-
RadioLoo
شنبه 28 بهمنماه سال 1396 21:19
بعید میدونم کسی هنوز به اینجا سر بزنه. به هرحال اگه این پست رو میبینید : سلام (شبیه نوشته های توی بطری شد!). خلاصه که چندتا از دوستان محبت داشتن پرسیده بودن کجاهایی؟ خواستم بگم اینجا هستم. در تلگرام. کانال رادیولو RadioLoo
-
شهری که هنوز هم شهر قصه است 2 - اینجا از هرکی بپرسی کی خره؟ بِت میگه خر خودتی...
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1393 01:24
. شهر قصه - بعد از کندن دندانِ سالمِ فیل: "خر: مام بریم دنبال کار خودمون. راستی گوش کن چی میگم. اگه عشقت کشید، یه سری به ما بزن. میدونی آدرس چاکرت کجاست؟ فیل: بله قربان... میدونم. میمون: یادتم رفت عیب نداره. اینجا از هرکی بپرسی کی خره؟ بِت میگه خر خودتی!"... *** شاید یکی از دلایلی که شهرمان هنوز هم شهرِ قصه...
-
شهری که هنوز هم شهر قصه است 1 - خری که خراط نباشه قاطره...
چهارشنبه 19 شهریورماه سال 1393 08:44
. معرفی نوشتِ بخشِ "شهری که هنوز هم شهر قصه است": اگر بیژن مفید زنده بود حتما غصه میخورد. ابروهای کلفتش را درهم میکشید و دستهای بزرگش را روی چشمهایش میگذاشت و با خودش فکر میکرد باید چندهزار شهرقصه ی دیگر مینوشت تا کمی ما را به فکر فرو ببرد؟ مایی که پنجاه سال بعد از نوشتنِ نمایشنامه ی موزیکال "شهر...
-
کنکور با ساندیس اضافه 1 ! - در بابِ حلال زادگی، چاپ قندهار و "اون بیست و سه درصد که میگن کو!؟"
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1393 06:45
. توضیح نوشتِ بخشِ "کنکور با ساندیس اضافه!" : آنزمان که وبلاگ نویسی رونق داشت و هنوز موجِ فیسبوک و لاین و اینستاگرام و وی چت و تانگو و وایبر و واتس آپ و امثالهم، وبلاگ را قورت نداده بود، علیرضا و تیراژه و چندتا از بچه ها یک وبلاگِ گروهی ساخته بودند به اسم "دانه های ریز حرف" . لطف کرده بودند و بنده...
-
یوسفی و هزاردستانم و خونِ هر هزار دست بریده ام، گردن توست...
یکشنبه 9 شهریورماه سال 1393 08:27
. تقدیم نوشت: به رفیقم مهدی پژوم ، و آن شش کلمه ای که برای عاشقانه ی پیش نوشته بود... . *** . عزیزِ مصر نیستم، عزیزِ تهران هم، یا هیچ کجای دیگر... ولی میدانم عزیزِ دنیا میشوم، آن شب که تو بیایی... ما که قدمان به بازارِ شما نرسید یوسف جان، اینبار بیا و شما خریدار ما باش. کارِ سختی نیست. اینجا که مثل بازار شما شلوغ نیست...
-
"ماتادورهای شهربازی" یا "در خدمت و خیانتِ چالشِ سطل آب یخ"...
جمعه 7 شهریورماه سال 1393 02:58
. "موضع گیری بر اساسِ اندیشیدن" از آن نیازهای روحیست که در دنیای امروز بی پاسخ مانده است. به لطف یکسان سازیها، دیگر در مواجهه با رخدادهای تازه نیازی به اندیشیدن نیست. سبدِ ذهنمان پر شده از بسته های مواضعِ آماده و از پیش تعیین شده. گاهی حتی قبل از اینکه خبری به ما برسد، نوع موضعی که باید در برابر آن بگیریم را...
-
خیس بشیم... گوله بشیم... بیفتیم توو حوض نقاشی...
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1393 04:06
. اینکه نوشته هایم را به عزیزانم تقدیم میکنم معنیش این نیست که فکر میکنم انقدر خوبند که میتوان تقدیمشان کرد. تقدیم میکنم چون میدانم که میدانند رسمِ برگِ سبز و تحفه ی درویش، که میدانند "چه کند بینوا ندارد بیش"... این نوشته را هم به یکی از عزیزانم تقدیم میکنم. به یکی از خواننده های خاموش نوشته هایم، حاج امیر...
-
لالایی برای گنجشک ها، مادربزرگ ها، عروسک ها و بقیه ی چیزهای خوبِ دنیا
شنبه 25 مردادماه سال 1393 07:57
. تقدیم نوشت: به برادرم وحید که اینروزها زیاد خوابش را میبینم... الهی که کنار محبوب ِ عزیز خوشبخت باشند... . (دانلود-گنجشک لالا) . *** . "گنجشک لالا/ سنجاب لالا/ آمد دوباره/ مهتاب بالا" امشب یجوری/ یجورِ قشنگ/ دلتنگتونم/ عروسکایِ/ از ابرا بالا چندتا دونه ابر/ به تیکه پارچه/ میونِ صورت/ چشمای شهلا شما...
-
هفتاد و پنج سال زیرِ یخچال
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1393 05:51
. صدها سال است که دانشمندانِ علوم مختلف دارند سعی میکنند راههای افزایش طول عمر انسان را پیدا کنند و با توجه به آمار تا حدی هم در این زمینه موفق بوده اند و متوسط طول عمر انسانهای امروزی به هفتاد و پنج سال رسیده است. کاش دانشمندانی هم بودند (دانشمند به معنی صاحب دانش) که روی این مساله کار میکردند که حالا با این سالهای...
-
در ستایشِ شناختِ لحظه ی ایستادن اتوبوس
دوشنبه 20 مردادماه سال 1393 01:50
. یکی تیشه بگیرید پیِ حفره زندان چو زندان بشِکستید همه شاه و امیرید بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید (مولوی) . هیچ بیهودگی ای سهمگین تر از نشستن در اتوبوسی که به آخرِ خط رسیده نیست. ضروری ترین چیز برای کسی که به آخر خط رسیده دانستنِ همین مساله است که به آخر خط رسیده. آخرِ خط لزوما یک جای...
-
تعبیرخواب چندضلعی 4 ! - در باب عکس سِلفی، کرال پشت و سطل آشغال!
شنبه 18 مردادماه سال 1393 23:03
. میمون از اندونزی!: با سلام. بنده دیشب خواب دیدم یک عکس سِلفی از خودم می اندازم بعد کلی جار و جنجال شده و کارم به دادگاه میکشد! خیلی نگرانم! خواستم پیشاپیش عرض کنم که والا ما با آهنگ هپی نرقصیده ایم و یک عکس ساده بوده که آن را هم فریب خورده ایم! ضمنا از کی تا حالا در اندونزی هم مثل ایران به اینچیزها گیر میدهند!؟...
-
دیالوگ 8 - شرمنده مارتین جان! ما رویایی نداریم!
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1393 05:06
. دیالوگهای الاغی من و دوستم! - دیالوگ 8 - شرمنده مارتین جان! ما رویایی نداریم! میگه: دچار "بحران اعتماد به تصورات و رویاها" شدم! میگم: خیره ایشالا! چی هست حالا!؟ یا بهتره بپرسم چی شده حالا!؟ میگه: هیچی. این داماد جدیدمون که میگفتم آدم بی نظیریه و ترکیبی از روشنفکری و عرفانه و اصلا از جنس آدمای این روزگار...
-
گاهی "همینجوری" آسمان را نگاه کن
سهشنبه 7 مردادماه سال 1393 03:24
. گوشه ی دفتر مشق یک مملی - گاهی "همینجوری" آسمان را نگاه کن الان در تلویزیون نشان داد آن آدمهایی که رفته بودند در جاهای باز که مثل سیزده بدر است چادر زده بودند و آسمان را نگاه میکردند بالاخره ماه را پیدا کرده اند و گفته اند که الان دیگر ما میتوانیم عید باشیم و خوشحال بشویم. البته من قبل از اینکه آنها ماه را...
-
تقدیم به جعبه ی مکسل قرمزهایم... و خودکار بیکِ آبیِ کنار ضبط...
شنبه 4 مردادماه سال 1393 03:44
. ایستگاه چهار راه ولیعصر بود، شاید هم میدان انقلاب. درست یادم نیست. مثل همیشه با مترو به خانه برمیگشتم و مثل همیشه هدفون توی گوشم بود و حسابی غرق آهنگی بودم که توی گوشم بود که یکی با مشت زد به شانه ام. برگشتم دیدم یک آقای حدودا شصت ساله است که آمده توی صورتم و با عصبانیت داد و بیداد میکند. هدفون توی گوشم بود و متوجه...
-
فکر کنید به یک بازی عجیب دعوت شده اید - 1
پنجشنبه 2 مردادماه سال 1393 02:07
. فکر کنید به یک بازی عجیب دعوت شده اید. دوستتان شما را به خانه اش دعوت کرده و به کتابخانه اش برده است. باید چشمهایتان را ببندید و از بین انبوه کتابهای داخل قفسه ها بصورت تصادفی یک کتاب را بردارید باز کنید و اولین جمله ای که به چشمتان میخورد را بلند بخوانید و بعد اولین فکری که از ذهنتان میگذرد را بگویید... فکر کنید آن...
-
تعبیرخواب چندضلعی 3 ! - در باب سگخوابی، تنبلی و بیسواتی!
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1393 17:27
. یادآوری نوشت برای بخش تعبیرخواب چندضلعی!: چند سال پیش در آن وبلاگ قبلیمان که مسدود شد و خلقی از شر مفاسدش راحت شدند نوشته هایی در باب تعبیر خواب داشتیم! خردادِ نود هم دو پستی در همین وبلاگ در اینباره رفتیم ولی بعدش نمیدانیم چی شد که کلا دیگر یادمان رفت یک همچین چیزی هم میتوانیم بنویسیم! القصه یکی از دوستان چند وقت...
-
در ادامه ی پست قبل
یکشنبه 29 تیرماه سال 1393 04:02
. یکی از دوستان در کامنتهای پست قبل پرسیده بود: اگر قهرمان یک اتفاق نصفه نیمه باشیم چی؟ فکر میکنم بهتر است جواب این کامنت را اینجا بدهم، چون حالا و در این لحظه از اینکه آن نوشته طوری درامده که حس تسلیم شدن و بی چاره بودن میدهد احساس شرمندگی میکنم... خلاصه که... دوست عزیزم... اگر قهرمانِ یک اتفاق نصفه نیمه هستیم باید...
-
"گزارش اقلیت" یا "مرثیه ای برای یک سوپر ماریو"
جمعه 27 تیرماه سال 1393 01:22
. . اسمش سوپرماریو بود. ما قارچ خور صدایش میکردیم. بدون شک محبوبترین شخصیت بازیهای میکرو بود. یک شخصیت بامزه که سبیل داشت و کلاه و لباس قرمز. مرد کوچک وفاداری که فقط کمی از یک لاکپشت بزرگتر بود ولی کلی مرحله را رد میکرد تا آخرش شاهزاده خانم را که لباس عروس داشت از دست غولی که از دهانش آتش در میآمد و آخر مرحله روی پل...
-
من و این همبستران تکفیری
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1393 01:57
. دلم برایشان نمیلرزد بعد از تو تمام آغوشهای دنیا جهاد نکاحند .
-
×
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1393 00:40
. برای نوشته ی تازه ام دنبال عکس "کودک" میگردم عکسهای غزه می آید از "آدم بزرگ" بودن شرمنده میشوم و صفحه را میبندم .
-
رقص جامهای خیالی بر بلندای دستهای کوچک خالی...
سهشنبه 17 تیرماه سال 1393 23:44
. تقدیم نوشت: به دخترعمو رویا و بینهایت آبی قلبش... که به فرمولهای ساده معتقد است... مثل اینکه که اگر به کسی میگویی "برایت دعا میکنم" واقعا برایش دعا کنی... آن چیز را از ته دل برایش بخواهی... جوری که انگار داری اصلی ترین خواسته ات را برای خودت دعا میکنی... فقط آنوقت است که میتوانی بگویی برای کسی دعا کرده...
-
ما میرسیم بهار جان، تمام میشود دی ها...
جمعه 20 دیماه سال 1392 17:47
. با بهار ما - نَحنُ -We ، سخت جانانِ نبردِ این Day ها/ما میرسیم بهار جان، تمام میشود دی ها بیرون بکش به آفتاب، قلبِ ما از این بهمن/اسفند به جام بریز، پیک اول، سلامتیِ ما گی ها قدّ یک تاریخ، سکوت،سایه،ستم/وقت سلام و سرود است توی هفت سینِ سوزِ این نی ها به اِبنِ سعدها بگو با فریبِ وعده خوش باشند/مقدّر است نامِ شاه...
-
رنگین کمانِ کبود
جمعه 24 آبانماه سال 1392 01:45
. سلام نوشتِ طولانی ام به دوستان قدیمی را گذاشته ام برای آخر پست... . *** . تقدیم نوشت: به تو دوست رنگین کمانی ام که برادرانه کنارم بودی. کاش میشد نامت را بنویسم و روی اسمت لینک آدرس خانه ات را بگذارم که باقی دوستان هم لذت بازآشنایی با تو نازنین را مزه کنند. هرچند حالا که فکر میکنم این نام هم روی تو خوش مینشیند......
-
دیگر عاشقانه ام نمی آید...
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 02:44
. تقدیم نوشت: شبیه معجزه است...اینکه در عصر چیرگیِ فراموشی، نباشی و در یادی مانده باشی...که میانِ یک مهمانیِ شلوغ کسی حواسش باشد که وسط یک آهنگِ قدیمی بغضت گرفته و آرام از در بیرون رفته ای...که سرت پیش بچه-خط خطی هایت بالا باشد که "ببین خط خطی جان...ما هنوز در یادیم"... به جزیره ی عزیز... که یکی از آنهاست......
-
میانه ی پاییز...باران...جنگِ مرد و عکس-خاطره های روی میز...
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 02:52
. تقدیم نوشت: به برادرم محسن ...که پشت زغال غمگین چشمهای آدم برفی اش یک عالمه گنجشک دارد... . *** . حرفی بزن تا دل بری سمت جنون، لالم کنار صوت تو، گیتار پیش ارغنون تشدید و بعدش یک سکون، فریاد و بعدش یک سکون...ما را قرائت میکنند تجویدهای باژگون "آ"...آه ای محبوب من...کی میرسد درسم به تو..."ب"...بوسه...
-
جفت شش...ته دریا...
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1391 01:43
. تقدیم نوشت: به خواننده ی خاموش و دوستِ چون خورشید روشنم هامون...که دلش امشب یک عاشقانه میخواست... . *** . تمام نوح را...و تمام جفت های کشتی را...بخدا بسپار...که خدا هم میداند جفت نمیشود این سر جز به ساقه ی نیلوفر...که جفت نمیشود این خاک جز به ترانه ی تاک...که جز این تلف میشوی... تلف میشویم...به همان خدا که میداند...
-
قرن بیست و یک. قرن ترافیک پشت دو راهی بزرگ!
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 18:55
. - میدونی شباهت سیگار و غم چیه؟ - نه. بعید میدونم شباهتی داشته باشن! - دارن. شباهتشون در مکانیسم تاثیرگذاریشونه. نیکوتینی که در سیگار هست با مسمومیت خفیفی که ایجاد میکنه باعث یجور سرخوشی کوتاه مدت میشه. غم هم همینطوره. با مسمومیت خفیفی که در روح آدم ایجاد میکنه ناخوداگاه باعث نوعی لذت میشه. برای همینه که خیلیامون ته...
-
نقاشی با تو آغاز میشود...بسم الله و آبی باش...
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 00:13
. تقدیم نوشت: این چندضلعی نوشته را تقدیم میکنم به دوست خوبم جزیره ... به امید روزهای پر امید و بی تردید... . *** . زن باید یک آسیاب توی دلش، ساده مثل عکسِ روی آس پیک باشد بیخیالِ نعره های دوره ی تریاس، قناریِ آزاد توی پارکهای ژوراسیک باشد شاهچراغ شود و در خیالش این باشد...حیفِ شبهای شیراز که تاریک باشد وقتی تمام...
-
خب دیگه همه چی حلّه!
جمعه 14 مهرماه سال 1391 02:35
. - توو آهنگای اینروزا که دقیق بشی به یه مساله ی خیلی جالبی برمیخوری! - چه مساله ای!؟ - اینکه یکی در میون اسمشون حلالم کن و حلالت کردم و حلالت نمیکنم و اینجور چیزاس! - خب این کجاش خیلی جالبه!؟ - اینجاش که اگه توو باقی مسائل هم انقدر دغدغه ی حلالیت داشتیم الان اوضاعمون خیلی بهتر از این بود! .
-
رگ-بار...
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 02:18
. - یه لحظه دستتو بذار زیر گردنت. - باز فیلم کردی مارو!؟ - نه به جان تو. بزار یه لحظه. - بفرما! خب؟ - پایینتر. اونجا که گردنت به تنت وصل میشه. - خب؟ - ضربانی که زیر دستت هست رو حس میکنی؟ - آره. خب؟ - این همون رگ گردنیه که خدا میگه از اون هم به ما نزدیکتره. - خب که چی؟ - واقعا تا حالا برات سوال نشده بود بدونی این رگ...