوس داریم. مطمئن باش! آخه حمید بلد نیس بد بنویسه.
- چه شکنجه ای! انکرالاصوات رو توو اون جو گوش دادن بد شکنجه اییه!
-من الان توو مرحله ای هستم که کم کم شَککم داره به یقین تبدیل میشه! یقین به عدم وجود خیلی چیزهایی که از بچگی به خوردمون دادن.

- سلام "مینای شهر خاموش!"...
- لطف شما از سر ما کم نشه الهی!...
- چرا به انکرالاصوات توهین میکنی!؟ ایشون در گذشته ای نه چندان دور وسیله نقلیه ای بوده برای خودش!...این انکرالاصوات جدید چی!؟ البته اینم وسیله نقلیه اس ولی جز در خط دانشگاه-کهریزک جای دیگه مسافر نمیزنه!...
- مرحله خوبیه...مرجله ای که بعد از کلی درد و سرگیجه آدم تازه آزادی رو مزمزه میکنه...

مینا دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:59 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

میدونی حمید من بجز کتاب قرآن مدرسه دیگه قرآن نخوندم!‌ اونم مجبور بودم واسه نمره بخوونم. همونشم کلی تناقض داشت که اون موقع میترسیدم با معلمایا هر کس دیگه ای مطرح کنم.
ولی جوابی که به آسمان وانیلی دادی رو خوندم خیلی برام جالب بود!!!!!!!! واقعا از جک خنده دار تره!‌ باااااورم نمیشه!!!!‌

جدا بعضی جاهاش بیشتر شبیه پیک شادیه تا کلام الهی!

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:12 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/


اى پیامبر ما براى تو آن همسرانى را که مهرشان را داده‏اى حلال کردیم و [کنیزانى] را که خدا از غنیمت جنگى در اختیار تو قرار داده و دختران عمویت و دختران عمه‏هایت و دختران دایى تو و دختران خاله‏هایت که با تو مهاجرت کرده‏اند و زن مؤمنى که خود را [داوطلبانه] به پیامبر ببخشددر صورتى که پیامبر بخواهد او را به زنى گیرد [این ازدواج از روى بخشش] ویژه توست نه دیگر مؤمنان ما نیک مى‏دانیم که در مورد زنان و کنیزانشان چه بر آنان مقرر کرده‏ایم تا براى تو مشکلى پیش نیاید و خدا همواره آمرزنده مهربان است (۵۰) احزاب

..............................................................
از این پس دیگر [گرفتن] زنان و نیز اینکه به جاى آنان زنان دیگرى بر تو حلال نیست هر چند زیبایى آنها !!!براى تو مورد پسند افتد به استثناى کنیزان و خدا همواره بر هر چیزى مراقب است (۵۲) احزاب

بعد از فهرست کردن تمام زنان قابل استفاده میگه "از این پس دیگر [گرفتن] زنان و نیز اینکه به جاى آنان زنان دیگرى بر تو حلال نیست"...واقعا این حد از سختگیری دیگه طیاده رویه! (اصلا با این وضعیت مگه زن دیگه ای هم مونده بوده دیگه!؟ )...

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/


نوبت هر کدام از آن زنها را که مى‏خواهى به تاخیر انداز و هر کدام را که مى‏خواهى پیش خود جاى ده و بر تو باکى نیست که هر کدام را که ترک کرده‏اى [دوباره] طلب کنى این نزدیکتر است براى اینکه چشمانشان روشن گردد و دلتنگ نشوند و همگى‏شان به آنچه به آنان داده‏اى خشنود گردند و آنچه در دلهاى شماست‏خدا مى‏داند و خدا همواره داناى بردبار است (۵۱) احزاب

احتمالا یه سری آیاتی هم بصورت جدول زمانبندی (شبیه برنامه کلاسی!) بوده که زنگ اول و دوم و سوم هر شب رو مشخص کرده بوده نوبت کیه که یه موقع قاطی نشه!...یکی نیست بگه آخه این آیه به چه درد کل انسانها در کل زمانها و کل دنیا میخوره!؟...اگه اینو به کسی که در فرهنگش چندهمسری جرمه بگی و اعلام کنی که این قسمتی از کتاب آسمانی ماست هرهر به ریش آدم نمیخنده!؟...یکی میخواد روی یکی دیگه بخوابه! این وسط ما چیکاره ایم که باید در جریان باشیم و هنوز که هنوزه با صوت بخونیمش!؟...

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

آیه 52 در نهایت شیکی !!! نقض کننده آیه 50 هست ...
و آیه 51 تعیین نوبت همخوابگی پیامبر با همسرانشون !!!
و من فاکتور می گیرم از این که واقعا این موضوعات انـــــــــــــــقدر قابل تامل بودن که نیاز به گفتن درکتاب آسمانی رو داشتن ؟؟؟
( به خاطر اینکه خیلی تند روی نکرده باشم یکسری از نوشته هامو سانسور کردم )

- فکر نمیکنم ۵۲ نقض ۵۰ باشه...داره میگه بجز اینایی که شمردم بقیه رو دیگه بیخیال شو!
- چرا سانسور کردی؟...خب خصوصی بگو...خیلی خوشحال میشم از اطلاعاتت استفاده کنم...

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

والا با این اینترنت هندلی مون هرچی سعی می کنیم که معانی ایاتی رو که میخوایم ازهمون سایت منبع شما اینجا کپ بزنیم ، می خوریم تو دیفال ...

- سایت سنگینی نیستا!...اینترنت شما زیادی خسته اس!
- مهم نیست ... ترجمه ها معمولا توفیر چندانی با هم ندارن...

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

و از زنان شما کسانى که مرتکب زنا مى‏شوند چهار تن از میان خود [مسلمانان] بر آنان گواه گیرید پس اگر شهادت دادند آنان [=زنان] را در خانه‏ها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا خدا راهى براى آنان قرار دهد (۱۵) نسا

با این آیه هاس که بیشتر مشکل دارم...آیه هایی که همینجوری تخیلی و رو هوا سروده شدن و اصلا به این فکر نکردن که تا هزاران سال بعد به یه عده با استناد به همینا هر آزار و اذیتی که از دستشون بربیاد انجام میدن...

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:34 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/


مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى‏کنند پس زنان درستکار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ کرده اسرار [شوهران خود] را حفظ مى‏کنند و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه‏ها از ایشان دورى کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را ترک کنید پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهى [براى سرزنش] مجویید که خدا والاى بزرگ است (۳۴) تصحیح ترجمه

تازه این رفتارهای سادیستیک برای زنانیه که "بیم نافرمانی" در موردشون وجود داره!...اگه نافرمانی کنن که احتمالا سر و کارشون با شهادت اون چهار نفریه که در آیه 15 سوره نسا بهشون اشاره شده!...

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:39 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

و این آیه از سوره احزاب رو فراموش کردم که داستانش معرف حضور همه هست :
و آنگاه که به کسى که خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو [نیز] به او نعمت داده بودى مى‏گفتى همسرت را پیش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار و آنچه را که خدا آشکارکننده آن بود در دل خود نهان مى‏کردى و از مردم مى‏ترسیدى با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسى پس چون زید از آن [زن] کام برگرفت [و او را ترک گفت] وى را به نکاح تو درآوردیم تا [در آینده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان چون آنان را طلاق گفتند گناهى نباشد و فرمان خدا صورت اجرا پذیرد (۳۷)

توجهت رو به بخشی از تفسیر این آیه در "تفسیر المیزان" جلب میکنم (قابل توجه اون دوستانی که خودشون یه بار هم تا حالا تفسیر نخوندن و فقط طوطی وار تکرار میکنن که "اینا تفسیر داره!") :


*****
"داستان ازدواج رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) با همسر پسر خوانده‏اش زید را بیان می‏کند ، می‏توان گفت به منزله مقدمه برای بیان همین داستان است ، و می‏خواهد به کسانی که به آن جناب اعتراض و سرزنش می‏کردند پاسخ دهد ، که این مساله ربطی به شما ندارد ، و شما نمی‏توانید در آنچه خدا و رسول حکم می‏کند مداخله کنید"

منبع (سایت اندیشه قم):

http://www.andisheqom.com/Files/qurantafasir.php?idVeiw=3701&level=2&subid=3701

*****
اینم از تفسیر!!!!!!!!!!!!...




اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:43 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

زنان شما کشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] که خواهید به کشتزار خود [در]آیید (۲۳) بقره
این آیه هم با اون شان نزولش ...(باز هم خودسانسوری )

- عدد آیه رو اشتباه وارد کردی...۲۲۳ صحیحه...
- میخواستم برای این هم از "تفسیر المیزان" کپی بگیرم ولی انقدر خجالت آور بود که بیخیالش شدم...شان خودم و مخاطبینم و اینجا رو بالاتر از این میدونم که حتی این فضای مجازی جواب کامنتا رو برای اثبات خنده دار بودن این تفاسیر هدر کنم...
دلم برای اونایی که این تفسیرهارو نخوندن و فقط قرقره میکنن که "تفسیر باید خوند" میسوزه...وای بر اصراری که بر پیروی کورکورانه و جاهلانه شون دارن...کاش حداقل یک بار میخوندن و بعد این حرفو میزدن...

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:54 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/


در آنجا [زنانى] نکوخوى و نکورویند (۷۰) الرحمن
دست هیچ انس و جنى پیش از ایشان به آنها نرسیده است (۷۴) الرحمن
.............................................................

ما آنان را پدید آورده‏ایم پدید آوردنى!!! (۳۵) واقعه
و ایشان را دوشیزه گردانیده‏ایم (۳۶) واقعه
شوى دوست همسال (۳۷) واقعه

این هم یه توصیف نسبی از حوریهای س،سٌک سٌکی !!! که انتظار مومنین واقعی رو میکشن و متاسفانه من آیه ای ا ز غلمانها ندیده و نشنیده ام ...

میدونی چند جای قرآن به "درشت چشم" بودن خانومای مفتی بهشتی اشاره شده!؟...یعنی دقیقا چیزی که سلیقه مردای عرب بوده و هست!...
-
با اجازه "آسمان وانیلی" قسمتی از جوابی که یه یکی از کامنتاش درباره "سوره الرحمن" دادم رو اینجا هم کپی میکنم :
"در یه سوره نه چندان بلند دو بار تاکید میکنه که "دست هیچ انس و جنى پیش از ایشان به آنها نرسیده است"...یعنی انقدر مهمه!؟...یعنی انقدر حیاتیه که مومنان از آکبند بودن خانومهای بهشتی خبردار بشن و بفهمن که خودشونن که میتونن برای اولین بار (...) رو بزنن و افتتاحش کنن!؟...جدا گریه دار نیست!؟ (لابد هست که این سوره رو فقط سر قبرا میخونن و ما زنده ها هزار بار شنیدیم ولی یه بار هم نرفتیم معنیشو بخونیم دیگه!)"...

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:01 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

البته چند تا آیه هست که من نه تفسیرشون رو میدونم و نه شان نزولش رو ...برای همین ترجیح میدم درباره غلمانها سکوت کنم
آیه های بالا هم فقط چند تا نمونه بودن( و فقط در مورد جنس نرم ) از ایات بی شماری که هیچ وقت نتونستم هضمش کنم ....د رکنار احادیث و روایاتی که اونها هم برام علامت سوال موندن ...
و حمید جان خودت هم به خیلی از اون آیات واقفی که موضوعات گسترده ای رو شامل میشن ...
حالا یا از دایره معلومات بنده حقیر خارجن یا ...(سانسورچی !!! )

- زیاده...خیلی زیاده...کافیه آدم فقط چند ساعت وقت بذاره تا هم یه دل سیر بخنده و هم به حال این تعصب کوری که خیلی از ما روی قرآن داریم گریه کنه...
- بازم تو سانسورچی!؟ ... راحت باش اقدس خانوم...اینجا شهر در امن و امانه!...بگو...

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:07 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

امیدوارم نور زیادی کورمون نکنه !!!

حالا دیگه به نور الهی تیکه میندازی!؟...ای حالی میده همین الان جفتمون سنگ بشیم ورمون دارن جهت عبرت مسلمین بعنوان "اولین اقدس خانوم و اولین ابرچندضلعی سنگی تاریخ!" بذارنمون موزه!

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:11 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

راستی احوال سردرد ملایمتون ؟؟؟
ترس تنهایی ؟؟؟
بغض بی دلیل ؟؟؟
چته پسر ؟؟؟

- مرسی اقدس خانوم جان!...خوبم...
- چیز مهمی نبود!...گذشت!...بیخیال!...دم معرفت شما گرم...

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:12 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

تا حالا دوازده تا کامنت یکجا نوشتم برات ؟؟؟
نگو ..سیزده تا شده؟؟؟

سیزده تا شد!؟...انقدر کامنتاتو دوس داشتم و لذت بردم اصلا گذر زمان رو متوجه نشدم...دلم میخواست همینجوری ادامه داشت و تموم نمیشد...

اقدس خانوم دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:23 http://aghdaskhanoom.persianblog.ir/

ببین چی یادم افتاد ..بی خواب بودم و اومدم یه پست جدید بنویسم که خوردم به تور تو ... یه پست طلب من !!!

- الان من دچار گیج شدگی مفرط شدم! ... ساعت آخرین آپدیت وبلاگت برای دو و نیم بامداد روز دوشنبه اس! یعنی ساعت پیک کامنتای رگباری که برای بنده گذاشتی!...حالا سوال بنده اینه که شما چجوری در آن واحد هم اینارو نوشتی هم اونارو!؟ نکنه شما یکی دیگه هستی!؟
- اقدس خانوم عزیز بچه میترسونی!؟ شما بگو ده تا پست! شما فقط موضوع بده و امر کن ما مینویسیم دو دستی تقدیمتون کنیم!

مجتبی دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:29

سلام حمید جان جانان
کامنتات رو دیدم تا نظر باقی رفقا رو بدونم دیدم خیلی ها با قران میونه خوب که هیچ بعضیا باهاش دعوا هم دارن نمی دونم شاید .... چند نفری هم بودن که مثل من قران رو دوست دارن
در مورد مورد 11 که نوشتی و خواستی که دربارش توضیح بدیم
من دوباره سوره حج رو خوندم از روی معنی همون سایت که معرفی کردی نظرم رو می گم یه کم زیاده ولی خوب شاید به دردت بخوره

- سلام بر مرد مردستان! (صرفا همینجوری جهت کم نیاوردن جلوی سلام قرن هفتمی جنابعالی! )...
- مرسی از اینکه وقت گذاشتی...در همون کامنت بعدی جواب میدم...

مجتبی دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:41

خدا اول به بندهاش هشدار می ده از روز قیامت و شرح یه سری از اتفاقات اون روز ، بعد از کسایی صحبت می کنه که پیرو شیطانن ( شیطان بعنوان سمبل سرکشی و عدم اطاعت از فرمان خداس به نظر من ) و بدون هیچ علم و آگاهی درباره خدا از روی تعصب و خودپرستی بحث می کنن و فقط مخالفت کورکورانه می کنن نه با علت و دلیل و به اونها کیفر و عذاب رو وعده می ده .
از طی مراحل آفرینش برای اثبات معاد صحبت می شه و وعده حتمی بودن معاد و تاکید بر اینکه این عذاب وعده داده شده به خاطر اعمال خود شخصه نه اینکه خدا هم مثل آدما سادیسم داشته باشه .
از آیه 11 در مورد دسته بندی آدما براساس رابطه با خدا رو بیان می کنه
یکی اونا که اگه خدا بهشون حال بده اونو قبول دارن و اگه حال دادنی تو کار نباشه بی خیال خدایند .
دوم بت پرستایی هستن که اون وقت سنگ و چوب بت بود و الان بت ولایت مطلقه فقیه
سوم اونای که به خدا ایمان دارند و حرف خدا رو در هر شرایطی گوش می کنن
از آیه 16 به بعد خدا آدما رو براساس ایمان به اسلام دسته بندی می کنه یکی مسلمونا و دیگری غیر مسلمونا و تاکید بر اینکه روز قیامت در باره اونا داوری می کنه و واجب می دونه که بعد از داوری در مورد این دو گروه برای اونای که کفار شدن عذابی تعیین کنه که از آیه 19 تا 22 یه دموی از اون رو فقط تعریف می کنه تا نصف عیشو با وصفش ببرن کفار تا خودشون رو اصلاح کنن اگه حرف گوش کن باشن ( به نظرم دادن یه همچین دموی برای هشدار عین مهربونی خداست و گرنه بدون تعریف از این بلاها می تونه پدر پدر سوخته این کفار رو هم دربیاره چون راه و چاه رو قبلاً نشون داده و این سری از رفقا که می گن چرا خدا این همه عذاب های جهنم رو تبلیغ می کنه برای اینکه حتی اگه احتمالش رو هم جدی بگیریم شاید اوضاعمون بهتر بشه ) و این عذاب ها بدترین شکل تنبیه رو نشون می ده و برای اونای که توی این داوری با از ایمان آورده ها و اونای که کارای شایسته انجام دادن توی آیه 23 هم یه دمو از جای که قراره بهشون داده بشه برای اونا هم فقط تعریف می شه این هم از مهربونی خداس که از این هم تعریف کرده حالا هرکس دوست داره هر کدوم رو انتخاب کنه

- بذار قبل از هر چیز ازت بابت اینهمه دقت و وقت و حوصله ای که گذاشتی تشکر کنم...دلم شاد میشه وقتی حرکتهایی مثل این رو میبینم...زحمت کشیدن برای مستند حرف زدن ازون کاراییه که اینروزا کمتر کسی انتخابش میکنه...مرسی...
- این کامنتتو چندبار خوندم...خیلی خوب گفته بودی...با خیلی جاهاش موافقم...اعتراف میکنم الان که فکر میکنم میبینم بعضی جاهاش رو از این زاویه که تو دیدی ندیده بودم و اینی که تو گفتی در بعضی زمینه ها به منطق نزدیکتره...
- و البته با بعضی قسمتهاش هم مخالفم...مهمترینشون هم اون قسمتهاییه که درباره توجیه این دموها آوردی...اینکه "هشدار عین مهربونی خداس"...و بدتر از اون قسمتی که گفتی "حتی اگه احتمالش رو هم جدی بگیریم"...یعنی احتمال بدیم که ممکنه خدا واقعا همچین کارهای وحشیانه ای انجام بده!؟ که آب جوش بریزه رو سر گناهکاران و زیر گازو زیاد کنه تا اونچیزی که در شکمشونه با پوستشون مخلوط بشه!...واقعا حال بهم زن نیست!؟...بنظر من حتی باور "احتمال" همچین چیزی هم جهالته...

فلوت زن دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 http://flutezan.blogfa.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااام.
حال و احوال بهتر است انشالله ؟! سر درد دور گشته قربان ؟!!
همینجوری !

- سلااااااااااااااااااااااااااااام و رحمت الله!...
- سر درد که خیلی دور نشده ماشالله! یعنی دور و نزدیک میشود بحمدلله!...
- بیخیال! حانتان سلامت!...شما خوبید سبحکم الله!؟...

سهبا دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:58 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

خسته نباشی آقا حمید ! با این جوابای پروپیمونی که میدی حالا حالا به ما جواب نمیرسه !

- آره واللا! برای جوابای این پست اندازه یه دفتر صدبرگ جواب نوشتم!...
- ضمنا شما هم دیگه داری زیادی مارو تحویل میگیریا! ... خط خطی هایی که بنده در جواب دوستانی چون شما مینویسم ناقابل تر از اینه که بخواد شمارو منتظر بذاره...مرسی...

پرند دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:05 http://ghalamesabz1.wordpress.com/

اینچیزا از عهده درک عرب اونزمون خارج بوده نه "بشر"!...ضمنا اینکه با وعده خانوم و انگور و سایه عده ای رو فریب بدی اسمش تمثیل نیست!...تحمیقه!...

بشر رو فقط خودت و امثال خودت نبین!
بوضوح می‌بینی که همه مثل تو نیستند!
تو می‌تونی دقیقاً برای من توضیح بدی نزدیکی به خدا چه احساسی داره که من حاضر بشم از لذت‌های دنیوی بخاطر رسیدن به اون نزدیکی بگذرم؟!
مطمئناً نمی‌تونی چون تا حالا نه تو نه هیچ کس چنین چیزی رو تجربه نکرده که بخواد شرح بده و ما هم بتونیم درکش کنیم
تازه من تو رو جزء فهیم‌ترین‌ و باشعورترین‌ آدم‌ها می‌دونم ولی تو هم نمی‌تونی
ما در بهترین حالت فقط می‌تونیم بفهمیم هست ولی نمی‌تونیم درک کنیم چیه! که همین رو هم خیلی‌ها نمی‌پذیرن!
من وقتی برای آدم‌های اطرافم این مسئله رو باز می‌کنم دقیقاً یک جور یأس رو تو چهره‌شون می‌بینم که انگار همه‌ی رؤیاهاشون از اون بهشت برینی که یک عمر تو ذهنشون ساخته شده پوچ شده و به همین دلیل هم حاضر نیستن اینو بپذیرن!
حتی نمی‌تونند قبول کنند چیزی به نام شیطان وجود خارجی نداره و اون چیزی که ازش بعنوان شیطان یاد می‌شه توصیفی برای نبود خداست!
حالا تو چطور فکر می‌کنی قرب به خدا اونم در حدی که بشر حاضر بشه بخاطرش از خیلی متعلقات دنیویش دست بکشه قابل درکه؟

با قسمت دوم حرفت موافقم! حتی تو پست راهی برای نرسیدن هم خودم به این اشاره کردم!
ولی خب... قطعاً برای عرب بادیه‌نشین و شهوت‌ران و وحشی و متجاوز ۱۴۰۰ سال پیش هیچ وعده‌ای بهتر و کاراتر از حوریان باکره‌ی بهشتی و باغ‌های سرسبز رؤیایی و سایه‌ی درختان تنومند و جوی‌های آب روان و... نبوده!!
من بشدت معتقدم قرآن مختص دوره‌ی جاهیلت اعراب بوده و نه بیشتر!
و به همین دلیل هم دیگه سعی می‌کنم کمتر به اون بخش‌های ضد زنش خرده بگیرم! البته فقط سعی می‌کنم!!
چون با توجه به اون چیزهایی که از عربستان اون زمان می‌دونم این قوانین قرآن خیلی هم به نفع زن کار کرده!!!
مثلاً همین تعدد زوجین شاید باعث شد اقلاً زن‌ها از شر وحشی‌گری‌های مردهای عرب تا حدودی در امان بمونند!
براشون حق نفس کشیدن و زندگی و ارث و دیه و چیزهایی قائل شد که تا قبل از اون برای زن هیچ‌کدومش رو قائل نبودن!!
اینایی که گفتم به هیچ وجه دفاع از قرآن نیست و دقیقاً با این بسطش به زمان حال مشکل دارم!

- فکر کنم فهمیدم چی گفتی!...منظورت اینه که قرآن ناچاره برای تشویق خوانندگان پیگیرش به خوبتر بودن، لذت "قرب الهی" رو به "خانوم مفتی درشت چشم!" و "هلو و گریپ فروت بهشتی!" تشبیه کنه!...خب اینکه بدتر شد! یعنی خدا انقدر ضعیف بوده که نمیتونسته حرفشو بزنه و مجبور میشده به تشبیهاتی چنین دم دستی و خجالت آور دست بزنه!؟...اگه اینو یه انسان نوشته بود قبول میکردم...اصلا میگفتم دمش گرم که انقدر باهوش بوده! ولی داری میگی این کلام خداس...معجزه اس...اگه منم همین بفکرم برسه خدا هم همین بفکرش برسه دیگه این اعجازش کجاست!؟...
- "قوانین قرآن خیلی هم به نفع زن کار کرده"...آره! قرآن خیلی به زنها حال داده یه نمونه اش همینکه "زنان شما کشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] که خواهید به کشتزار خود [در]آیید"...خب این خیلی خوبه! چون تازه بعد از اینهمه سال بشر تازه فهمیده در "آنال س.ک.س" یه سری فواید و لذتهای ویژه برای "مرد" وجود داره!!!...

- پرند عزیز ... دوست خوب و باهوش و فهمیده ام..."وسط گیر کردی"...وسط...این خوب نیستا...

پرند دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:22 http://ghalamesabz1.wordpress.com/

"یعنی معتقدی یه جاهاییش حرفهای خداس؟...یعنی اینو باور داری که خدا اومده در قالب کلمات و جملات انسانی و با رعایت دستور زبان عربی حرف زده و حالا فقط مشکلت با یه قسمتشه!؟"

به جان خودم تو بازجوی خیلی خوبی میشی!!
نمی‌خوای تغییر شغل بدی؟!
اوین به امثال تو نیاز داره!!
من معتقد نیستم خدا در قالب کلمات و جملات انسانی و با رعایت دستور زبان عربی حرف زده!
بلکه این زبان و جملات پیامبره!
یعنی پیامبر مفاهیمی رو که بهش وحی می‌شده در قالب جملات انسانی و به زبان عربی بیان کرده!
حالا این وسط اشتباهی، تحریفی، تغییری یا هر چی صورت گرفته کاری ندارم!
زبان وحی رو که دیگه نیازی نیست توضیح بدم بازجو جان؟!

- راس میگی! الان که دقت میکنم بهت حق میدم که موقع خوندنش احساس چشم بند بهت دست داده باشه!...
- ببین...تو کلیتش رو قبول داری..یعنی قبول داری اینا کلام خداس...فقط مشکلت با تغییراتیه که در قسمتهاییش بوجود اومده...اون هم بر اثر اشتباه و یا تحریف...خب این بحث ما دیگه ادامه دادنش فایده ای نداره...چون من کلا از پایه با "مفهوم تخیلی" وحی مشکل دارم...
- ایندفعه چطور بود!؟...لحنم که بد نبود متهم جان!؟ میخوای ادامه اش رو بذاریم برای فردا!؟ میخوای وکیل تسخیری برات بگیریم!؟راحت باش! بگو عزیزم! ...

me دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:42

سلام
راستش اصلاً نمیدونم واسه این پستت چه نظری بذارم .من وقتی این پستت رو خوندم که هنوز هیچ کامنتی نداشت و خیلی منتظر آپیدنت بودم ولی ...
ببین من خودم کسی ام که دقیقاً همون روندی که تو برای قرآن خوندنت نوشتیو داشتم و به بی اعتقادی هم رسیدم اما یهو زندگیم تغییر کرد یهو ی سری مشکلاتی بوجود اومد که گفتم من میخوام به همون خدایی ایمان داشته باشم که از لحاظ منطقی هیچ دلیلی برای بودن و هیچ دلیلی هم برای نبودنش نیست .من میخوام همون اسلامی رو داشته باشم که روزی به طور قطعی این نتیجه رو در موردش گرفتم که تنها اثری که داره اثر روانیه !از بی اعتقادی میترسم تنهاتر از اونی ام که بخوام خدا رو هم نداشته باشم !و به اندازه ی تو هم قوی نیستم که بتونم با تنهایی سر کنم !
بهرحال چیزی که واضحه اینه که قرآن نور است و متعلق به 1400 سال پیش و در حال حاضر فقیهی نداریم که بتونه ازش برداشت روز داشته باشه !




حالا از این حرفا بگذریم چرا تنهایی با این همه خاطر خواه ؟؟؟؟به بکب بله رو بگو دیگه

- سلام...
- بهت حق میدم...شاید اگه خودمم همین الان در یه شرایط سخت قرار بگیرم ناخوداگاه بخاطر ضعف و ناتوانیم به طرف هرچیزی دست دراز کنم...حتی ممکنه نذر و نیاز کنم!...ولی این دلیلی برای توجیه اینچیزا نیست...این فقط ترس و ضعف مارو نشون میده...همین ترسی که باعث شده اینهمه سال این مسکن قوی رو با تمام مضراتی که برای عقل و فهم و شعورمون داشته تحمل کنیم و صدامونم درنیاد!...
- "بهرحال چیزی که واضحه اینه که قرآن نور است"...جسارتا بعد از اونهمه حرفی که زدی این نتیجه گیری بی ربط ترین حرفی بود که میشد زد!

- اتفاقا حضرت شیخ اجل ساسی الدین شیرازی مانکنی در یکی از غزلهای عرفانیشون در این باره میفرمایند "بله رو بگو د پدرسوخته!"...

تیراژه سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 http://www.teerajeh.persianblog.ir

سلام
آهنگی رو که گذاشتی گوش کردم و خوشم اومد!
من برام خیلی سوالا راجع به قرآن پیش اومده ولی به نظرم کسی که سوالی براش بوجود میاد باید قبل از اینکه به ابراز نظر بپردازه بره و تحقیق کنه... بررسی کنه.... که هنوز این کارو نکردم.

هر چی هم که جلو تر میریم به سوالا افزوده میشه... باید از یه جایی شروع کنیم به پرسیدن... بحث کردن ... شنیدن...

متاسفانه ما قبول کردیم که همه چیو شهودی و شنیداری بپذیریم. تازگیا خیلی دیدم که مثلا یه ایمیلی میاد. توش یه سری اطلاعاتی میده و میگه آیا میدانید فلان چیز فلان جوره؟!؟!

بعد پایینش میگه اینو برای همه فوروارد کنید!!!
از فرداش هم اون آدما شروع میکنن به اون اطلاعات استناد می کنن!!
ما باید یاد بگیریم تحقیق و تعقل رو.

ضمنا: اینکه همچین مسئله ای رو بهش توجه کردی و مطرحش کردی خیبلی خوبه. کاش محیط وبلاگ نویسی گاهی هم جدی باشه و آدمو به فکر کردن تشویق کنه.

- سلام...
- آفرین...منم همینو میگم...تحقیق...مطالعه...مثلا در همین مورد قرآن نگاه کن...واللا اگه من خودم قرآن رو نخونده بودم و به همچین وبلاگی میومدم که درباره قرآن حرف زده شده عمرا به خودم اجازه میدادم که بخوام نظری له یا علیه اون بدم...عین این میمونه که جایی بری که درباره "بوف کور" صادق هدایت بحث میکنن! خداییش خود تو اگه نخونده باشیش میای درباره اش حرف بزنی!؟...ولی قرآن انقدر بدبخت شده که کسی که تا حالا لاش رو هم باز نکرده به خودش جرات میده ۲۴ ساعت پیاپی در جهت تکذیب یا دفاع ازش حرف بزنه!...
- اتفاقا راستش از مطرح کردن این مساله پشیمون شدم...متاسفانه اکثر دوستان خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم تنبل تشریف دارن!...
- ممنون از لطفت...

فلوت زن سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 http://flutezan.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
بالاخره جواب دادی !
منظورم از اینکه گفتم مطالعه کنم تا شاید به نتیجه ای قانع کننده برسم لا اقل برای خودم که بتونم بپذیرم چیزهایی رو که از بچگی برام تکرار کردن و توو مدارس به زور به خوردمون دادن ! ؛ این بود که بتونم برا خودم یه جواب ِ قانع کننده پیدا کنم و با مطالعات ِ خودم این مسائل رو به چیزی قابل ِ باور یا غیر ِ قابل باور تبدیل کنم !
این سوالی که تو مطرح کردی که دیگه کلاً آدمو به شک می ندازه ، راستش ازونجائی که ما انسانیم و ذهنمون به همه چی قد نمی ده پس بهتره خیلی توو بحره این چیزا نریم چون هیچوقت به جوابی نمی رسیم ! من خودم یه مدت خیلی به ابتدا و انتهای این جهان فکر می کردم ،‌به این که اصلاً خدا کیه ، چیه ،‌خودش چطور به وجود اومده و آخر ِ آخرش چی می شه ؟!!! خیلی به این چیزا فک می کردم و احساس کردم دارم اینجوری می شم و سعی کردم دیگه فک نکنم !
راستی ممنون دهخدا بابت ِ طومار !

- سلام بر حضرت والامرتبت فلوت زن بانو دامه برکاتها! ...
- آها!...حالا فهمیدم...خیلی خوبه...خب اینکارو کردی؟...نتیجه اش چی شد؟...با این مطالعات به چیزی که میخواستی رسیدی؟...
- موافق نیستم...این ترس آخرش ریشه فکرمونو میسوزونه...من درباره ابتدا یا انتهای جهان سوال نکردم که تو میگی "ما انسانیم و ذهنمون به همه چی قد نمیده پس بهتره خیلی تو بحر این چیزا نریم"...من درباره چیزایی که میتونیم درباره اش فکر کنیم دارم حرف میزنم...درباره تناقضهای آشکار قرآن با عقل و انسانیت...بهتر نیست بجای اینکه با این حرفا از زحمت فکر کردن شونه خالی کنیم یه کم وقت بذاریم و بیشتر بهش فکر کنیم؟...
- خواهش میکنم! انجام وظیفه بود فلوت زن جان!
- راستی دقت کردی این بحث باعث شده استفاده تو از آیکونها در کامنتهای این پست به طرز چشمگیری کاهش داشته باشه!؟

فلوت زن سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:47 http://flutezan.blogfa.com/

در ضمن قرآن اون زمان که وحی شده بر پیامبر شاید بر حسب ِ اون زمان بوده و با توجه به شرایطی که اون زمان وجود داشت ولی از اون طرف هم خداوند گفته قرآن برای همه زمانها پاسخگوست که اینو از پدرم شنیدم و دقیقاً نمی دونم توو کدوم سوره بوده ، واقعاً که آدم گیج می شه !
همینجوری !

- اجازه بده به جمله "واقعاً که آدم گیج می شه" یه داخل پرانتر اضافه کنم! :
"واقعاً که آدم (اگه از ترس چشماشو رو به حقیقت ببنده!) گیج می شه!"...

- (آیکون "از اینچیزا که بگذریم حال شما خوبه ایشالا!؟")...همینجوری!...

بهاره سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:07 http://eternaldeath.blogfa.com

دلم از آن مملی ها می خواست. هر وقت یه ور دلم یه جوری میشه میام اینجا که مملی نوشت بخونم!
درمورد قران و خدا فعلا رو مود بحث کردن نیستم.

ایشالا در پست بعدی از شرمندگی آن ور دلتان که ذکر کردید درمیاییم و با یک مملی میرسیم خدمتتان!

زهره سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:20

سلام.بابت خاطرات فارابی واقعا متاسفم ولی چرا سعی نمی کنی فراموشش کنی ؟شاید همون موقع نوع واکنشت برای تخلیه روحی خوب نبوده واین خاطرهرفته تو نا خود اگاهت ..انچه از زندگی یاد گرفتم ومفید تر از خیلی چیزها بوده فراموش کردن اینو جدی میگم حتی اگه یه روز تو ومملی باشید .
واما اینکه اونا با این روشها سعی دارن نیروهایی داشته باشن که احساسی هم قبولشون داشته باشه منطقا درسته هر چند وجدانا نادرست باشه .درباره قران هیچی نمی گم برام قابل احترام ونمی دونم از نوشتن این ایات دنبال چی بودی ؟بنابراین به روش خودم سکوت میکنم .
من سنتی نیستم ولی اعتقاداتم رو دوست دارم رعایت کنم .
ممنون از پستت ولی دلم برای مملی خیلی تنگ شده .

- سلام...
- واللا بنده سعیمو کردم! لامصب فراموش نمیشه که نمیشه!...
- لازم به گفتن نبود! با توجه به شناختی که این چندوقته ازت پیدا کردم میدونستم که توانایی شگرفی در فراموش کردن داری و میتونی به راحتی طوری که آب از آب تکون نخوره اینکارو انجام بدی!...این اصلا یه کنایه نیستا!...کاملا جدی گفتم...واقعا آفرین و ایولله داره این تواناییت...دمت گرم بخدا...
- از این جمله ای که درباره فارابی گفتی خوشم اومد...آره...منطقا کاملا درسته...هرچند وجدانا نادرست باشه...
- "نمی دونم از نوشتن این آیات دنبال چی بودی؟"...فکر میکنم واضحتر از اونی باشه که نیاز به توضیح داشته باشه...یه بار دیگه "با کمی دقت" بخونی میفهمی...
- پست بعدی میرسد دست بوستان ایشالا!

میکائیل سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:06 http://sizdahname.wordpress.com

شرمنده حمید جان ..
از نامفهمو حرف زدنم ... معلومه که نتونستم حرفمو درس بزنم ... شرمنده

منظورم از حقیقت انسانی ... حقیقت وجودی خودت و یا چیزی که قلبا و عقلا بهش میرسی .... منظورم کمال انسانی که همه عمرت برای رسیدن بهش تلاش میکنی ...

راجه به قسمت دومم .. اینکه ماها انسان ها یاد گرفتیم به توجیه کردن ... توجیه منطقی و غیر منطقی همه چیز ...
منظورم به این بود مه اگه موجودی خارج از این ورطه میومد مارو می دید ... چی میگفت ......

شرمنده بازهم از اینکه نامفهوم حرف زدم ... دوست دارم بیشتر راجع بهش حرف بزنم

- این حرفا چیه!؟ ...من باید شرمنده باشم که شاید پس زمینه ذهنی لازم رو نداشتم و متوجه نشدم...
- خب حالا بهتر شد...بذار قدم به قدم پیش بریم..."حقیقت انسانی" رو فهمیدم...مرسی از توضیحت...ولی همچنان ربط بقیه اش رو به بحثی که درباره قرآن داریم انجام میدیم نمیفهمم...
- همینکه لطف داری و سعی میکنی نظرت رو در قالب ذهنی مورد پسندت بگی ازت ممنونم...من هم دوس دارم درباره اش حف بزنم...البته در یه چارچوب راحتتر که بتونم حرفتو بفهمم!...

سهبا سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:08 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/#


حیف که آسمان بلاگستان از اون آیکون های قهقهه نداره آقاحمید وگرنه دو سه تاش رو اینجا میزاشتم , بسکه جوابتون به کامنت میکائیل بامزه بود ! آخه منم مشکلم همینه که خیلی وقتا سر از حرفاش در نمیارم! خدا رو شکر که شما هم تاییدش کردین !

لطف شما کم نشه!

مهدی چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:39

سلام خیلی وبلاگتو دوست دارم نظرات مشترک زیادی داریم من فکر میکنم انسانیت از همه چیز بهتره من که به یه بی دین پایبند به اخلاق که بیشتر از یه مذهبی مردم ازار که زندگی مردمو نابود کنه احترام میذارم

- سلام...مرسی...خوشحالم که اینو میگی...
- "مذهبی مردم آزار"...چه ترکیب جالبی!...اصلا تا حالا به این فکر کردی که چرا مذهبی ها معمولا مردم آزارتر هستن!؟...

کرگدن چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:00

امروز جمعه نیستا !
گفتم که در جریان باشی یه وخ آپدیت نکنی !!

تا آخر عمر خودمو مدیون این هشدار به موقع تو خواهم دانست!...خدا رحم کرد! داشتم آپدیت میکردم!...کم مونده بودا!...

me چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:42

من عاشق این نظر(امروز جمعه نیستا !
گفتم که در جریان باشی یه وخ آپدیت نکنی !! ) کرگدن هستم

بسیار بسیار کم پیدا هستی !
کجا بیدی؟
امروز عیدی یک مملی نوشت میدادی به ما

- همین اطراف!...درگیر کار و زندگی(مثلا!)...
- عیدی نوشتنی به چه درد میخوره آخه!؟...شما روسای کارخانجات گروه صنعتی نوشابه نارنجی که خون ما زحمتکشان عرصه تلاش و سازندگی (من و مملی!) رو کردید تو شیشه باید به ما عیدی بدید!

بهار(سلام تنهایی) چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:23 http://www.beee-choneh.blogfa.com

الان دارم این اهنگ رو گوش میدم و برات کامت می نویسم ..امشب سپهر خونه ی خاله ش پیش پسر خاله ش خوابیده ..منم و یه دنیا تنهایی ..اینجا چراغی روشنه ...حس عجیبی دارم ...حس همون خانوم پیر شیکی که گفتی ...یادته ؟؟دوست ندارم از تنهایی وحشت کنم چون عاشق تنهایی هستم ...

آره...یادمه...امیدوارم به سپهر خوش بگذره با مهمونی ای که رفته...و همینطور به تو...با تنهاییت...

بهار(سلام تنهایی) چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:29 http://www.beee-choneh.blogfa.com

در مورد قران الان حرفی نمی زنم راستش اون قسمت پستت رو نخوندم هنوز ..حالش نیست الان ...
تعطیلات خوبی داشته باشی حمید ..

- میفهمم چی میگی...حالش نیست...
- مرسی...ولی کدوم تعطیلات؟...پنجشنبه که سر کار بودم...جمعه هم که تا ظهر خواب و بعدش هم چاردیواری خونه و...الانم که دارم اینو جواب میدم غروب جمعه اس...دوباره فردا...روز از نو...هی هی...چقدر دلم پره از این زندگی به سبک یک هفته امید برای جمعه و جمعه که هیچی نداره و دوباره فرداش...دوباره شنبه...

کورش تمدن پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 http://www.kelkele.skyblog.com

سلام
مطلب جالبی نوشتی
کاری به درست یا غلط بودنش ندارم
ولی به نظر من هرچیزی که باعث فکر کردن بشه باارزشه پس مطلبت باارزشه
من تو این یکی دو سال از نظر اعتقادی دچار تحول شدم درست همونجوری که درباره خودت گفتی
به همه چیز شک کردم
با اینحال حال بهتری از قبل دارم

- سلام...
- به یکی دیگه از بچه ها هم گفتم...کافیه آدم طاقت بیاره و از مرحله شک رد بشه...حس رهایی بعدش به تمام سختیهاش میرزه...

نیمه پنهان پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:24 http://halfmoon.blogfa.com

یه زمانی به خدا و قرآن اعتقاد داشتم اون هم به خاطر شرایط خانوادگی بود. همیشه دستم پیشش دراز بود و فکر می کردم انقدر بزرگ و دوست داشتنی هست که هرچی ازش بخوام بهم بده
کم کم که عاقل تر شدم دیدم چه بازی مسخره ایه که میگن اون صلاح آدم رو می دونه و اگه صلاح باشه می ده نباشه نمی ده
بعد دیدم از اون مسخره تر اینه که اگه تو رو بیشتر دوست داشته باشه جام بلا بیشتر می ده
بعد به این نتیجه رسیدم که اگر این خدا وجود داره که خیلی خدای نامهربون و خودخواهیه اگر هم نیست چرا همه معطل اونن. خیلی احمقانه است که طرف هر آرزویی داره و هرچی می خواد رو در قالب نذر و دعا می خواد بگیره بدون تلاش و کوشش! همینه که وقتی این جماعت چه چیز با ارزش به دست می یارن ارزش واقعی اون رو درک نمی کنن چون فکر می کنن از آسمون براشون ریخته شده!
در مورد خداو قرآن و پیروانشون حرف زیاده
اولا برای من خدایی که قدرت همه عالم دستشه یک خدای خودخواهه که اون بالا نشسته و داره شطرنج بازی می کنه و انسانها رو بازی می ده و حالشو می بره
ولی بیشتر اعتقاددارم خدایی که یکتا و قادر مطلقه وجود نداره!
این قرآن هم با این آیه های زیبایش به نظرم دست نوشته یکسری آدم زنگ در اون سالها بوده. کسانی که می دونستن رگ خواب مردم چیه؟ حوری بهشتی؟
اصلا چه معنی داره این دنیا حوری بهشتی ممنوع باشه اون دنیا هدیه الهی؟! تمام مواردی که در مورد بهشت وجهنم در آیات و احادیث هست مطابق درک و شعور مردم آن زمان بوده و بس!
در مورد پیروانشان هم که خدا رو شکر مذهب تنها وسیله ای است برای قدرت داشتن آنها. این رو صرفا در مورد حکومت نمی گم. یک آدم مذهبی به خانواده اش حکم می کنه که این کار رو بکنه چون قرآن گفته به عبارت دیگه خواست خودش رو در قالب دین به بقیه می چپونه
تمام قوانینی که در قرآن برای انسانها منع شده، یک روزنه ای برای فرار ازش توسط امت مسلم هست!
آه چقدر حرف زدم
ولی هرچی در این زمینه صحبت کنی کمه!
ما که رسما در خانواده به عنوان یک کافر محکوم به اشد مجازات شناخته شده ایم!

با توجه به تجربه شخصی که در این زمینه داشتی مساله رو از نگاه جالبی دیدی...بیشترین قسمتی که در حرفات نظرم رو جلب کرد همین قسمتی بود که درباره سواستفاده های دینی برای فرونشاندن میل به حکمرانی گفته بودی..."این رو صرفا در مورد حکومت نمی گم. یک آدم مذهبی به خانواده اش حکم می کنه که این کار رو بکنه چون قرآن گفته به عبارت دیگه خواست خودش رو در قالب دین به بقیه می چپونه"...دقیقا...بزرگترین مشکلی هم که وجود داره همین شفاف نبودن حد مجاز دخالت دینیه...چیزی که باعث میشه حتی در مواقعی که دین با ارزشهای انسانی تناقض داره بهونه دست اونایی باشه که اونیکی دستشون قرآنه!

نیمه پنهان پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 http://halfmoon.blogfa.com

پنج ماه پیش یک شرکتی کار می کردم که تجربیات خوب و بد رو باهم داشت.
بعد که بنا به دلایلی از شرکت زدیم بیرون و فهمیدیم چه زجری می کشیدیم رییس لعنتی اون شرکت شد کابوسم!
تا یک مدت رییس جدید رو در قالب رییس قدیمی می دیدم. شبا خواب می دیدم رییس قبلیه با جدیده جلسه گذاشته و کلی مدرک علیه من جور کرده و حالا قیافه رییس جدیده دیدنی بود! از این که فهمیده بود یک آدم ناراست رو استخدام کرده!
بگذریم این کابوسهای من تقریبا شش ماه به طول انجامید تا همه چیز کم کم برای من به حالت عادی برگشت!

- بابا که جزو مدیرانی شما دیگه چرا!؟...بقیه باید کابوس شمارو ببینن!
- خوشحالم که کابوست شش ماه بیشتر طول نکشیده...برای من چند وقت دیگه میره تو ده سال...

کرگدن پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:34

اینجا رو وخت کردی با فیلترشکن بخون :
http://iran000.blogspot.com
بی ارتباط با پستت نیست !

مرسی...خوندم...
اون قسمتی که به نقل از تفسیر المیزان در تفسیر قسمتی از سوره نسا نوشته بود رو خوندی!؟...همون قسمتی که به مالک کنیز شوهرکرده اجازه شرعی میده باهاش رابطه جنسی داشته باشه!...فکرشو بکن! (تازه بعدش هم درباره دعوای احتمالی صاحب کنیز و شوهر کنیز سر گردن گرفتن بچه احتمالی توضیح داده بود!)...دیگه باورم نشد همچین چرندی راست باشه! رفتم تفسیر المیزان رو خوندم و با نهایت تعجب دیدم دقیقا همینو نوشته!!!...
ماشالا قرآن انقدر نور است که هرگوشه اش رو کنکاش میکنی چشمتو میزنه!...گمونم باید از این به بعد خوندنی عینک آفتابی بزنم...

پرند پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:58 http://ghalamesabz1.wordpress.com/

الآن لحنت مثل این بازجوهایی شد که با زبون خوش میان جلو و کاملاً ماهرانه وادارت می‌کنن به کرده و ناکرده‌ات اعتراف کنی و در عین حال هزار انگ دیگه هم بهت می‌چسبونند! مثل همون نوشتن در تاریکی!!
باور نداری ببین:

قبول دارم که وسط گیر کردم و می‌دونم که این خوب نیست!
می‌دونم که مثل تو به اون درجه از یقین نرسیدم که بتونم همه چیز رو انکار کنم!
اینو بوضوح توی پست‌هام هم می‌تونی ببینی...
گاهی این معلق بودن بین باور و ناباوری خودم رو هم عذاب می‌ده...
یه چیزایی اونقدر برام بدیهی هست که می‌تونم راحت انکارش کنم ولی یه چیزهایی رو نمی‌شه یا نمی‌تونم و راهی هم برای اثبات حقانیتش یا تکذیب کردنش ندارم یا تا حالا پیدا نکردم... یا شاید به هزار و یک دلیل نمی‌خوام راحت پس بزنمش...
از طرفی هم نمی‌خوام براحتی و بدون فکر و به همون دلایل احمقانه‌ای که سال‌ها تو مغزمون کردن باورش کنم...
ضمن این‌که مطمئناً تو هم اگر به اون بی‌تفاوتی کامل رسیده بودی چنین بحثی راه نمی‌نداختی... چون این‌جور افراد اساساً براشون مهم نیست دیگران چطور فکر می‌کنند...
ولی با همه‌ی اینا جواب‌هایی هم که به کامنتم دادی یعنی اصلاً متوجه منظورم نشدی...
اون بخش کامنتم مربوط به زن یه جورایی مسخره و جدی بود! ولی تو همش رو جدی برداشت کردی!
مثلاً واقعاً فکر کردی من از اون کشتزار و اینا دفاع کردم و تأییدش کردم؟؟!
قطعاً من بعنوان یک زن بزرگ‌ترین مشکلم با قرآن با این بخش‌هاشه ولی سعی می‌کنم این‌جور وقتا به اون قسمت‌ها کمتر گیر بدم تا بقیه این موضوع رو دست‌آویز قرار ندن و نگن چون راجع به زن اینجور گفته اینارو میگی... از باقی قسمت‌هاش چیزی پیدا نکردی بگی و گیر میدی به این... و از این چیزا که همیشه هم میگن!

- پس باید اول از پرسیدن اسمت شروع میکردم!
- این "وسط گیر کردن" علاوه بر اینکه بده سخت هم هست...منظورم این نبود که دل یک دله کن و بزن به سیم آخر و سکه بنداز که از فردا کدوم طرفی باشی! منظورم این بود که حداقل تلاش کن...اگه تلاش کردی و به نتیجه نرسیدی یعنی تلاشت کافی نبوده...بیشتر تلاش کن...شوخی که نیست...عقایدته...شاخص انسان بودنته...نمیشه که ولش کنی به امون خدا که با هر نشونه ای به یه طرف متمایل بشه...
- چرا فکر میکنی "این‌جور افراد اساساً براشون مهم نیست دیگران چطور فکر می‌کنند"...اتفاقا کسی که فکر میکنه راه بهتری پیدا کرده بیشتر روی حرفاش اصرار میکنه (البته اینو درباره خودم نمیگما! کلی عرض کردم!)...
- این چه حرفیه!؟ مشخصه که میفهمم منظور تو دفاع از نظریه کشتزارها(!) نبوده!...اون فقط یه مثال بود پرند...یه مثال تا بگم از خدا و معجزه اش بیشتر از یه سری "حقوق اولیه" (مثل حق نفس کشیدن و دیه و ارث برای زنان!) انتظار میره...از خدا انتظار "عدالت کامل" وجود داره...حداقل توی حرفاش!...همین...

محبوبه جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:12 http://sayeban.blogfa.com

احساس خیلی خیلی خیلی بدی دارم. نمیدونم شاید هنوز تو مرحله ی شک هستم شاید هم رسیدم به بی تفاوتی .... این پست واقعا اذیتم میکنه! اینکه نمیدونم دوسش دارم یا نه ، اینکه نمیدونم این ایه ها خوبن یا بد اینکه نمیدونم خدا کجای این بازیه و خیلی چیزهای بزرگتر که حال و حوصله ی گفتنش رو ندارم ، حالم رو بد میکنه.
انگار این روزها از هرکسی که به چیزی یقین داره ، بدم میاد....

- متاسفم...نمیخواستم این نوشته ها باعث بشه کسی احساس بدی داشته باشه...نمیخواستم کسی اذیت بشه...فقط میخواستم کمی در کنار هم به این مسئله فکر کنیم...همین...
- چه جمله سنگینی بود این جمله آخری که گفتی...چرا بدت میاد محبوبه؟...اگه دوس داشته باشی میتونیم درباره اش حرف بزنیم...

کرگدن جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:51

ولی امروز جددی جددی جمعه س اخوی حمید !

تقسیم بندی روزها یه چیز نسبی و قراردادیه اخوی کرگدن!...مثلا اگه بنده فردا این کامنتتو بخونم دیگه جمعه نیست و اونوقت جدی جدی شنبه اس! (خداییش فکرشم میکردی که از چهارتا کلمه ناقابلت(!) همچین نتیجه گیری فلسفی ای کنم!؟ )

الناز جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:53

سلااااااااااااام
چطورید؟ ببخشید من خیلی به خدا اعتقاد دارم
الان اینجاست؟ خدا رو میگم
اگه نیست راستش میترسم بهش اعتقاد نداشته باشم
راستی بعد از خوندن این پستت تصمیم گرفتم یه بار بشینم فقط معنی قران رو بخونم ببینم حرف حسابش چیه ؟الان احساس میکنم از ترسه که به خدا اعتقاد دارم میخوام تکلیفم هم با خودم هم با خدا مشخص بشه
اگه قراره اعتقاد به خدا و اسلام باشه از ته قلبم باشه اگر قراره نباشه عذاب وجدان نکشتم
راستی خدا بود ؟ وای شب خفم نکنه یه وقت؟ یعنی الان من قتلم واجب شد؟ خاک تو گورم
اخه یکی نیست بگه الناز گور به گور شده تو که مث سگ از خدا میترسی لال شو نمیخواد ارواح عمت اعتقادتو بگی

- سلام بر الناز بانوی کم پیدا!...ما نیز نسبتا خوبیم!...شما چطورید!؟...
- خدا همیشه هست! همه جا هست! از رگ گردن نزدیکتره!...یوهاهاهاها!...الانم همه اینارو شنید! بدبخت شدی بیچاره!
- چرا میترسی الناز؟...اونی که منتظره آدم یه سوتی بدی تا بیاد شب آدمو خفه میکنه خدای رحمان ارحم الراحمین نیست...دراکولاس عزیزم!...باز هرجور راحتی!...

محبوبه جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:38 http://sayeban.blogfa.com

معلومه که دوست دارم دربارش حرف بزنم ولی مشکل اینه که من نمیتونم حرف بزنم!!یعنی خودم هم شناخت درستی از حسی که بهم دست میده ندارم ، مسلما ریشه اش تو مشکلات شخصیتیه خودمه، ساده ترین حالت ممکنش اینه : هر یقینی بهم احساس خفگی و اسارت و توقف میده!از اونایی که با جون و دل از این اعتقادات دفاع میکنن بدم میاد چون حس میکنم هیچ کدومشون دقیقا نمیدونن دارن از چی دفاع میکنن و از اونایی هم که با یقین میگن اعتقادی به این چیزا ندارن بدم میاد چون حس میکنم اینا هم بدون اینکه بشناسن رها کردن... نمیدونم دقیقا حسم رو گفتم یا نه ولی این روزها قدرت اینو دارم که به هر چیزی شک کنم ولی قدرت اندکی یقین داشتن رو ندارم.....

فکر کنم تا حدودی فهمیدم...
به نظر من این ربطی به مشکلات شخصیتی نداره...بیشتر شبیه یه حالت دفاعی ناخوداگاهه...منم یه زمانی داشتم...ترس از پابند شدن و ترس از عواقبش...ترس از قالب...یجورایی مثل ترس از ازدواج میمونه! (چرا میخندی!؟ بحث جدیه!)...از این نظر میگم ترس از یقین به یک عقیده مثل ترس از ازدواج میمونه که در هر دوش آدم احساس میکنه بعد از انتخاب باید پاش وایسه...در حالیکه حقیقتا الزامی برای این مسئله وجود نداره (حداقل درباره عقیده که اینطوره!)...

هیشکی! جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:12 http://hishkii.blogsky.com

سلام .سلامتی عزیز؟ دماغت چاقه؟

به به کیف کردم به جان خودم یه پست کاملن متفاوت..

- سلام به روی ماهت! ...خوبم!...تو خوبی؟...بهتری؟...
- سایه نظرات شما از سر وبلاگ ما کم نشه که انقدر همش مارو تحویل میگیری!

هیشکی! جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:22 http://hishkii.blogsky.com

من با کمال ادب و احترام و پوزش نمی خوام راجع به این موضوع یعنی قرآن و معنیش و تفسیرش که سلیقه ایه و درست یا غلط بودنش و اون صدا با حالت اکویی و معنوی اش! چیزی بگم..

فقط همین قدر بگم که از تو خونه مون گرفته..تا مدرسه..و محیط کار و ... گند گننند گنننند زدن به اعتقاداتمون... زده شدم از همه چی....

- بیخیال بابا! پوزش نمیخواد!...راحت باش!...من خودم وقتایی که تو فاز این صحبتا نیستم اصلا پستای اینمدلی رو نمیخونم و با یک کلیک روی ضربدر گوشه صفحه خودم و اون پست رو خوشحال میکنم!...
- معتقدم در جریان این حالتهای اکویی و معنوی هیچکس اندازه اسلام سود نکرد! حداقل باعث شد هرچی که میشه ملت فقط به صدای اکویی گیر بدن و بیخیال گننننننند بودن اصل ماجرا بشن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد