خودآموز شناخت بلاگرهای موقتی!

 

توضیح بخش ثابت جدید نوشت : تعارف که نداریم! بلاگستان دیگر آن رونق سابق را ندارد. با ظهور شبکه های اجتماعی و جذابیتها و امکانات بی نظیری که به کاربرانشان ارائه کرده اند اگر کسی تازه تصمیم گرفته باشد در دنیای مجازی حضور جدی تری داشته باشد قطعا به سمت این دل انگیزها سر خواهد خورد! وبلاگ شده دهاتی که پیش بزک دوزک نیویورک حتی دیگر دل کبلایی عباس را هم نمیبرد!...شاهدش هم همین دوستانی که ماههاست در وبلاگ سابقا پررونقشان عنکبوتها بیخ دیواری بازی میکنند ولی چنان حضور فعالی در فیس بوک دارند که آدم کف میکند!... 

از بحث دور شدیم...حرفم اصلا فیس بوک نبود! حرفم همین بلاگستان خاک گرفته خودمان بود...حرفم "ما وبلاگیها" بود. مایی که هرکداممان به دلایلی هنوز بودن در این شهر نیمه متروکه را ترجیح میدهیم و روزانه چند ساعت از وقتمان را در کافه های خلوت آن میگذرانیم. ما سنگهای ته جوی که خوب یا بد مثل پیرمردهایی که از دهشان دل نمیکنند "اینجا بودن" تبدیل به قسمتی از سبک زندگیمان شده...بخش ثابت جدید را برای خودمان مینویسم...میخواهم در این بخش به آفاتی که اینروزها وبلاگ نویسی را تهدید میکنند اشاره کنم. آفاتی که میتوانند همین نفس بلاگستان نیمه جان را هم بگیرند و نیاز به شناخت و واکنش نشان دادن دارند. امیدوارم حداقل برای دوستانی که تازه این راه را شروع کرده اند مفید باشد...این شما و این قسمت اول "ما وبلاگیها!" :  

 

*** 

دیشب کامنتهای وبلاگم را مرور میکردم...از اولین روزی که از پرشین بلاگ به بلاگ اسکای آمده ام تا حالا...پر بود از اسمهایی که از دو سه هفته تا دو سه ماه در هر صفحه کامنتها یکی درمیان اسمشان بود! پر از "رفیق همیشه" و "داداش گلم" و "عزیز"هایی که به نافمان بسته بودند و تعریف و تمجیدهای مردافکن که از خدا پنهان نیست از شما هم نباشد خیلیهایش را باور کرده بودیم! خب تا اینجایش که مشکلی نیست! مشکل از اینجا شروع میشود که بعد از پایان دوره فوق الذکر چنان یهویی غیب شده بودند و رفته بودند که نادر رفت!... 

شوکه شده بودم. احساس فیل آهنی ای را داشتم که عده ای آمده اند در سوراخ پشتش پنج تومانی انداخته اند و بعد از کمی بازی و تفریح رفته اند پی کارشان...حس اینکه وسط یک تماس تلفنی آدم آنطرف خط بدون هیچ دلیلی یکدفعه تماس را قطع کند و گوشی اش را هم خاموش کند...باورم نمیشد انقدر زیاد باشند...آدمهایی که برایشان وقت گذاشته بودم...فکر و انرژی گذاشته بودم...دردودل کرده بودم و دردودلشان را شنیده بودم...حس خیلی بدی داشتم... 

دو ساعتی وقت گذاشتم و چند وبلاگ دیگر را هم بررسی کردم. این مساله در تعداد قابل توجهی از آنها هم وجود داشت...و اینجا بود که موفق یه کشف یکی از بزرگترین آفات بلاگستان شدم!...بله!..."بلاگرهای موقتی"!...آدمهایی که ساعتها از وقت هرکدام از ما را هدر داده اند و وقتش است که از محدوده "ما" دورشان کنیم...برگشتم و دوباره کامنتها و نوشته هایشان را مرور کردم تا بتوانم در پستی که امروز میخواهم بنویسم نشانه های شناسایی آنها را بنویسم تا بقیه دوستان وقتشان در معاشرت با آنها هدر نشود و از همان اول جلوی ضرر را بگیرند. نهایتا به این نشانه ها رسیدم: 

 

1- نشانه هایی که در پستهایشان هست:

آنها به یک موضوع گیر میدهند و شورتش را درمیاورند! : مثلا با زن یا شوهرشان مشکل دارند و مدام از آن مینویسند (این گروه با وزش اولین نسیم آشتی یا رسیدن بسته لارجر باکسی که همزمان با ساخت وبلاگ سفارش داده بودند به کانون گرم خانواده برمیگردند و نهایتا شش ماه یکبار به شما سر میزنند و برایتان لبخند میگذارند!)...یا بکوب از شکست عشقیشان عاشقانه های جگردرآر مینویسند (نهایتا تا یکی دو ماه و بعد با اولین کافیشاپ رفتن با نفر بعدی به کار خود پایان میدهند! وبلاگ هم که خب حذف میشود!)...یا پشت سر هم شبیه صادق هدایت مینویسند! (بعد از دو سه ماه خودشان هم حالشان از نوشته هایشان بد میشود و برای اینکه کم نیاورند یک پست یک خطی مینویسند و خداحافظ!)...یا آنهایی که در اعتراض یا حمایت از مساله خاصی وبلاگ راه میندازند! (مثال زیاد است ولی مهمترینشان اکثریت وبلاگهای سبزی هستند که سال 88 ساخته شدند ولی تا آخر تابستان هم دوام نیاوردند! البته این مثل قبلیها شامل همه آنها نمیشود)...و مواردی از این دست...کلا هر موضوعی که نتوانید حتی یک بلاگر را هم پیدا کنید که برای مدتی طولانی بصورت مداوم از آن نوشته باشد یک موضوع موقتیست و متعاقبا نویسنده آن هم یک بلاگر موقتیست!...

آنها زحمت نمیکشند جواب سوالی که درباره نوشته شان پرسیده اید را بدهند! : حتی اگر سوال خیلی مهمی از ایشان پرسیده باشید  جوابتان را نمیدهند!...چون از نظر خودشان هم چیز مهمی ننوشته اند که نیاز به این سوسول بازیها داشته باشد!...

آنها پست زیاد حذف میکنند! : پستهایی که حذفشان واقعا ضرورتی ندارد!...

آنها مدام خداحافظی میکنند و برمیگردند! : حالا یکبارش در موقعیت عصبانی شدن از همه مان برمیاید ولی وقتی کسی در سه ماه چهار بار خداحافظی میکند یعنی دارد داد میزند "آقا من یک موقتی هستم!"...  

 

2- نشانه هایی که در کامنتهایشان هست:

آنها کامنت بازهای غیرمحترمی هستند: آنها وبلاگ شما را نمیخوانند ولی کامنت میگذارند. ممکن است در طول یک ماه دهها کامنت برای شما بگذارند ولی اگر کمی دقت کنید میبینید نهایتا یکی دو خط از کل نوشته تان را خوانده اند!...در مقابل توقع زیادی هم از شما ندارند! فقط میخواهند مثل خودشان باشید! یعنی حتی اگر نوشته هایشان را نمیخوانید حتما برایشان کامنت تعریفی بگذارید! (این هم از آن عجایب روزگار است! انگار قرار است به هرکس کامنت بیشتری داشته باشد به تعداد موهای سرش اسکناس هزار ریالی بدهند!)...جهت تست میتوانید چند کامنت کاملا بی ربط و پرت بگذارید! میبینید که هیچکدام اعتراض نمیکنند!...

آنها بیش از اندازه ای که لازم است سریع صمیمی میشوند! : گاهی شک میکنید که نکند پسرخاله شماست که وبلاگ زده و خواسته شما را سورپرایز کند ولی بعدا میفهمید که خیر! او یک بلاگر موقتیست!...

آنها به هیچ چیز اعتراض ندارند! : فرقی نمیکند چه چیزی نوشته باشید! به خدا فحش داده باشید یا سرباز ولایت باشید آنها همیشه از شما تعریف میکنند! زندگی آنها به تعداد پستهایی که شما نوشته اید متحول شده! چون مدعی هستند که با خواندن هرکدام از نوشته های شما متحول شده اند!...

آنها مدام شما را به خواندن نوشته هایشان دعوت میکنند : نه که کار بدی باشد. خود من هم زمانی از کسانی که که نظرشان برایم خیلی مهم بود دعوت میکردم بعضی نوشته هایم را بخوانند. ولی اگر کسی مدام اینکار را تکرار میکند شک نکنید که یک بلاگر موقتیست! (شخصی نوشت: روال سر زدن بنده به وبلاگها اینجوریست که بعد از جواب دادن به کامنتها به همه کسانی که برای آن پست کامنت گذاشته اند سر میزنم. پس نیازی به اطلاع دادن نیست. ضمنا اگر کسی برای من کامنتی گذاشته ولی کامنتی برایش نگذاشته ام معنی اش اینست که یا از آن پست خوشم نیامده یا خوشم آمده ولی حرفی برای گفتن نداشته ام)...

آنها طاقت نقد شدن ندارند: کافیست بگویید بالای چشم این چیزی که نوشته اید یک چیزی شبیه ابرو هم مشاهده شده! همان آدمی که تا دیروز برایتان گل میگذاشت چنان خواهر و مادرتان را یکی میکند که کپ میکنید!... 

***

نشانه های دیگری هم هست ولی نمیخواهم پست از این طولانیتر شود...آها! داشت این آخری را که اهمیت بسزایی هم دارد یادم میرفت! یکی از مهمترین نشانه های آنها اینست که همیشه به طولانی بودن پستهایتان اعتراض میکنند! (آیکون "استفاده ابزاری از قضیه!")...

نظرات 137 + ارسال نظر
هاله بانو شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:29 http://halehsadeghi.blogsky.com/

سلام
پست جالبی بود
می گم جالب چون باعث شد فکر کنم البته فکر کنم ها نه این که متحول بشم ... فکر کنم که چقدر به این پست و نوع کامنت گذاری شبیه ام
دیدم به احتمال زیاد چند مورد صدق می کنه (آیکون یه آدم صادق که به فامیلی صادقی خودش می نازه)
من سعی می کنم به دوستانم سر بزنم (به همون دلیلی که قبلا گفتم )حتی بارها شده کامنت گذاشتم برای احوالپرسی ...
از اینکه کسی بیاد و نوشته هام رو نقد کنه لذت می برم (یکیش خودتون) این برای من به این معنا است که اگه ترشی نخورم ممکنه یه چیزی بشم دقت کنید ها گفتم ممکنه
من اینجا رو خیلی دوست دارم اگر چه به عنوان یه جایی که مدرن بوده اما یواش یواش داره خاک می خوره و البته از اونجایی که هوش سرشاری دارم بالاخره نفهمیدم من الان یه بلاگر موقتی هستم یا نه ؟؟؟؟
خداییش عجب کامنت شد...

- سلام هاله بانو...
- منظورم احوالپرسی ها نبود...اتفاقا به نظر من احوالپرسی از قشنگترین سنتهای بلاگستانه (آیکون "قال حمید!")...
- "مدرن بوده اما یواش یواش داره خاک می خوره"؟...این قسمتشو نفهمیدم...مهمه که بفهمم دقیقا به کدوم قسمتها انتقاد داری...چون نظرت برام ارزش داره...لطفا هروقت حسشو داشتی کمی بازش کن

هاله بانو شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 22:29 http://halehsadeghi.blogsky.com/

به به اول در صفحه دووووووووووم

(آیکون "تقدیر و تشکر!")...

پـا ب هـوا ! شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:18

نچ نچ نچ !
با معضل فجیعی مواجه هستیم ما قشر بلاگر !

آره خب!...

فلوت زن یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 http://flutezan.blogsky.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
اول یه چیزی بگم :
یه نگاهی به تقویم ِ ماه ِ مرداد ِ گوشه ی سمت ِ راست ِ وبلاگت بکن ! روزهایی که پست نوشتی و با رنگ ِ قرمز مشخص شدن : ۱ ، ۱۸ ، ۲۸ ، می دونی جالبیش به اینه که با هم یه خط ِ مورب ایجاد کردن ! هیچچی ، همینو می خواستم بگم ! برام جالب بود !
بعضی وبلاگ نویسا کم می نویسن شاید ۳ بار در ماه یا حتی کمتر ، مثل ِ تو ، اما وقتی می نویسن انقدر ذوق می کنی که با کله می یای توو وبلاگش تا ببینی این دفعه چه موضوعی پیدا کرده و در موردش نوشته که حاضری هر قدر هم طولانی بود ، تا تهش رو خط به خط بخوونی و حتی گاهی دوباره برگردی اول و دوباره بخوونی و حتی بشینی و با چشمای نیمه باز و خمیازه پشت ِ خمیازه ، کامنتا و پاسخ هائی که به کامنتها هم داده بخوونی ! ( آیکون یه وانت هندونه )
من ازون بلاگرائیم که همش دارم ازت تعریف می کنما ، حالا موقتی و دائم بودنش بماند !
اما خدائی هر چی که راجع بهت گفتم راس گفتم !

- علیییییییییییییییییییییییییییییییییکم السلام!...
- ما قربون این معرفت شما بریم الهی!...میدونم که راس گفتی

فلوت زن یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:19 http://flutezan.blogsky.com/

خدا وکیلی اینحور شبکه های اجتماعی هیچ وخ جذبم نکردن ! یه مدت کوتاه عضو ِ ۳۶۰ بودم و ازش خسته شدم ، توو فیس بوک هم ۲ ، ۳ روز بیشتر دووم نیاوردم و باز خشته شدم ولی وبلاگ نویسی اصلاً یه چیز دیگست ! خیلی از تشبیهت خوشم اومد :
« حرفم همین بلاگستان خاک گرفته خودمان بود...حرفم "ما وبلاگیها" بود. مایی که هرکداممان به دلایلی هنوز بودن در این شهر نیمه متروکه را ترجیح میدهیم و روزانه چند ساعت از وقتمان را در کافه های خلوت آن میگذرانیم. ما سنگهای ته جوی که خوب یا بد مثل پیرمردهایی که از دهشان دل نمیکنند "اینجا بودن" تبدیل به قسمتی از سبک زندگیمان شده... »

بخدا همینه ! نمی شه دل کند از این شهر نیمه متروکه ، جائی که پُر از یاده ، پُر از خاطره ، پُر از عشق ، پُر از شادی و غم ، و آه و ناله و اشک های بی صدا وقت ِ درد و همدردی و یا صدای بلند خنده هائی که سر ِ بازی های وبلاگی یا خووندن ِ یه پست ِ طنز یا نیمه طنز از طریق ِ آیکون هایی که می زاریم ( ) توو این فضا طنین انداز می کنیم یا طنین ِ خنده های دیگرانو می شنویم و با خنده هاشون می خندیم .

آره ، خیلی ها میان و میرن ، خیلی زود میرن ! و وقتی هم میرن هیچ تاثیری از خودشون توو این فضا نمی زارن ، یعنی زود فراموش می شن ! به نظرم یه وبلاک نویس واقعی می مونه تا جائی که بتونه ، و حتی اگه یه روز مجبور به رفتن بشه تاثیری از خودش می زاره که تا مدتها توو ذهن وبلاگ نویسای دیگه می مونه و از یاد و خاطرش می گن ! منظورم ارزشیه که به وبلاگشون و به خواننده های وبلاگشون می زارن و همینه که خیلی هارو دلبسته ی خودشون می کنن یا بهتره بگم تحت ِ تاثیر قرار می دن و ندیده یه محبت ِ خاصی بهشون داری ، بدون ِ این که بدونن یا شایدم بدونن و بفهمن !
نشونه هایی که گفتی واقعاً درستن و خوب می شه تشخیص داد وبلاگ نویسای موقتی و دائمی رو !

در کل خیلی خیلی جالب بود این پستت ! ببینیم در قسمت های بعدی به چه نشانه ها یی اشاره می کنی !

وجه مشترک تمام خاطره ها اینه که حسی رو بهمون دادن...اگه از بلاگستان اینهمه خاطره داریم واسه اینه که بهمون حس داده...و حسش انقدر خالص بوده (یا بچشممون انقدر خالص میومده) که هیچوقت درباره اش جدی فکر نکردیم...برای همینه که برای نوشتن "قسمتهای بعدی" کمی تردید دارم...بخاطر همین حس ها...و همین خاطره ها (آیکون "درد خویش را در لفافه گفتن!")...

فلوت زن یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:24

خودآموز شناخت بلاگرهای موقتی !

خوبه والله ! خوش به حال ِ بلاگرای جدید ! زمون ِ ما که ازین چیزا نبود !( آیکون ِ ... ؟! ) خودت بگو آیکون ِ چی ؟!

(آیکون "فلوت زن در حال درآوردن دندان مصنوعیش از لیوان!" )...

محبوبه یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 http://sayeban.blogfa.com

در یک نواحی ای شباهت هایی بین خودم و افراد مذکور حس کردم که ترجیح میدم به روی مبارک نیاورم
راستی در اولین برخورد معمولا از عبارت "وبلاگ خوبی داری به من هم سر بزن" استفاده میکنند و کلا به کپی پیست اعتقاد دارن...

از این حرص درارتر میدونی چیه!؟..این "بدو بیا که آپم!"...اصلا به این جمله آلرژی دارم! (آیکون "کهیر!")...

محبوب یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 http://mahboobgharib.blogsky.com

سلام داداش جان!
اول اینکه واقعا قابل تحسینه این تحقیقی که انجام دادی.... این یعنی اینکه تو برا کاری که داری انجام میدی و بهش علاقه داری وبراش وقت میذاری ارزش قائلی ... و این احساس مسئولیتت از نظر ِ منی که خیلی کارا رو همین طوری انجام میدم و برا وقتی که براشون میذارم هیچ ارزشی قائل نیستم، قابل تحسینه

دوم اینکه، باید بگم با اینکه من خودم از اونایی هستم که نیمه موقتی ام... اما اکثر نشونه هات رو قبول دارم ... و اینکه مثلا یکی مثل من، بیشتر وقتا بیشتر پستای همه دوستامو می خونم ... اما کامنت نمی ذارم و یهویی کمرنگ میشم ...

به هر حال شما خیلی سالاری "داداش گلم" .... ( به کلمهء داخل گیومه و نشانه ای که در پست ذکر شده توجه کنید لطفاً)

- سلام باجی!...
- متقابلا شما هم خیلی سرداری! (آیکون "سالار ملی و سردار ملی - باقرلوخان و ستارمحبوب خان!")...

پـا ب هـوا ! یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:45

راستی یه سوال !
من از دوم راهنمایی تقریبا ، بلاگ‌نویس بودم و خیلی به این حرفه علاقه‌مند می‌باشم !! ولی تاحالا آرشیو هیچ کدوم از بلاگام از نه ماه تجاوز نکرده ! یعنی بلاگم رو یا از صفحه‌ی روزگار مجازی محو می‌کنم یا محو می‌کنند !
خیلی دوست دارم هی آدرس بلاگمو تغییر بدم یا قالب و اسم بلاگ رو ! تازگی‌یا هم از بلاگفا اومدم اینجا !
حالا ب نظر شما من یه موقتی‌ام ؟!

- بنده نه با کامنتات آشنایی دارم و نه با وبلاگت! به قیافمم که نمیاد علم غیب داشته باشم!...لذا نمیدونم!...ولی به هر حال ایشالا که نباشی!...
- راستی چرا آدرستو نذاشتی!؟...

رویا.ت دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:29

سلام . خسته نباشین . گاهی از وبلاگ آقای پیر زاده میومدم و پست هاتون رو میخوندم . همیشه قشنگ بود . ولی این پستتون واقعا آدم رو به فکر وامیداره !! فکر کنین من دارم از خاطرات زندگیم از بچگی می نویسم حالا شما اول ما رو خطاب قرار دادین ! تند تند بقیه رو خوندم و بعد گفتم آخیش بقیه موارد شامل من نمی شه ! یعنی من موقتی نیستم ؟!! هنوز تو فکرم !!البته این جا بدیش اینه که خیلی وقت آدم رو میگیره .

- سلام...ممنونم
- منظورم این نبود...همونطور که خودتم گفتی باید چند نشانه در کسی جمع بشه تا بشه بهش برچسب(!) موقتی بودن زد!...
- "اینجا"؟...بلاگستانو میگی؟...
- کاش آدرستو گذاشته بودی...

تیراژه (مهرداد) دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:51 http://www.teerajeh.persianblog.ir

بررسی در خور توجهی بود...

البته وبلاگ هم مثل امکانات جدید دیگه هست و افراد برای منظور های مختلفی ازش استفاده می کنن...

مثلا اگه بخوام در مورد خودم بگم... من نوشتن رو دوست دارم ولی خودم رو ملزم نکردم که زود به زود بنویسم... و البته هر چیزی هم که نوشته ام لزوما به دلم نچسبیده... بعضیاش به قول تو تخلیه بوده... در کنارش فیسبوک هم زیاد فعالم ولی این دو تا جای هم رو نگرفتن...

اما در مورد شما هم باید بگم که خوشبختانه هر زمانی که وقت گذاشتم و مطالبت رو خوندم پشیمون نشدم.

ممنون برای این توجه و احترامی که به خواننده ها میذاری و به همگی جواب میدی...

- منظورم از "موقتی" چیز دیگه ای بود...فکر کنم نتونستم منظورمو خوب شرح بدم که بچه ها اکثرا از موقتی بودن "کمیت حضور داشتن" رو برداشت کردن...
- قربون شما! (آیکون "قربون!")...

حاشیه دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:02 http://sepidedamvalimoo.blogfa.com

سلام. چند تا از پستاتو خوندم.در مورد وبلاگ نویسی و دلایل و ریشه هش باید یک تحقیق علمی جامع صورت بگیره.ولی به صورت کلی با شما موافقم.

سلام حاشیه

نیمه جدی دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:05 http://nimejedi.blogsky.com

من خودم ازین رفت و برگشتیام! در نتیجه بهتره سکون کرده و بیش ازین مصدع اوقات نشم!

"مصدع" کدومه!؟...حلاوت اینجا به کامنتای دوستانی چون شماست! (آیکون "ساکارز!")...

صورى دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:46

سلام یه سوال
من وبلاگ خوندن و چیزهای جدید از ادمهای جدید تو دنیای مجازی یاد گرفتنو خیلی خیلی دوست دارم ولی خب یه وقتایی در مورد یه پست نظرم میاد یه وقتایی نظرم نمیاد من الان جزء این دسته ای هستم که گفتی؟
البته وبلاگ ندارم فقط میخونم برای یاد گرفتن !
من یه تازه واردم امیدوارم مزاحم نباشم!

- سلام...
- توو نشونه یکی به آخر توضیح دادم که خودمم همینطورم...نخوندی!؟...
- خواهش میکنم...چه مزاحمتی!؟...

پرند دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:32 http://ghalamesabz1.blogsky.com

دستت درد نکنه!
یعنی تلویحاً تأیید کردی که بنده کولی‌ام دیگه!!
البته لازم به ذکره که بعد از ثبت اون کامنت و پس از اندکی تأمل یادم اومد که پیش از این هم سابقه‌ی کولی بازی داشتی در وبلاگ فقیدت که این در مقابلش یک اعتراض متمدنانه محسوب می‌شه! پس پای من نذار!

چرا الکی جوسازی میکنی!؟...بنده کی توو وبلاگ قبلیم کولی بازی دراوردم!؟ (آیکون "حاشا!")...

علی سلیمانی سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 http://b19.blogfa.com

با سلام

تو شمس باشی و مولوی من ، غزل بخوانی و مثنوی من
چنان که پیر منی تو امشب ، جوان شدن احتمال دارد

با غزلی به روزم و چشم به راه .

با احترام - علی سلیمانی

بیوطن سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 http://bivataan.blogsky.com

گاتو گیچه همون گاو گیجه است (آیکون ملاباجی مکتبخونه قدیم )


راستی تبریک بابت تاپ تن شدن خداییش رای ندادم ولی لینکا رو دیدم گفتم خودت تاپ میشی
(آیکون نوشابه باز کردن الکی )

- آها! (آیکون "دور از جون!")...
- گفتن خشک و خالی به چه درد من میخوره!؟...نمیشدم هم میومدی این حرفارو بزنی!؟

الی سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 http://aGHAYEDEYEKMATARS.BLOGFA.COM


سلام.
چه طلب قشنگی!
آره واقعا. البته یه مطلب دیگه اینکه همیشه فقط برای حجیم کردن کامنت دانی خوب هستند و نه بیشتر.در راستای بیانات جنابتان بود.
من خودم یک عدد عقب مادنه هستم که هنوز در فیس عضو نشده ام چون فیلتر بشکن ندارم. و خب از همین نوشته های دوستان استفاده می کنم در وبلاگ اما قابل پیش بینی است که این جماعت که با دیدن یک چیز خوش رنگ و لعاب تر سریع می دوند انطرف یک روز با یک لگد حسابی آن را هم پرت می کنند یک طرف. حالا بشینیم و منتظر باشیم.
مشکل در فرهنگ ماست. که عین یک اسفنج پر است از حفره و هر کرم و پدر کرمی از توش می آید تو!

- سلام الی...
- حالا ما اسفنجیم قبول! ولی کرم بودن فیس بوک و امثالهم هم دیگه اغراقه! (آیکون "خداییش دیگه!")...

me سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 http://daneshjunama.blogsky.com

سلام
ای بابا حالا افت نمیگفتی حمید خان شاید عروس شده باشند خوب!وقتشون تا بیتهایت فشرده شده باشه!مهم اینه که اگه تو همین وقت فشرده با وجود دل پر حرف پست نذارن یا برای وبلاگهای محبوبشون کامنت نذارن ولی بازم میان ابر چند ضلعی رو میخونن.
من که وبلاگ پر رونقی نداشتم بعد از کوچ به بلاگ اسکای که کلا فقط خودم خوانندش بودم پس فک کنم آفت به حساب نمیامنه؟

- سلام me
- نه واللا! ما غلط بکنیم شمارو گفته باشیم!..
- مبااااااااااارکه!...شیرینیت کو پَ !؟...

وانیا سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:00

سلام حمیدالدوله
تاپ 10معروف،طاقچه بالا نذاریا حمید
البته قلم زیبایه عمویه نگار و داداش محسن باقرلو و حامد باقرلو و برادر شوهر دکولته بانو و دوست کیامهر باستانی و مشاور شرکت مذکور (دقیقا نمیدونم شرکتش چیه) و صاحب وبلاگ ابر چندضلعی و دوست مملی و ...
سرکلوم رو بده دستم گم شد
این حمیدالودله بهتره از الدوله است یه جوریه آخه
حمید یادم رفت حرفام بذار برم فکر کنم دوباره میام




هـــــــــــــــــــــآن
آهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــان
یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادم اومد

حیف نیس با این تاپ تنی منظورم عدد ده میباشد نه تاپ پ.وشیدنی
شما که تاپچرا ریدر نداری منظورم گودره اونی که رنگی میشن پررنگ میشن میان بالا بیرون یا هرجایه دیگه اونوقت میفهمی اومدن بیرون


اااااااااااااااااااااااااااه
مردم
حمید آپ کردم بیا

- سلام وانیا السلطنه!...
- واللا اینجوری که تو گفتی منم سر کلومو گم کردم!
- توو فکرش هستم ولی حسش نیست خداییش! یه تعطیلی طولانی لازم دارم تا سراغ همچین پروژه عظیمی برم!...

آوا سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:12

من بلاگر نیستم اما اگه خدایی از نوشتن یه نفرخوشم بیادبی برو برگردهروقت تومجازستان باشم حتمامیرم سراغش..یادمه ۲سال قبل یه بلاگری بودکه من بعد
هرچند وقت که می رفتم میخوندمش ایشون درحال
انتخاب یه کیس خاص واسه ازدواج بودن......(دختر
خانمی بودن ایشون) راستش هیچوقتم واسشون
کامنت نذاشتم.....وقتیم دیدم این روالشون توی
دقیقا ۳-۴ تا پستی که توی چندماه نوشتن تکرار
شد دیگه کلا بی خیالشون شدم.........من که
فیس بوکی و.........نیستم خب.امابلاگستان
دقیقاتنها جاییه که شاید بشه گفت آدما با هم
ذهن وهم فکراشون هم مسیر میشن.یعنی
وقتی یکی باهات تو خیلی چیزاامچ نباشه و
هی بخواد رو نروت راه بره و به عوض آرامش
فکری یا کمکی تواشکالات و ابهامات یاحتی
عقایداشتباه یا غلط خود آدم نکنه خب یکی
مث من شاید تومواردی کامل بذارتش کنار
اما خب بده که از یه نوشته یچیزیو بخونی
درکش نکنی وشروع به به به چه چه زدن
کنی..یا یوقتایی میشه که خداااااااااایی
آدما یجور دیگه برداشت میکنه از یه متن
بعد تحلیل ذهنیشونومی نویسن یاازون
متن تعریف می کنن و بعدامیفهمن که
چقدر اشتباه کردن..(یعنی بد فهمیدن
منظور متنو)پس این دیگه دالِ بر چرب
زبونی یا چاپلوسیِ خواننده ء‌اون متن
نمیشه.من بلاگرنیستم اما یجورایی
احساس می کنم باحتمال قوی منم
خوشم نمیاد ازانسانهای موقتی...
میدونین کلاانسانهای موقتی توهر
برههء زمانی زندگی آدماخوشایند
نیستن..که تا یه شادی یا یه غم
بزرگ ِ صداااا دار از آدم بلند شد
همراهت باشن اماااااااابعدش
راحت بذارنت کنار.....ببخشید
پرحرفی کردم...سر خوشیِ
بعد از رفع کسالته!!........
یاحق...

"یعنی بد فهمیدن منظور متنو...پس این دیگه دالِ بر چرب زبونی یا چاپلوسیِ خواننده ء‌اون متن نمیشه"...
"تا یه شادی یا یه غم بزرگ ِ صداااا دار از آدم بلند شد همراهت باشن اماااااااابعدش راحت بذارنت کنار"...

چقدر نکته های خوبی داشت این کامنتت...جدا از اینهمه دقت نظرت لذت بردم...و چیزهای تازه ای هم یاد گرفتم...مرسی...
ایشالا که کسالت همیشه دور باشه تا اینجوری سرحال ببینیمت...

تیراژه (مهرداد) سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:18 http://www.teerajeh.persianblog.ir

من متوجه منظورت هستم...

نه .. خوب گفتی...

دکولته بانو سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:39

فکر کنم این اولین باری باشه که یکی واقعا از همه نظر وبلاگ و وبلاگ نویسی و وبلاگ نویسارو نقد کنه ... واقعا خیلی کار خوب و بزرگ و مفیدیه ... و از اینکه انقدر وقت میذاری، ممنونتم ...
و اینکه من مرده ی کامنتا و جواب کامنتاتم ... حرف نداری تو بچه ... تکی ... تک ...

در راستای اون تک تکی که گفتی یه آیکون "ولم یکن له کفوا احد" هم میذاشتی دیگه راحت میتونستم ادعای خدایی کنم!

دکولته بانو سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:40

چیه؟ ... چرا اینجوری نگاه می کنی؟ ... همه ی پستتو خط به خط خوندم ... همیشه هم می گم کاشکی ادامه داشت و طولانی بود ... باور نداری؟ ... شب بیا امتحان شفاهی بگیر از این پستت !!!!!!!

من به امتحان اعتقادی ندارم! کار در کلاس برام مهمتره! (آیکون "حذف روش منسوخ نمره دهی از نظام بیمار تعلیم و تربیت!")...

بلاگر دائمی! سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:53

سلام داداش گلم!
چطوری عزیزم؟!
خوبی رفیق همیشه؟!
ای متحول کننده ی جانها
ای ارباب وبلاگها
ای شاگرد خَلَفِ شکسپیر
ای سلطان پاس گلِ بوندس لیگا!
ای نویسنده ی هری پاتر
ای سزاوارِ جایزه ی نوبل ادبیات
ای برترین بلاگر مرداد ماه
ای حافظ و سعدی و خیام و مولانا و شاملو و فروغ و گابریل گارسیا مارکز و سیلوراستاینِ من!
نوشته هات انقدر متحولم کرده که الان امین آبادم!!
وبلاگ خوبی داری به من هم سر بزن! به عبارت بهتر، بدو بیا که آپم!! و در لج درآرترین وِرژِنِ ممکن: بآپ گوگولیِ من!!!
من همیشه بدون چشمداشت نوشته هاتو میخونم ولی اگه بهم سر نزنی لینکتو پاک میکنم..!!! هرچی مینویسی خوبه! همه ی نوشته هات در همه ی زمینه ها عالیه فقط یکم طولانیه!!...
اگه مایل به تبادل لینک هستی بی زحمت منو با اسمِ آنتونیو باندراس یا پاسکواله رودومونتی لینک کن!! (نام واقعی: میرزاقلی باقلاما !)..
دیگه چه خبر؟!؟ ... (آیکونِ آدمی که تا حالا یدونه پُستم نخونده ولی 10000 تا کامنت اینور اونور گذاشته!!...)


عاااااااااااااااااالی بود!...ترکیدم!...خدای خلاقیتی تو پسر!...

از اینورا!؟ راه گم کری برادر!؟...دیگه کم کم داشتیم نگرانتون میشدیم حاج آقا مهدی جان! (آیکون "آب زنید راه را!")...

رویا.ت سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:41 http://royatadbir.blogfa.com/

سلام دوباره . منظورم بلاگستان بود که وقت آدم رو میگیره و البته وبلاگی مثل وب من که خاطره نویسیه. وگرنه وبلاگ هایی مثل وب شما خیلی هم مفیده و بعد از خوندنش آدم فکر نمیکنه که به من چه ربطی داشت؟!!

- علیکم السلام و رحمت الله و برکاته مجدد!...
- نفرمایید!...اتفاقا اگه خوب اجرا بشه خاطره نویسی از جذابترین گونه های وبلاگ نویسیه...

لیلا سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:35 http://topoli-tanbali.blogfa.com

کل دنیای مجازی دنیای موقتی است . همین فیس بوک هم مطمئنا تا مدتی دیگر جای خودش رو به چیز دیگه ای میده .
من باز هم اون حرف قبلیم رو در مورد نوشتن کتاب تکرار میکنم . دو ردیف اول تاپ تن هم شاهد این ادعاست . تو باید این کارو بکنی . تاکیدم روی بایده . باید.

بنده هم مجددا همون جوابی که به کامنت قبلیت دادمو تکرار میکنم! (آیکون "لجوج عنود!")...

ولی از شوخی گذشته انگار دلیلی که در جواب کامنت قبلیت دادم رو خیلی جدی نگرفتی...چیزی که گفتم واقعا برام مهم بود...

مهدی چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:53

سلام حمید جانِ نازنین (دیگه جرأتم نداریم از این چیزا بهت بگیم! واللا..! شانس که نداریم! دو روز دیگه میای میگی همشون موقتی بودن...!!).

حاج آقا مَسئَلَتُن! : اشاره تان به عضوی از بدن فیل {از نوعِ آهنی!}، خودِ این وبلاگ را کُلهم بدل نکند به یک فیل {از نوعِ تِر!!} ؟؟...

مَسئلتُنِ دوم! : به نظر شما آیا عضوِ فوق الذکر، تنها با یک پنج تومانی به کار خواهد افتاد یا فیل در صورت مشاهده ی هر شیتیلی کمتر از تراول برخواهد گشت و این خَبط عظیم را با یک ضربتِ کاری و فرستادن شخص به لقاء الله پاسخ خواهد داد؟!...

با تشکر! (آیکونِ اون دو تا طلبه ی سیریشِ فیلمِ مارمولک!!) سؤالاشون یادته که؟! دهن پرستویی رو سرویس کرده بودن...!

- نه که مثلا تا حالا خیلی از این حرفا بهم میزدی!؟...یه بار شد بگی عزیزم!؟...یه بار شد با گل بیای خونه!؟...یه بار شد مثل شوهر شهین جون از دم پختکی که با عشق برات میپزم تعریف کنی!؟ (آیکون "جمع کردن بساط و رفتن به منزل مامانمینا!")...
- جواب مَسئَلَتُن یک! : نه بابا!...دیگه انقدرا هم خر تو خر نیست!...
- جواب مَسئَلَتُن دو! : نمیدونم واللا! مظنه بازار دستم نیست!...
- آره! یادمه! رسما دهنشو آزرده بودن!...

مینا چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

سلام!
خوبی جیگر؟ به منم سر بزن! :)))))))))
نه بذار یه جور دیگه شروع کنم:
سلام حمید. خوبی؟
حرفات کاملا درست بود. البته من بعضی وبلاگ نویسارو میشناسم (حتما خودتم میشناسی!) که ماهی یکی دو بار خدافظی میکنن ولی نه بخاطر موقت بودنشون!‌مث چی میخوان بمونن و بنویسنا. فقط میخوان ببینن چن نفر میگن نه تورو خدا بمون تو بری ما میمیریم و از این اراجیف!‌حالم به هم میخوره!‌ محبتو گدایی میکنن بعضیا. حتی تو وبلاگاشون. تشنه ی توجهن!‌
راستی چقد دیر رسیدم!‌من هر روز وبلاگتو چک میکنم میبینم ننوشتی! همین که آپ میکنی گور به گور میشم!

- باز ذوق کرد! (آیکون "جویدن گوشه سبیل از سر خشم!")...علیک سلام!...
- بد نیستم...شکر...
- چی بگم؟...خب اینکه اینجوری با احساسات دوستانشون بازی میکنن کار بیشرمانه اییه...اما...ما که از گذشته اون آدما خبر نداریم...از کمبودهایی که داشتن...از نگاهشون به فرصتی که برای جبران بخشی از نداشته هاشون فراهم شده...و خیلی چیزای دیگه...
کلا بحث پیچیده و سختیه...

اشرف گیلانی چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 http://babanandad.blogfa.com

وچقدر بیداری خوب بود!



من به استعمار خیابان های شهر متروکه ای می رفتم

که درختانش هنوز ریشه داشتند و با بوسه ای قد میکشیدند!

دریغ!این تن دیگر طبیعی نبود...

مشتری کوچه های بی کسی شده بود

و دیگر وسوسه های شوم هم نمی ترساندش...

عادت کرده بود!

سرچ کردم باقیشو از وبلاگش خوندم...
شاعرش خیلی روی رعایت شدن کپی رایت کاراش حساسه:
"آرزو ارجی- رودسر-۳۱ خرداد ۱۳۹۰"...

یک زن ذلیل چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:01 http://1zanzalil.persianblog.ir

...وبلاگ خوب و پر محتوایی دارید...به ما هم سر بزنید!

یک زن ذلیل چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:03 http://1zanzalil.persianblog.ir

(این جمله کلیشه ای رو یادت رفت اشاره کنی)
من مدت ها فکر میکردم اسم وبلاگت یعنی یک چند ضلعی خیلی بزرگ...یا مثلن با تعداد اضلاع خیلی زیاد...بعد نمیتونستم بفهمم دلیل این نامگذاری رو...حالا که فهمیدم منظور یه ابر تو آسمونه...بیشتر کنجکاو شدم دلیل انتخاب این اسم رو بدونم.

واللا فلسفه خاصی نداره! (آیکون "حقیقت دیگه!")...چون کلمه "ابر" رو دوس داشتم موقع نامگذاری وبلاگ اصرار داشتم این کلمه توو اسم وبلاگ باشه...محسن همون اول شب گفت "ابرچندضلعی" و رفت خوابید!...من و زن داداشم نشستیم تا نصفه شب کلی اسم بیربط و باربط و خنده دار از ترکیب ابر با چیزای دیگه ساختیم که آخرشم هیچکدوم مقبول نیفتاد و تهش همون اسمی که محسن اولش گفته بود رو انتخاب کردیم!...

سمیرا چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:12 http://nahavand.persianblog.ir

راست میگی منم حس میکنم مدتیه وبلاگها یه جورایی بوی نا گرفتن..کمرنگن..یکی مثل محسن باقرلو دیگه حس و حال نوشتن نداره و این از پستهای دوخطی و بی رمقش معلومه...اما بعضیا رو هنوزم دوست داری بخونی..هنوزم جون دار مینویسن حتی اگه سالی به ماهی به زور به روز بشن...وای گفتی منم متنفرم از کامنت گذارانی که بدون خوندن نوشته آدم فقط واسه بازاریابی کامنت میذارن من که تاحالا به اینها سرنزدم...در مورد فیسبوکم باید بگم تاحالا سعادت عضویتش نصیب ما نشده به جبر یا به اختیار نمیدانم ..دل خوش کرده ایم به همین چاردیواری و دوستان خوبش...بدجوری معتادمان کرده

- آره همینجوریه...و متاسفانه این "بعضیها" هم دارن روز بروز محو تر میشن...
- ما نیز! (آیکون "من درد مشترکم مرا تزریق کن!")...

آژو چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:01 http://www.honney68.blogfa.com

متاسفانه بله

شانس بیارن به پست من نخورن! (آیکون "بستن چادر به کمر!")...

وانیا چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:32

کدوووم پروژه حمید؟

همین پروژه لینک گودری و اینا دیگه!...تقریبا دوساله که برای داشتنش از مرحله تصمیم جلوتر نرفتم! (آیکون "شلمن!")...

زهرا.ش چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:21

"شاید اگر مخاطب اصلی نوشته هات خودت بودی کمتر از موقتی بودن بعضی ها ناراحت می شدی!"
من که منظورم کاملا واضحه!!دیگه چی بگم؟(آیکون یه لالمونی گرفته!)

فهمیده بودم میخواستم مطمئن بشم! (آیکون "کم نیاوردن!")...
یعنی منم یه موقتی هستم دیگه!...خب حالا با کنار هم قرار دادن کدوم نشانه ها به همچین نتیجه ای رسیدی!؟...

مینا پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:38 http://www.harfebihesaab.blogfa.com

خجالت نمیکشی هی آدرس ایمیل منو انگولک میکنی منوچ قهر میکنه میره؟

واللا بنده کاریش نکردم!...کامنت قبلیت آدرس ایمیل نداشت کلا!...

توییت پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 http://twitt.blogsky.com

سلام حمید جان،
اول باید این آی اس اس را فعال کنم که از نوشته هات جانمونم. ولی ما هم پیریم و دونبال تکنولوژی نرفتیم خب.

دوم، آقا استثنا شو برخی از اون تعطیلیها را، که تعطیلی نیستند و در واقع تغییر ماهیت یا اسم هستند. یکیش من، فکر کنم قبلنا بهم با اسم دروغگو سر میزدیم....
ببخش اگر موقتی نما (مثل تماشاگرنما) میشویم. ولی حرفهایی گندی که می نویسم برای یک عمر سرگردانیم است و فکر نکنم از دردشان تا دم مرگ رهایی یابم.
زیاد ننویسم
فدات، اینکه بدنبال راه حل ها میگردی، پالایش می کنی، بینظیر و ستودنی است.
یاحق

- باورم نمیشه!...دروغگوی صادق!؟ همونی که پاییز پارسال وبلاگشو بست!؟...آقا سلام علیکم عرض میکنیم! چرا زودتر خودتو رو نکردی!؟...خوبی؟
- نه...منظورم "همه" تعطیل کردنها نبود...یه بار دیگه اون قسمت از پست رو بخون...

وانیا پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:56

شما خودت گودری
تاپ 10 باشی دیگه چی میخای

اونوقت این دو تا چه ربطی به هم دارن!؟ (آیکون "تفهیم نشدن!")...

فرشته پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:37 http://surusha.blogfa.com

الان تو این پستو گذاشتی وقتی من میخوام بیام ازت تعریف کنم میترسم فک کنی منم از همون بلاگرام...

ولی من معمولا اهل تعریف کردن نیستم..ولی حمید کامنتات معرکه است...حالا نمیدونم کلا وبلاگ نویس جماعت احوالش شبیهه یا من با هر چیزی همذات پنداری میکنم...اما کامنتات بدجوری دلنشینه و به موقع...نمونه اش همین که الان تو پست کیامهر خوندم ازت..
تا به حال ۳ تا از کامنتاتو ثبت موقت کردم که بیارمشون تو پستام..باید یه بخشی اضافه کنم...حمید نوشت مثلا...

ولی خارج از شوخی...ممنون. عالی...خیلی عالی..

- ای خدااااااا!...واللا من منظورم به همه کسانی که تعریف میکنن نبود! (آیکون "کندن موها!")...
- ممنون از لطفت...خوشحالم که دوسشون داری

محسن باقرلو جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:17

این سایت ( انقلاب اسلامی در هجرت ) رو خوندی ؟
http://www.enghelabe-eslami.com

نه...نخونده بودم...تیتراشو مرور کردم و چندتا از مقاله هاشو خوندم...
خوب بود...آدرسشو سیو کردم که سرفرصت باقیشو بخونم...مرسی...

پرند جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:31 http://ghalamesabz1.blogsky.com

راند دوم "ما وبلاگی‌ها" کی شروع می‌شه؟؟!
می‌خوام تخمه بیارم بخورم!

اینکه پیش راند هم نبود! هنوز به خودمون گیر ندادم!...
ایشالا به زودی! (آیکون "زمان دقیق!")...

پرند جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:51 http://ghalamesabz1.blogsky.com

منم چون می‌خوام زودتر اون گیر به خودمون رو بخونم گفتم دیگه! وگرنه اینا که به درد نمی‌خوره!
لطفاً یه چیزی بنویس که من هم جزئش باشم!!


نگران نباش!...تو ام الفسادی! هرچی بنویسم بالاخره یه تشابهی با تو خواهد داشت!...

زهرا.ش جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:49

بهتر می بینم منظورم رو با چند جمله بیشتر توصیح بدم!
شده تا حالا یه کاری بکنی و بعد هیچکس محلی به اون کارت نذاره و تو بگی :به جهنم که محل نمی ذارین؟ واسه اینکه اون کار رو به خاطر دل خودت و برای اینکه خودت رو راضی کنی انجام دادی،نه برای اینکه بقیه زر زر کنن! خب حالا مثلا تو وبلاگت یه پست می نویسی و برای اون هایی که می ان اینطرفها و به اینجا سر می زنن کلی وقت و انرژی می ذاری و بعد که می بینی بعضی ها(شاید خودم!) موقتی ان کلی تو ذوقت می خوره و نتیجه اش می شه این پست! در حالیکه اگر اصلا به اون رهگذر ها اهمیتی نمی دادی و می نوشتی فقط برای خودت دیگه چه اهمیتی داشت که بعضی ها موقتی ان!
اینجوری ما به این نتیجه می رسیم که: "شاید اگر مخاطب اصلی نوشته هات خودت بودی کمتر از موقتی بودن بعضی ها ناراحت می شدی!" منظورم از نوشته هات تمام نوشته های قشنگ این وبلاگ بود! به خاطر این می گم که بعد از این همه دل نوشتن به خاطر یه عده(که شاید من هم باشم!) حس اون فیل آهنیه رو داری!!!

- ممنون از توضیحاتی که دادی...کامل روشن شدم! (آیکون "گردسوز!")...
- حرفتو قبول دارم...در جواب اولین کامنتی که پرند برای این پست گذاشته هم گفتم...دارم سعی میکنم این ایرادمو برطرف کنم...

زهرا.ش جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:51

بابت اون خصوصی هم بگم که نظرات رو فعال کردم! اما راستش از این می ترسیدم که با حرفهای سی/اسی به بعضی ها بربخوره!

- چیکار داری به کسی برمیخوره یا نه! تو کار خودتو بکن
- خب جواب کامنت خصوصی رو خصوصی بده خواهر من!...ستون کنار وبلاگ چهار انگشت پایینتر از تمثال مبارکم گزینه "ارسال کامنت خصوصی!"...

هاله بانو جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:48 http://halehsadeghi.blogsky.com/

سلام
خوبید ؟ فقط خواستم اطلاع بدم که من آپم (آیکون میزان اندازه گیری آلرژی)

- سلام هاله بانو!...
- (آیکون "منهدم شدن درجه تب!" )...

هاله بانو جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:10 http://halehsadeghi.blogsky.com/

من همیشه هستم ها
جواب کامنتم رو هم خوندم ممنون اما هی نمی شد کامنت بذارم (از اون توجیه های مسخره بود)
این که گفتم اینجا داره خاک می خوره :
نمی دونم شاید جریان همون نو که می یاد به بازاره ... این روزها تب فیس بوک و ... اینقدر داغه که اینجا به فراموشی سپرده شده ...فیس بوک رو مدام سر می زنن اما اینجا ماه تا ماه پست جدید نمی ذارن
اینجا با اسم مستعار هستن اما تو جاهای دیگه با اسم حقیقی بعد جالبه که برای خالی نبودن عریضه آدرس وبلاگشون رو هم می ذارن ....(خوب چه فرقی می کنه؟؟؟؟)
..........

آره! این آخری که دیگه خیلی باحاله!...
البته شاید هم واقعا دلیل خاصی برای این کارشون دارن که ما نمیدونیم...خیلی دوس دارم از یکیشون بپرسم...

آلن شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:37

آره حمید جان
تسلیت نوشت اول پست "محله کودکیهایم از چشم بادبادک" رو میگم...

وظیفه بود برادر
روحشون شاد...همه مادربزرگا و پدربزرگایی که دیگه سایه مهربونیشون رو سرمون نیست...

فلوت زن شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 http://flutezan.blogsky.com/

از کجا می دونستی من دندونامو می زارم توو لیوان ننه؟!!!

از دست ِ تو با این آیکونات !!! مُردم از خنده !

چند شب پیش که میخواستم آب بخورم فهمیدم!

مهتاب شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:26

الان سومین باره کامنت می ذارم می پره !
اینجوری می شه که آدم بلاگر موقتی می شه !
( آیکون موقتی شدن در اثر همنشینی با رفیق ناباب ! )

دوباره سعی کن! تو میتونی! (آیکون "روحیه دادن!")...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد