بیا جواب چنارهای خیابان ولیعصر را بده...

تقدیم نوشت : "زل میزنم به تو تو تو و دلم می خواهد با تو هم خانه باشم"...این پست رو تقدیم میکنم به بهاره که شش ماه پیش با خوندن این جمله از یکی از پستاش چشمام پر شد و براش دو خط اول این پست رو کامنت گذاشتم و همون موقع قول دادم یه روز یه شبیه عاشقانه بنویسم که با این دو خط شروع بشه...الوعده وفا... 

  -

*** 

 -

از میوه فروشی درمیاییم...میوه ها را از دستت میگیرم...یک آن دلم میخواهد جلوی اولین ماشین را بگیرم و بگویم "آقا دربست...میرویم خانه...میرویم خانه مان"...    

یا نه... دلم میخواست اسب داشتیم... و خانه مان جایی آخر خیابان ولیعصر بود... زیر آفتاب نیمه مست اردیبهشت و ابرهای سپید میتاختیم و مثل کارتونها خیابان ولیعصر یکدفعه میشد یک راه خاکی باریک که دو طرفش یک حاشیه شقایق بود و بعد گندم و دورترها گله های گوسفند... ساختمانهای جام جم یک مزرعه آفتابگردان میشد... سر میرداماد به مرد چوپان "اقر بخیر" میگفتیم و او از قوری کنار اجاق سنگی برایمان چای میریخت... و حوض میدان ونک چشمه میشد میان انبوه درخت سیب... اسبها را کنارش نگه میداشتیم و آب میخوردیم... با آب خنک جای مشت آن نامرد پای چشمت را ناز میکردم... الهی دستش بشکند... تو خوب میشدی و چشمهایت دیگر انقدر غم نداشت که من با دیدنشان هی بغضم بگیرد...

و آن برج بالای میدان ونک یک تپه ی سبز میشد... و مثلا من اولین بار تو را یک صبح آنجا دیده بودم که داشتی پای بید تبریزی آهنگ شاد آذری میخواندی و میرقصیدی... "گیلی گیلی تومانی بالام نای گولوم نای سکینه دای قیزی نای نای"... خیال است دیگر... در خیال هم تو شاد آواز خواندن بلدی... هم من آذری رقصیدن... کنار تپه می ایستادیم و بیاد آن صبح لبخند میزدیم و دوباره هی میکردیم... و تمام راه را میخندیدیم... تا آن کانکس پلیس سر عباس آباد که کلبه یک آسیابان پیر بود که تنها در جنگل زندگی میکرد و ما برای او توتون میاوردیم و او ما را دوست داشت و برایمان شیر تازه میاورد...و تقاطع تخت طاووس هیچ چراغ قرمز طولانی ای نبود و جای آن یک درخت بلند بود که دارکوب روی آن نوک میزد که یعنی "رد شوید به سلامت...چشمتان سبز"...و تخت طاووس یک رودخانه کم عمق بود که آرام با اسب از آن میگذشتیم...و نگه میداشتیم که ماهیها بروند...حق تقدم همیشه با ماهیهاست...و برای ماهی های توی آب که از کنار پای اسبهامان رد میشدند خرده نان میریختیم...

حیف...حیف که خانه شما همینجاست...چند کوچه پایینتر...تا سر کوچه با تو می آیم...تو میروی و من تمام خیابان ولیعصر را پیاده برمیگردم...و حالا دیگر همه چیز واقعیست...مثل همین بغض...مثل همین حسرت که "آقا دربست...میرویم خانه...میرویم خانه مان"...     

 - 

***

 -

این شعر حامد عسکری رو خیلی دوس دارم :  

 - 

با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه

عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه

  -

بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟

با من تنها تر از ستارخان بی سپاه

  -

موی من مانند یال اسب مغرورم سپید

روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه

  -

هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق

کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه

  -

کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود

یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه

  -

آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن

آدم ست و سیب خوردن آدم  ست و اشتباه

  -

سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند

"دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه" 

 - 

*** 

 -  

بازی نوشت : بازی زنگ نقاشی وبلاگ کیامهر رو از دست ندید... 

 - 

نظرات 93 + ارسال نظر
گارسیا سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 http://www.draft77.blogsky.com

این روزها انگار دلشون همه عاشقانه نوشتن میخواد...عالی بود مثل همیشه.
راستی من از گودر دنبالت میکنم . دیگه بلاگ گردی نمیکنم. اگه کمرنگم تو کامنتها،بخاطراینه.

منم مرتب میخونمت...کامنتاتو که خیلی وقته بستی...یه بار چند وقت پیش برات خصوصی گذاشتم که خبری نشد!...به هر حال مخلصیم!

me سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:31

این آب از سر ما گذشته رو که میگی آدم بیشتر نگران میشه

بازم غالی بود
نظر عالی بود برای وبلاگ تو و نوشته هات دیگه خیلی تکراریه
خیلی رویایی بود
"دربست بگیریم بریم"ش هم حس جالبی داشت

چرا!؟...خوبه که...اینکه آب از سر آدم بگذره رو میگم! حداقل دیگه آدم خیالش راحته که غرقه و غرقتر از این نمیشه!...

فلوت زن سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:42 http://flutezan.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام.
آخه با خووندن ِ این عاشقانه ها ، من که دیگه دلم نمیاد دعوات کنم که !!!
هی می گی دلم تنگ شده برا اون وختا که دعوام می کردی !!
چه جوری با این احساسات ِ لطیفت که قلب ِ آدمو می لرزونه ، دعوات کنم آخه بچه ؟!!

خیلی خیلی زیبا نوشتی ! ازون حس هایی که پر می کنه روحتو از هر چی تازگی ، عشق و بوی گرم و خوش ِ طبیعت ! مثلاً یه گندم زار ، یه خورشید ِ گرم و تابان ، یه نسیم ِ ملایم ، یه لبخند مهربون ، دو تا قلب ِ عاشق ، شایدم یه کم حسرت ، یه کمم نه ! خیلی ! یعنی یه کم ِ بزرگ !

شعر هم ازون شعرایی بود که تک تک ِ کلماتش با آدم حرف می زنه ، معنا داشت ، عمیق بود ، درد داشت ، درد !

- سلام بر یگانه فلوت زن بلاگستان! مشرف کردید! میگفتید ما میومدیم سر بام!
- چجوریشو نمیدونم! ولی گمون کنم خیلی سخت نیست! سندشم اینکه یه عده تونستن!...
- مرسی

م . ح . م . د سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:45 http://baghema.blogsky.com/

بابا عاشقانه نویس خالص ، بابا پست تقدیمی ، بابا برادر حمید ، بابا مصاحبه شونده ی حرفه ای ...

بابا عکاس حرفه ای! بابا مسافر حرفه ای! بابا کلا حرفه ای! بابا ژان رنو!

عاطی سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:42

شب بخیر . نه با این خیابون اصلا خاطره ای ندارم یعنی اصلا تا حالا شاید پامو اونورام نذاشتم یا گذاشتمو نمیدونستم . این عاشقانه ات ، این تصویرسازی ، این شبیه سازی ، این دلبازی ، این . . . بدجور یه چیزایی رو به یادم آورد . خیلی خوب بود خیلی . بازم ممنون .

- شب شما هم بخیر!
- آخ ببخشید...نمیدونم چرا اینطور برداشت کردم...الان که دوباره کامنتتو خوندم منظورتو فهمیدم...پس بهتره اینجوری بگم که "پس تو هم با این غم پیر خاطره داری"...فرقی هم نمیکنه تازه باشه یا نه...به هرحال پیره...جوریکه انگار از اول با آدم بوده...

بهاره سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:39

من و من جان می خوای سفارش کنم برای تو هم یه پست تقدیم کنن! می خوای شفاعت کنم!

(آیکون "یا وجیها بهار عندالله اشفع لنا و من و من عندالله!")...

محبوبه چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:09 http://sayeban.blogfa.com

کامنت هام برا تو و پرند و مهتاب ارسال نمیشه!!

- من چیکار کنم!؟ برو پرونده اعمالتو بازبینی کن ببین جدیدا چه گناهی کردی که خدا داره اینجوری عذابت میده!
- مهتاب کامنتگاهش ترکیده ولی وبلاگ من و پرند سالمه بخدا!

حکایه چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:52 http://hekayeh.blogfa.com

من این عاشقانه را بسیار دوست دارم.چون بهاره را هم می شناسم

ممنون از شما که خوندی و ممنون از بهاره عزیز که باعث و بانی این نوشته بودن!

میکائیل چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:04 http://sizdahname.wordpress.com

مملی نقاش ... ملی هنرمند .. مملی .. خیلی باحالی ..

سلام حمید ... سلام به کودک درونت .... سلام به عشقت ...
سلا م مرد ...
نقاشیت منو کشششششتههه

مملی! :
با سلام! من الان تصمیم گرفته ام که در آینده نقاش بزرگی بشوم و معروف بشوم و پولدار بشوم! من دفترم تمام شده است ولی مدادم تمام نشده است اگر پول داری یک دفتر بخر و بیاور که دوتایی در آن نقاشی بنماییم و معروف و پولدار بشویم!...باتشکر!

گل گیسو چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 http://gol-gisoo.blogsky.com

سلام
اومدم که بگم نقاشی مملی خیـــــــــــلی ناز بود
مخصوصا اسبش
از طرف من لپشو بکشیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

- سلام گل گیسو
- قول نمیدم انقدری که تو نوشتی بکشم ولی چشم!

مینا چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:59

سلام.
انقد بدم میاد از وبلاگایی که دیر به دیر آپ میشن!‌ ایییییییییییییییییییییییییییییییش. آپ کن دیگه!
تورو خدا کی به کی میگه!

- ببین چجوری ذوق کرده! آخه سلام کردن هم ذوق داره!؟
- "نوشته شده در جمعه یکم بهمن 1389ساعت 0:40 توسط مینا"...فعلا 16 روز مونده به رکورد تو برسم! پس دهن منو باز نکن! (آیکون "دهان باز!")...

پرند چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 http://ghalamesabz2.wordpress.com

یعنی نقاشی مملی منو کشته!
بخصوص اون اسب و خورشیدش!

تازه چون مدرسه اش دیر شده بود هول هولکی کشیده وگرنه مملی الملکیه برای خودش!

سیمین چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:08 http://rosoobha.blogsky.com/

سلام
کامنتت تو جوگیریات محشر بود...مرسی
بغضم گرفت... ولی عمرن گریه نکردم

- سلام به سیمین خانم عزیز!
- بغض چرا؟ لبتون همیشه خندون

مینا چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:40

از ۶۳ بدم میاد!‌ خواستم ۶۴ تا شه!
راستی مملی امضات واسه هیبنوتیزم کردن آدما خیلی خوبه!
مرسی از نظرات گهربارت در مورد نقاشیا حمید جان. :)

- اتفاقا ۶۳ هم از تو خوشش نمیاد! (آیکون "دل به دل راه داره!")...
- حالا هی به این بچه گیر بده!
- ممنونم

مینا چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:19

اوووووووووووووووووووووه. یکم آپ کردم؟ چقد زود میگذرن روزا !‌دیدی مشکل از من نیس؟ مشکل از این روزاس که انقد زود میگذرن!

الان من قانع شدم! (آیکون "قناعت!")...

فرزانه چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:28 http://www.boloure-roya.blogfa.com

سلام
بخاطر تحلیل نقاشی ها ممنونم. خیلی چسبید.

سلام...قابل خونه صورتی و گیلاسای خوشگل درخت شمارو نداشت

زهرا چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:38 http://www.zafa.blogsky.com

سلام
می گم رشوه دادی اینجا انتخابت کردند؟
http://persianweblog.ir/Topblogs/Zanan.aspx

- سلام خانم "A ز R ه H ر A اZ"!...حالا تغییر چهره میدید ما نشناسیمتون!؟ (آیکون "هوش و ذکاوت!")...
- بیخیال!...حتما دوستان خواستن سر به سرم بذارن وگرنه جنسیت بنده محرزه واللا! (آیکون "پزشکی قانونی!")...

زهرا چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:54 http://www.zafa.blogsky.com

بابا تغییر چهره چیه.از دانشگاه که می ام چون هر سری ژای یه سیستمم و ثبتم نمی شه منم حال کپی پیست ندارم
بابا هوش باباب ذکاوت بابا مصاحبه بابا عاشقانه نویس
فک کنم خود سایت وبلاگا رو انتخاب می کنه
من که شما رو انتخاب کردم
ا داره نگاه می کنه!شما نمی خوای بیای حساب کنی؟

- حال یه کپی پیست کردن ساده رو نداری!؟...پس "آقا" این همت مضاعف کوفتی رو برای کی گفته!؟...
- من مزنه دستم نیست! الان عرف بازار رایی چنده!؟...هنوزم واحد شمارشش ساندیسه!؟

ز R ه H ر A اZ چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:06 http://www.zafa.blogsky.com

بی اینم کپی پیست
تازه تو وبلاگ کیامهرم دارم برات تبلیغ می کنم
الان یه وبلاگ دیگه هم دیدم که جز این وبلاگاس

-در عبارت "بی این کپی پیست" کلمه "بی" یعنی چی!؟...مگه داری به جوجه غذا میدی!؟
- خاک بر سرم! پس مجبورم برای شهید نشدن حرفتم که شده تغییر جنسیت بدم!...

A ز R ه H ر A اZ چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:07 http://www.zafa.blogsky.com

منظورم یه ولاگ با صاحب اقا بود

صاحب همه وبلاگا "آقا"س!...کلا صاحب این مملکت "آقا"س! (آیکون "ولایتمداری!")...

A ز R ه H ر A اZ چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:20 http://www.zafa.blogsky.com

شما قدرت تجزه تحلیل ندارین!!!اون بیا بود ا نخورده بود

خودم فهمیدم! (آیکون "دروغ گفتن مثل سگ!")...

رها بانو چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:21 http://raha-banoo.blogsky.com/

سلام حمید جان ...
چه نوشته ی احساسی و تاثیرگذاری ...
مرسی واقعاً ...
حرفهای اضافه و حاشیه ای ارزش این نوشته ی قشنگ رو از بین می بره ... پس سکوت کنم بهتره ...

- سلام رها بانو (یا به قول محمد "وکیل بانو!")
- حرف بزرگواری مثل شما هیچوقت "حرف اضافه" نیست...ممنونم

مینا چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:01

میگم...
تو از اون موقع تا حالا (( حمیده )) بودی و رو نمیکردی؟ ای شیطون.

اییییییششششش!..اِوا خدا مرگت بده بلا! تو هم فهمیدی خواهر!؟...آره این عکس کنار صفحه هم عکس خان داداشمه! (آیکون "عشوه و ناز و ادا!")...

سهبا چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:02 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . مرسی از حضور قشنگت . شما همون فوت هم بکنی واسه ما یه دنیا ارزش داره . ممنون .
راست میگی !‌ این نوشته شبیه نوشته های زری بود !‌شاید واسه اینکه حسامون شبیه هم بوده ! جالبه که خود زری هم اینو گفت !

به خاطر شما در اولین فرصت (‌شاید فردا ) یک غزل ناب میزارم از استاد قهرمان !‌راضی میشین اونوقت ؟

- سلام سهبا بانو جان!
- خواهش میکنم! فوت ما چه قابل شمارو داره!؟
- جدی میگی!؟...پس ایول به خودم با این نکته سنجیم! (آیکون "کبر و غرور!")...
- بله که راضی میشیم! مرسی

سهبا چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:43 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

راستی حمیدجان ،‌میکائیل رفته مراسم دامبل و دیمبول !‌عروسی و از این حرفا و احتمالا چون در حال دانسینگ تشریف دارند نمی توانند برای مملی جان دفتر بخرند . من از طرف ایشان برایش دفتر خریده ام !‌آدرسش را بده برایش پست کنم !

- همین کارای غیراخلاقی رو میکنه که وبلاگش فیلتر میشه دیگه! آخه آدم در دهه مبارک فجر دانسینگ و لهو و لعب راه میندازه!؟
- باز خدا شمارو نگه داره که به فکر تامین آتیه مملی هستید!

مهتاب چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:59 http://tabemaah.wordpress.com

اوهوم ! منظورم همون بود !
.
.
.
آخر جا موندم از بازی و نشد به موقع مملی مو تشویق کنم !

- جوابتو نمیدم! مامانم گفته با بچه قیلتر شده های بی ادب نگردم!
- پاشو بیا بلاگ اسکای! باور کن اینجا امن و امانه! دیگه ووردپرس برای شما سران فتنه امن نیست!

سهبا پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:03 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

مهتاب وبت فیلتر شده ؟ نمیتونم بازش کنم اصلا !!!

مهتاب و پرند و میکائیل و بقیه بچه های وورد پرسی قیلتر شدن...نامردا ایندفعه بن فتنه رو از بیخ زدن!...

رها بانو پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 http://raha-banoo.blogsky.com/

قربان شما !
ذوق مرگ می شویم از پاسخی که به کامنتمان دادید !

ذوق مرگی از ماست که قدوم شما سرمه چشمان وبلاگ ناقابل ما شده! (آیکون "میزگردهای ادبی شبکه چهار!")...

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:55

آیکون ولایتمداری !!!!
یعنی خداااا بود این یکی !

قربان شما! دیگه چیزی که از دستمون برمیاد!

سیمین پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:43 http://rosoobha.blogsky.com/

به دلم افتاده امروز آپ میکنی

اتفاقا به دل منم همین افتاده بود! ایشالا شب میرسیم خدمتتون! (آیکون "از لج کرگدن!" )...

مهدی پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:20

اوووووووووووووووووول!!!! (آیکونِ ویروسی شدنِ مُخ!!!)

صدبار گفتم از اون سایتا نرو مهدی جان! همشون پر ویروسن! (آیکون "از اون سایتا!")...

پرند پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:40 http://ghalamesabz2.wordpress.com

بیا و امروز آپ کن و روح این ووردپرس مرحومو شاد کن!

حقتونه! چرا مارو فیلتر نمیکنن! لابد یه ریگی به کفشتون هست دیگه! + همون جوابی که چندتا کامنت بالاتر به مهتاب دادم! (آیکون "ایجاد فرهنگ رفرنس!")...

سهبا پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:57 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

عاشقانه جدید استاد منتظر نظر شماست حمید خان !‌ و من نیز !

ما که الان از خجالت رفتیم تو زمین!...تو رو خدا اینجوری نگید...نظر بنده چه قابل استاد و شمارو داره؟

کرگدن پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:02

نکبت خودتو لوس نکن دیگه !
این همه آدم دارن عز و جز میکنن !
دیگه الان که ملات داری که
دوست الاغ و یه بار دیگه دنیا بیام و کلی سوژه های یه خطی فرتی ماکروفری !!

- ببین کی داره به کی میگه! این دام برو مرغ دگر نه! (آیکون "آره برادر من!")...
- از لج تو جوابی که به سیمین داده بودمو عوض کردم!
- "ماکروفری" چیه بی ادب!؟ من برای نوشتن اینا عرق جبین میریزم! (آیکون "پنج سیری!")...

پرند پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:44 http://ghalamesabz2.wordpress.com

والا ما ریگی تو کفشمون نیست پاره آجره!!
شما "بصیرت" لازم برای دیدن پاره آجر به این بزرگی رو نداری برادر!!
ضمناً تا جایی که ما خبر داریم شما وبلاگت یک بار فیلتر که شد هیچ کلاً از جهان بلاگستان نیست و نابود شد!

ما در انتظار تخ کردن اون چیزی که نوش جان فرمودن می‌مونیم!!
الله مع الصابرین!!

- گذشته سیاه و ننگینمو به یادم نیار خواهرم!...جوان بودم! نادان بودم!...دیگه توبه کردم و فقط از چیزای خوب مینویسم! (آیکون "چیزای خوب!")...
- ناامید شیطانه! ولی بعید نیست اینسری کلا قورتش داده باشن!

پرچونه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:59 http://porchouneh.blogfa.com

سلام
به این میگن " یـــک عاشــقانه آرام "

دو اینکه گیلی گیلی تومانی غلطه... درستش اینه : گولی گولی تومانی
از لحاظ آوایی و معنای اشتب بید!
معنیه مزخرفشم اینه:
شلوار گل گلی ( اشاره به مامان دوزت )
بالام نای گلوم نای : فرزندم نای گلم نای ( همون نای نای معروف خودمان)
سکینه دای قیزی نای نای : دختر دایی سکینه ، نا نای کن !!!

سوم هم اینکه دیالوگ های شوما و دوست الاغتون رو عشـــخ است
حالی بردیم ، ادامه اش بدبد که برای بقیه داستان بر می گردیم !

- سلام...اول اینکه مرسی! دیگه زیادی تحویل گرفتی مارو!
- دوم اینکه بابا ما خودمونم ترکیما مثلا! واللا به زبان ترکی زنجانی "گیلی گیلی" درسته! اون روایتی که شما میگی برای آذربایجان غربی و شرقیه...بگذریم...حالا شما سر دو تا حرف معامله رو به هم نزن!
- به نظر من معنیش اصلا مزخرف نیست...شما خوب ترجمه اش نکردی..."تومان" در اینجا "شلوار" معنی نمیده...تومان نوعی دامن کوتاه چیندار بوده که دختران آذری میپوشیدن..."بالام" هم در اینجا "فرزندم" معنی نمیده...ترجمه اش اینه :



*******************************
"تویی که دامن چین چین گلدار پوشیدی...
کوچولوی من...برقص...گل من...برقص...
دختر دایی سکینه...برقص...برقص"...
*******************************



- و سوم اینکه به روی دو دیده! مرسی که وقت گذاشتی

محبوبه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:22 http://sayeban.blogfa.com

۱) خدایا خواهش میکنم این کامنت ارسال شود(بلند بگو آمین)
۲)اگر عاشقانه ات جایی غیر از ولیعصر بود، فقط عاشقانه بود ولی حالا تکرار خاطرات سبز من است و حجم بغض و امید...

- آاااااامین با صدای ۸۰ دسیبل! (آیکون "آلودگی صوتی!")...
- خاطرات سبز...اینجوری نگاه کنی کل این شهر عاشقانه اس...

محبوبه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:23 http://sayeban.blogfa.com

3)عاشقانه هات از اون مدلیه که من بهش میگم اروپایی.یعنی دوطرفه ست و بعد از وصال ادامه داره.هرچند ملموس نیست ولی زیباست...
4)احتمالا در نامه اعمال شما اتفاق خاصی رخ داده که از کامنت های ناب بنده محروم شدید
5)بنویس دیگه...

- مرسی! مرسی! مرسی! مرسی!...تا حالا هیچکس اینو نگفته بود...نه..."اروپایی" خوب نیست..."مجنون گریزانه" بهتره...از "عاشقانه تحقیرشده" بدم میاد...عاشقانه باید شکوه و عزت و احترام داشته باشه...
- حالا به نظرت توبه جواب میده!؟
- چشم دیگه!

محبوبه پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:25 http://sayeban.blogfa.com

بالاخره ارسال شدن

بابا بخدا فقط واسه تو اینجوریه! (آیکون "خواهرم برو خودتو اصلاح کن!")...

mahdi چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:02

salam hamid jon daram az khiaban valiasr az kenare chenaraie bolando va hamishe sabz rad misham to zehnam in dastaneto moroor mikonam az takht taVOOS joloie salmas oboor kardam va haminjor be samte paien cinema afrigha az kenare zirzamine por az biliard meidone valiasr talaghani va nahaiatan be tatre shahr miresam delam kheili baraie ba ham tatr didan tang shodeh age ye vaght dele to ham havaie baham boodano kard ye tamas ba in chenare topol begiR chakerim be omide didar
mahdi salehi

- سلام مهدی جان
- از لطفت ممنونم...اینروزا ترجیح میدم تنها باشم...برای همینه که چند وقتیه با شرمندگی تمام نه تلفنهارو جواب میدم و نه خودم با کسی در تماس هستم...مونده همین وبلاگ که اونم...
بگذریم...ایشالا موفق باشی و همیشه لبخند به لبت باشه...

فرشته شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 http://surusha.blogfa.com

چقدر قشنگ بود این پستت حمید...

خوش به حال بهاره..

ساره شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:16 http://fereshtegaan.mihanblog.com/

دارم فکر می کنم این همه آدمی که به به و چه چه آنچنانی برای این پست راه انداختن چه مرامی داشتن !

آره واقعا! دمشون گرم!...

باغبان پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 17:49

داشتم دنبال یه مطلب که مربوط به یلدا باشه اینجا می گشتم اینو دیدم ...
شب یلداهای دو سه سال پیش که تهران بودم پیاده توی خیابون ولیعصر از توانیر می اومدم پایین و ...تا میرسیدم پارک ساعی پایین تر یه مغازه بود که توش درخت کریسمس تزیین شده بود و عروسکهای بابا نوئل
توی اون شبها نور ویترین اون مغازه ...انقدر وایمیستادم تا ...
همیشه یاد دخترک کبریت فروش می افتادم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد